جمعه 20 اردیبهشت 1392
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
پس از انتشار مطلب قبلی ام با عنوان "افسردگی دربین خانم های تبریز را جدی بگیریم" یك مرد جوان همشهری ای-میلی به من فرستاد . مطلب او مرا یاد این شعر لطیف شهریار انداخت:
در خانه ی همسایه ی ما شاخ گلی هست
تا غنچه ی نازش به نیاز كه بخندد ؟
وحشی است بدانگونه كه تا بنگری از دور
در خانه خزد زود و در خانه ببندد
ترسم چون من كه بدو بینم و خود را نپسندم
او نیز بخود بیند و ما را نپسندد
هان ای دل پوسیده ی من عبرتش آموز
سیبی كه به هنگام نچینند ، بگندد .
بیایید این شعر را نه به رمانتیك بلكه به دید نیازها و واقعیات جامعه ی امروز در دانشگاه ها و محل كار بازخوانی كنیم و درباره ی آن به بحث نشینیم و بدان فكر كنیم.
درضمن شهریار همسایه ی خانه ی آبا و اجدادی ما در تبریز بود.!
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل