چندی پیش مصاحبه ای از این جانب در روزنامه جام جم به چاپ رسید. در این مصاحبه که در واقع خلاصه شده گفت و
گویی طولانی بود من دغدغه ام را در آموزش -به طور عام -و آموزش فیزیک و ریاضی -به طور خاص- بیان کردم. گفت و گو بسیار ابتدایی و تنها در سطح "فتح باب" بود. در ابتدای صحبت مان با خانم خبرنگار گفتم می خواهم راجع به این دغدغه سخن بگویم و تاکید هم کردم که اینجا من فقط بازگو کننده دغدغه های مادرانی هستم که خود شاید چنین تریبونی برای بیان دغدغه های آموزشی شان برای فرزندانشان نداشته باشند یا بنا به ملاحظاتی از بیان دغدغه ها حذر کنند. همچنین تاکید کردم که من کارشناس آموزشی نیستم. فقط نگرانی ام را بیان می کنم. برای بیان نگرانی نیازی به کارشناس بودن نیست! لازم نیست من پزشک باشم که بفهمم کسی که رو به موت هست نیاز به رفتن به بیمارستان دارد. اگر او را ببینم و در جهت ابراز نگرانی ام و زنگ زدن به آمبولانس قدمی برندارم به من باید ایراد گرفت! این روزها جوان ها جوک هایی برای روشنفکران چهل سال پیش می سازند که مضمون آنها تمسخر اظهار نظرکردن آنها در مورد همه چیز هست. روشنفکران امروز هم از آن سوی پشت بام دارند می افتند. دیری نخواهد گذشت که در گوشی هایمان جوک هایی با این مضمون دریافت خواهیم کرد:
آقای دکتر! به دادم برسید بچه ام از دست رفت:
.
.
.
.
.
.
به طور آماری ثابت کنید که بچه تان از دست رفت. چون تعداد بچه های شما به حد آمار نرسیده این حرف شما قابل قبول نیست.
یک پزشک روشنفکر در دهه 90
------------------------------------------------------------------------------------
-الو آتش نشانی! خانه ام آتش گرفته! به دادم برسید
.
.
.
.
.
.
.
مستندات ارائه دهید که خانه شما دارد می سوزد. آیا شما کارشناس شیمی هستید که در مورد سوختن نظر می دهید.
یک آتش نشان روشنفکر در دهه 90
-------------------------------------------------------------
طبعا مسئولین هم از این اظهارات روشنفکرانه خوش خوشانشان می شود. خیلی زود این ژست ها را یاد گرفته اند. وقتی دلسوزان مسایل مملکت را به آنها گوشزد می کنند شانه تکان می دهند و می گویند "مستندات ارائه دهید" که این مشکلی که می گویید وجود دارد! دلسوزان از کجا مستندات ارائه دهند. این مسئولان هستند که به آمار و مستندات دسترسی دارند. آنها باید به این مستندات رجوع کنند و ببینند این دغدغه تا چه اندازه نگران کننده است و چه باید کرد!
الغرض! من در آن مصاحبه و این سری نوشتار ها تنها بیان دغدغه کرده ام و می کنم. اتفاقا این نگرانی ها را افرادی مثل من باید بیان کنیم. مادرها سعی می کنند آرام مسئله را به طوری موضعی برای فرزند خود حل کنند. چون می ترسند انگی به فرزندشان بخورد و او ضربه ببیند. پس مادرها این دغدغه ها را فریاد نمی زنند. اتفاقا امثال باید بازگو کننده های دغدغه های آنها باشیم. باشد که گوش شنوایی پیدا شود و یا تابو بیان این نوع دغدغه ها ی آموزشی بشکند.
این نوع دغدغه های آموزشی را در مورد مادران از طیف های مختلف دیده ام. بین دوستان خودم. بین خانم هایی که در آرایشگاه صحبت می کنند (اغلب در مورد مدرسه و دروس بچه هایشان حرف می زنند). بین خانم هایی که به عنوان کارگر در خانه ها کار می کنندو .... جالب هست که دغدغه و تحلیل این طیف وسیع از مادرها یکی است.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل