شنبه 23 فروردین 1399
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
تجربه نشان می ده که وقتی کودک کم سن و سالی در خیابان یا مدرسه زباله بر زمین می ریزه اگر بزرگترها (رهگذران یا مسئولان مدرسه) خم شوند و جلوی چشم کودک زباله را از زمین بر دارند و به سطل زباله بیاندازند عموما کودکان می آموزند که دیگر زباله بر زمین نریزند.
همین روش با بابابزرگ هایی که دسته جمعی به پارک می روند و اونجا زباله می ریزند هم کار می کنه. وقتی بابابزرگ ها ببینند جوانی زباله اونها را از زمین برداشت برای حفظ احترام خودشان از آن به بعد زباله نمی ریزند.
اون کمپین هایی که در محرم یا اعیاد دیگر راه می افته و عده ای می روند ظروف یک بار مصرف را از زمین جمع می کنند هم فکر کنم روی افراد مذهبی جامعه تاثیر مهم و ماندگار بذاره.
یه روش خوب هم اینه که از مادران یا پدرات جوان بخواهیم که نریختن زباله را به کودکان خود آموزش دهند. در واقع روش های این آموزش را به مادران و پدران جوان بیاموزیم. وقتی مادران و پدران این آموزش را می دهند خود هم می آموزند! با توجه به ساختار خانواده ایرانی در این پروسه عملا خاله و عمه و دایی و عمو هم یاد می گیرند.
اما اگر کسی که زباله به زمین می ریزه یک فرد جوان یا میانسال از خود راضی باشه این روش جواب نمی ده. تازه خیال می کنه بقیه وظیفه دارند جلوی او خدمت کنند! با اینها چه می شه کرد؟ می دانید که عموما بسیار خشن و وقیح هستند. اگر به آنها تذکر بدهید چنان بد جواب می دهند که تمام روز اعصابتان به هم می خوره. ما هم قبل از هرچیز باید مراقب اعصاب خودمان باشیم.
کسی تجربه موفقی در برخورد با این آدم ها داره؟
پی نوشت:
داشتم فکر می کردم چرا این قدر خاطره و داستان بین مردم هست از پرخاش ها و خشونت های کسانی که به آنها در مورد نریختن زباله تذکر داده شده است؟ آیا فقط این افراد خشن و پرخاشگر هستند که زباله می ریزند؟ قطعا بین افراد خشن و پرخاشگر زباله ریز بیشتر هست. اما من فکر می کنم ما هم ناخود آگاه انتخاب می کنیم که به این افراد تذکر دهیم. وقتی می بینیم مادری با تیپ خیلی معمولی با بچه اش زباله بر زمین می ریزد نا خود آگاه از آن می گذریم. وقتی می بینیم دستفروشی یا مغازه داری معمولی زباله می ریزد می گذریم.
اما اگر توجه داشته باشید یک نکته مشترک در این خاطره ها که مردم تعریف می کنند هست.
شخص مورد نظر یک مقدار خاص بوده که توجه را جلب کرده.
یا سوار ماشین خیلی مدل بالایی بوده. یا خیلی به ظاهر خود رسیده بوده. یا هیکل درشت داشته. یا ماشین بزرگ داشته. یا فیس و افاده اش زیاد بوده. یا قلدر بوده.
خلاصه یک جوری در خیابان توجه ما را جلب کرده. معمولا هم به همراه یک حس منفی (چه آگاهانه چه ناخودآگاه). بعد که دیدیم زباله ریخته بیشتر عصبانی شده ایم و رفتیم به او تذکر داده ایم.
من تا به حال نشنیدم یکی خاطره تعریف کنه که من رفتم به یک آدم معمولی تذکر دادم تا زباله نریزد و او به من پرخاش کرد!
این در حالی هست که بیشتر زباله ها توسط آدم های معمولی که به طور روزمره توجه ما را جلب نمی کنند به زمین ریخته می شوند. به این دلیل ساده که تعداد آدم های معمولی (نه خیلی پولدار یا قوی هیکل یا قلدر) خیلی بیشتره.
این هم دلیل دیگه است که تذکر های روزمره شهروندان به نظرم کارساز نخواهد بود. چون ناخودآگاه فقط افراد خاص مخاطب قرار میگیرند. اون هم افراد خاصی که گوششان اصلا به این حرف ها بدهکار نیست.
اما اگر به طور گروهی و با یک استراتژی مشخص آموزش عمومی صورت بگیره این مشکل نخواهد بود. مخاطبان عموم مردم خواهند بود نه کسانی که به طور خاص توجه ما را به خود جلب کرده اند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل