نکاتی چند در ارتباط با پزشکان

+0 به یه ن

در هفته های اخیر سر وکارمان همه با دکتر و بیمارستان و.... بود. واقعا که چه قدر پزشکان و پرستاران و دستیارانشان زحمت بیمار می کشند. چه قدر ناز بیماران را می کشند! چه نازمان را بکشند و چه فحش مان دهند ما مجبوریم که به آنها مراجعه کنیم. پس ناز کشیدن آنها برای بازاریابی نیست  بلکه از روی انسانیت هست.

یادتان هست چند سال قبل از آن که کرونا بیاید  دستگاه های تبلیغاتی خیز برداشته بودند که ذهنیت عمومی را علیه پزشکان تحریک کنند.؟!درد و بلای پزشکان و پرستاران بخوره توی سر آنهایی که می خواهند بین اقشار ملت تفرقه ایجاد کنند تا  همه آنها را  بچاپند. متاسفانه بسیاری از استادان دانشگاه-به خصوص استادان جا افتاده و مسن- در آن دوران گول دستگاه تبلیغاتی را خوردند وبا آنها علیه پزشکان هم آوایی می کردند. خیال می کردند اگر از حرمت پزشک در جامعه کم شود بر حرمت آنها افزوده می گردد. نمی فهمیدند که همان دستگاه تبلیغاتی ابتدا سراغ پزشک میرود و آنها رامی کوبد و در مرحله بعدی سراغ کوبیدن استادان دانشگاه می آیند. کرونا آمد و تبلیغات ضد پزشک را خنثی کرد. تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد!


رابطه فرد با پزشک و جامعه پزشکی رابطه پیچیده ای است.  ملغمه ای است از احساسات  شدید و خشک ترین تصمیمات منطقی. طفل که به دنیا می آید حتی قبل از مادر خود با کادر پزشکی مواجه می شود. کادر درمانی جزو اولین افراد خارج از خانواده و دوستان نزدیک  هستند که کودک با آنها ارتباط برقرار می کند. از همان ابتدا بیمار حس متضاد دارد. از سویی بیماری اش را خوب می کند و از سوی دیگر آن چوب بستنی ملعون را در حلقومش می کند و سوزن می زند.از همان ابتدا این رابطه رابطه ای است عجیب و متفاوت با هر رابطه دیگر. به پزشک چیزهایی می گوید که به نزدیکترین کسانش هم نگفته و هر پرده ای و مرزی بین پزشک و بیمار بر می افتد.  رابطه عجیبی است. بیخود نیست رابطه جامعه با پزشک هم از جنس 

love-hate relation

 هست . از یک سو جامعه پزشکی را به حد نیمه-خدایی تکریم می کند و از سوی دیگر مراجعه به آنها را که یادآور درد و زجر هست  دوست نمی دارند و آنها را فحش می دهد. هیچ وقت مردم نسبت به نانوا و ..... که شاید به همان اندازه به آنها احتیاج روزانه دارند این طوری توام با احساسات شدید و غلیظ نخواهد بود. رابطه غریبی است این رابطه!


------------

دکتر هلاکویی می گه عشق زن و شوهر را خشم و عصبانیت متوالی به بی تفاوتی بدل می کند. خشم شدید و مداوم علیه همسر که قطعا  به این نتیجه  منجر می شود.  حتی خشم و طلبکاری کلی هم   (حتی اگر علیه همسر نباشد) آتش عشق را خاموش می کند و  به بی تفاوتی می انجامد. وقتی زوجین کار سنگینی دارند که  اعصابشان دایم خرد  هست خطر چنین  سرد شدن بین آنها زیاد هست. در زوج های پزشک من این را زیاد دیده ام. واقعا پزشکی کار سختی است و وقتی زن و شوهر هر دو پزشک هستند تحت فشار بسیارند و در نتیجه خستگی می تواند خشم  مزمن بیاورد. بعدش  آتش عشق شان  سرد می شود.  نباید فکر کرد که چون روزی (احتمالا در دهه بیست زندگانی) ازدواج با عشق    شروع شده همین گونه ادامه خواهد یافت. من زیاد شنیدم که  یکی از زوجین که شاهد سرد شدن عشق همسر ش و احتمالا بی وفایی می شود به شدت شاکی می شود که چرا وی به تعهدش وفادار نمانده.  احساسات آدم در طول زمان عوض می شود. باید مواظبش شد. وقتی زوجین کاری سنگین و جدی مانند پزشکی دارند  که طبعا روی روح و روانشان فشار می آورد دیگه بهتر هست سر موضوعات کوچک تر و بی اهمیت تر  بیخیال باشند. اصرار نداشته باشند که در همه چیز بدرخشند. در همه چیز قرار نیست perfectionist و کمال گرا بشوند. در همان پزشکی و اتاق عمل کمال گرا باشند کافی است. چه اصراری هست که حتما دخترشان هم مثلا در کلاس باله سرآمد باشد. در کلاس باله اش شل و ول حضور پیدا کند مگه چی می شود؟!  اصرار بر کمال گرایی در همه چیز   اون قدر فشار به  زوجین می آورد که  به خشم و عصبانیت دایمی می رسند و عشق در خانواده شان به سردی می گراید. درسته شغل سنگینی مثل پزشکی درآمدی می آورد که زوجین را قادر می سازد لاکچری زندگی کنند. اما خیلی وقت ها بهتر هست که ساده زیستی پیشه کنند. نه برای این که پولش را ندارند بلکه به این دلیل که لاکچری بازی هم وقت می خواهد و اعصاب می طلبد. لاکچری بازی بیشتر برای آدم های بیکار پولدار هست. نه زوجی پزشک یا نظیر ان که هزار تا کار مهم تر از لاکچری بازی دارند. لاکچری بازی را به بعد از بازنشستگی هم می توان موکول کرد.

---------


در نوشته قبلی ام اشاره کردم که زندگی زوج های پزشک به علت سختی کار پزشکی از یک سو و نیز اصرار بر سبک زندگی لاکچری (که استرس های خاص خود را دارد) می تواند تنش زیادی داشته باشد. اشاره کردم اگر برخی چیزهای کم اهمیت تر را شل نگیرند این همه استرس به خشم و طلبکاری دایمی منجر می شود که آن هم به گفته دکتر هلاکویی (و نیز مشاهدات پرتعدد خودمان) به سردشدن عشق می انجامد.

 در مورد زوج های فیزیکدان چی؟ راستش کار تحقیقی فیزیک در شاخه ای مانند انرژی های بالا کار  پراسترسی نیست. هیجان دارد اما استرس ندارد. این که تصور می کنی شاید مقاله ای که داری می نویسی پرده از یک راز طبیعت بردارد خیلی هیجان انگیز است. اما استرس خاصی  ندارد جز آن که ممکن هست این ایده که  شما دارید روی آن کار می کنید به عقل یک گروه دیگه در آن سوی دنیا هم برسد و اندکی (یکی دو روز) زودتر از شما مقاله را منتشر کنند. در سال های اول که تعداد مقالات پژوهشگر کم هست و برای یافتن شغل  به مقاله نیاز دارد این موضوع اندکی استرس به او وارد می کند اما به تدریج که تعداد مقالات آدم بالا می رود چنین استرسی کم می شود. به علاوه فرد به تجربه در می یابد بهتر است با ان گروه همکاری کند تا رقابت. راهش را هم یاد می گیرد.

اصل کار پژوهش خیلی استرس ندارد اما گاهی  افراد خودشیفته در محل کار  پیدا می شود  که استرس بیجا تزریق می نمایند. از این قبیل افراد باید حذر کند باید راهی یافت که فشار روانی بیجا به فرد یا به فضای کاری وارد نکنند. مخصوصا در کارهای پژوهشی نظیر کار ما که طمانینه و تمرکز لازم هست حذر از آنها لازم هست. ماها سی چهل سال روی موضوعی کار می کنیم تا نوک سوزنی علم را جلو ببریم. ۵۰ سال بعد هم نتایج آن به مرحله کاربرد می رسد. در نتیجه استرس یک ساعت این ور و آن ور  نباید کشید. بلکه باید کوشید این قبیل استرس ها ما را از ریل اصلی خارج نکند.


----------


پدرم به هنگام بیماری در بیمارستان دولتی وابسته به دانشگاه بستری بود. اما ابدا آشکار نکردیم که پدرم سالیان سال در آن دانشگاه به عنوان استاد خدمت کرده. پدرم  خود نمی خواست بیش از سایر بیماران در بیمارستان مورد توجه باشد مبادا که توجه بیشتر به او منجر به کاهش توجه به سایر مریض ها گردد.

دیدم  بسیایر از ایرانیان هرجا که می روند فوری دنبال پارتی و آشنا می گردند. ما هیچ وقت این کار را نکردیم. حتی در جایی مثل بیمارستان که نقل نقل مرگ و زندگی است.

. می بینم همین موضوع در عمل برایمان بد تمام نمی شود.

وقتی دکتر آشنایی پارتی آدم در بیمارستان می شود خیلی وقت ها ضرر آن بیش از نفعش هست اولا توجه  پرستارها را چنان به خود جلب می کند که مریض بیچاره فراموش می شود. به خصوص اگر بیمار کودک باشد. دوم هم این که معمولا این دکترها با هم رقابت و چشم همچمشی دارند یا این ور و واون رفتار هایی می کنند که پرستارها  آن را تبختر ارزیابی می کنند و زیر زیرکی کینه می گیرند. به دلیل ظاهرسازی و تظاهر و دورویی -که در بیشتر ایرانیان نسل های متولد قبل از دهه هفتاد هست- جلوی دکترآشنا (پارتی در بیمارستان) تواضع و تعارف می کنند اما بعدش که او رفت سر مریض خالی می کنند و کمتر از سایر مریض ها به او می رسند. بیچاره مریض!


---------


مادر یکی از دوستانم مدت زیادی بستری بود و می بایست فقط سقف را نگاه کند. صحبت مال حدود ده سال پیش -زمانی که دی-وی-دی های سینما خانگی را در بقالی ها می فروختند-  است. دوستم یک دستگاه پروژکتور مخصوص تهیه کرده بود که با آن روی سقف فیلم را می توانستند تماشا کنند. امیدوارم هرگز لازم نباشه استفاده کنید ولی خواستم بگم از این وسایل می شه استفاده کرد تا ایام سخت مریض داری  اندکی قابل تحمل تر شود.

-----------



وقتی پزشکی دارو یا  آزمایش اضافی می نویسد یا حتی تشخیص اندکی غلط می دهد سایر همکارانش اکراه دارند که به صراحت ایراد کار همکارشان ر ا  به مریض بگویند. برعکس دندانپزشک ها که عموما پشت سر همکاران خود صفحه می گذارند. این طور می شود که روی تشخیص نیمه-غلط  یا انبوه داروها و آزمایش های غیر لازم اصرار ورزیده می شود. اگر احیانا تشخیص خیلی پرت باشد پزشکان باوجدان تر ایراد کار همکار را بیان می کنند اما تا وقتی تشخیص  و تجویز نادرست  جان و سلامت مریض را تهدید جدی نکند  پزشکان اغلب ترجیح می دهند خودشان را درگیر نکنند و الکی می گویند همکارم درست تشخیص داده -ولو این که نظرشان خلاف این باشد.


یک مقدارش به این علت هست که به درستی بر این باورند که اگر با روکردن اشتباهات پزشکی جامعه اعتماد خود را به این قشر از دست دهد سنگ روی سنگ بند نمی آید و ضرر بی اعتمادی به اطبا برای جامعه بسی بیش از  ضرر این قبیل اشتباهات کوچک پزشکی  هست. خیلی از مردم اگر بشنوند دکترها اشتباه می کنند شروع می کنند به زیر سئوال بردن کل علم پزشکی و احیانا جایگزین کردن آن با شبه علم و خرافه یا خوددرمانی های مخرب (در این مورد بیشتر خواهم نوشت).


علت دیگر آن این هست که پزشکان کشور در کنگره های مختلف چشم تو چشم هم هستند. حتی اگر تخصص متفاوت داشته باشند  به واسطه مریض ها با هم ارتباطند. نمی خواهند در بین جمع پزشکان کشور بپیچد که فلان دکتر آبرو و اعتبار حرفه ای  بهمان همکار را جلوی مریض برد. وگرنه، طرد و منزوی می شوند. به هر حال پزشکان به همدیگر مریض ها را  معرفی می کنند. به تعبیری بدبینانه به هم نان قرض می دهند و به تعبیری خوشبینانه نیازمند همکاری با هم برای مداوای بیماران مشترکشان هستند. با همین ملاحظات از روکردن اشتباه همکاران اکراه دارند. یکی از علت های قوت صنف پزشکی (در مقایسه با صنف بی رمق استادان دانشگاه که عملا ناموجود است) همین می باشد.


-------


گفته می شود دینداری در ایران کمرنگ تر شده.  قطعا به شدت و حدت دهه ۷۰ خورشیدی جلوه های دینداری را نمی بینیم. من هفته پیش ساعت ها در بیمارستان طبی اطفال در نزدیک میدان توحید بودم. جایی که مادران با دلی دردمند و هزار بیم و امید کودکانشان را در آغوش می فشارند. البته اگر خیلی خوش شانس باشند و اجازه داشته باشند نزدیک بچه بمانند. خیلی هاشون هم پشت در بسته آی  سی یو با چشم گریان، رویای دوباره در بر گرفتن فرزند را می پرورانند. کمتر از آن چه انتظار داشتم  درآن محیط جلوه های دینداری (نظیر تسبیح  چرخاندن و…) دیدم. این بیمارستان، دولتی است و در نوع خود بهترین در ایران. از اقصی نقاط ایران بودند. به خصوص از بلوچستان زیاد آمده بودند. ترک هم زیاد بود. از همه طبقات اجتماعی هم بودند. به چشم خود دیدم حتی در آن محیط هم که مردم مستاصل هستند رفتارشان با رفتار مردم بیرون بیمارستان  در ایران ۱۴۰۳ از لحاظ جلوه های دینداری  تفاوت چندانی ندارد. با این حال من باز هم معتقدم دینداری قوی ترین نیروی اجتماعی است که نمی توان نادیده گرفت. از تسبیح گرداندن من اثری ندیدم اما نذر و نیاز هر کسی به وسع خود سرجایش بود. انواع و اقسام نذرها برای موسساتی نظیر کهریزک و بنیاد کودک و…..


----------


چند تجربه از دکتر بردن بچه خردسال


۱) هنگام معاینه دکتر، وقتی کار دردناکی می کند  (مثل فروکردن آن چوب بستنی لعنتی در حلقوم) مرتب  از زبان کودک بگید «ممنونم که مراقب من هستید.» وقتی هم که معاینه بی دردی می کند (نظیر گوش کردن به ضربان قلب). بگید «ا! چه بازی بانمکی!»

این طوری استرسش کم می شه. به شما اعتماد دارد و این حرف شما او را مجاب می کند که این شکنجه ها برایش لازمند.

۲) اگر دسته جمعی  کودک را به دکتر ببرید،  کودک ، عزیزانش را دور و برش می بیند  و کمتر استرس می گیرد. کمتر حس غربت می گیرد.

۳) اگر دکتر را عمو یا خاله خطاب کنید بچه کمتر استرس می گیرد.

۴) در اتاق انتظار برای بچه های دیگر بوس بفرستید و با آنها دالی کنید و آنها را بخندانید. مادرانشان خوششان خواهد آمد و وقتی بچه شما گریه می کند برای جبران، او هم در ساکت کردن بچه شما با بوس ودالی و..... کمک می کند. فضا برای بچه تغییر می کند و خیال می کند اینجا هم جایی مثل پارک هست که بچه در آن زیاد هست.


----------



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ ]