عدالت

+0 به یه ن

وقتی عموم ما ایرانیان می شنویم که یک عده شاکی هستند که دهه ها پیش مورد شکنجه واقع شده اند یا عزیزشان به دلایل عقیدتی یا سیاسی اعدام شده، به این عده حق می دهیم که دنبال اجرای عدالت باشند. راستش مسئله آنها را مسئله حاد کنونی خودمان نمی دانیم اما حق می دهیم که پی گیر اجرای عدالت باشند. به خودمان اجازه نمی دهیم که درد ورنج آنها را خفیف و قابل فراموشی عنوان کنیم. 

اگر هم کسی بخواهد این درد و رنج را خفیف و قابل فراموشی عنوان کند به او مشکوک می شویم که لابد خودش هم با متهم همدست بوده یا این وسط، نفعی شخصی از فراموشی می برد. 


نکته مهمی که می خواهم بگویم این هست که اجرای عدالت به روش درست و مدرن امروزی، زمانبر و هزینه بر هست. یعنی واقعا هزینه مالی زیادی بر می دارد. در یکی از پادکست های همین علی بندری شنیدم که می گفت در آمریکا، اعدام یک نفر هزینه مالی بسیار بیشتری برای حکومت دارد تا هزینه حبس ابد او در یک زندان استاندارد آمریکایی! چرا؟! هزینه دادگاه و.... خیلی زیاد هست. هزینه کارشناسانی که باید مدرک جمع کنند تا جرم ثابت شود به اضافه هزینه قاضی و دیگر هزینه های دادگاه تا جایی که جرم ثابت شود سر به فلک می زند. ازجمله استدلال های  مخالفان اعدام در آمریکا صرفه جویی در هزینه هاست. ما در ایران که عادت به این گونه دادگاه ها نداریم! درک آن برایمان مشکل هست که چه طور ممکن هست دادگاه  این قدر خرج داشته باشد.


همان طوری که گفتم اجرای عدالت هزینه مالی کلان می خواهدو  بخشی از این هزینه ها، به خاطر هزینه های جمع آوری مدارک توسط کارشناسان هست. لابد شنیده اید که یک موسسه به نام برومند توسط دوخواهر ایرانی در خارج از کشور اداره می شود که کارش جمع آوری مدارک کسانی هست که از این گونه دادخواهی ها دارند. گویا این موسسه هم از آن  موسسات حقوق بشری است که کمک مالی دریافت می کند. من نمی دانم کی کمک مالی را می دهد و درجه شفافیت این موسسه در خرج کردن بودجه چگونه است. اما می بینم یک عده که از من هم در این زمینه بی اطلاع ترند تا می شنوند که این موسسه کمک مالی دریافت کرده، آن را بهانه ای قرار می دهند که موسسان آن را بکوبند و لجن مالی کنند. پس خیال می کردید چنین موسسه ای بودجه نمی خواهد و قرار است از نور تغذیه کند؟! معلوم هست که چنین موسسه ای که به طور سیستماتیک به جمع آوری مدارک می پردازد هزینه پرسنلی و .... دارد. قبلا این را در مورد موسسات نظرسنجی هم گفته بودم. این گونه موسسات خرج دارند و باید بودجه دریافت کنند. این که بودجه دریافت می کنند نباید مستمسک هجمه علیه آنها باشد. اگر بودجه را دریافت کردند و حیف و میل کردند یا کاری مخالف اهدافشان و اساسنامه شان  کردند، اون موقع فحش دهید. برای ساختن آینده ای بهتر هم موسسه نظرسنجی و هم موسسه ای که مدارک عدالت خواهی جمع می کند لازمند. اگر مدارک قابل استناد  موجود نباشند، راه برای تهمت زدن های بی اساس باز می شود. باجناق به باجناق تهمت های آن چنانی می زند در حالی که علت واقعی تنها این بوده که در شب عید در خانه باجناق به او پسته  خندان  نرسیده و مجبور شده پسته سربسته را با دندان بشکند!!

اگر به اجرای عدالت واقعی علاقه مندیم باید بدانیم بدون مدرک – که جمع آوری آن وقت و هزینه می طلبد هیچ دادگاه صالحه ای نمی تواند حکم صادر کند.


دوم این که دادگاهی که دست آخر حکم عادلانه صادر کند زمان، صبر و حوصله می طلبد

دادگاه عادلانه جلسات طولانی طی ماهها-- بلکه سالها-- می طلبد. در دادگاه عادلانه همان گونه که حقوق شاکی به رسمیت شناخته می شود حقوق متهم هم به رسمیت شناخته می شود. متهم وکیل دارد و وکیل متهم با بیرحمی زخم های شاکی را می شکافد و راستگویی او را زیر سئوال می برد. تماشاچی ها هم احساساتی می شوند اما باید صبر پیشه کنند و تحمل نمایند و شاهد آن باشند که شاکی دوباره در جریان کنکاش و جست و جوی حقیقت شکنجه روحی می شود.  چاره ای نیست! در دادگاه عادلانه این تازه تر شدن زخم ها اتفاق می افتد. ولی دست آخر- تا حد قابل قبولی- مطمئن هستیم که حقیقت روشن می شود و کسی، حکمی ناعادلانه دریافت نمی کند.

نتیجه چنین دادگاهی اعدام شخصی مثل جهانبانی نمی شود که بعد ۵۰ سال ملتی بر سر و زانویش بکوبد که آخه به چه جرمی، این نازنین را اعدام کردند! 

مهمتر از آن که وقتی بقیه می بینند که دادگاه هایی که برگزار می شود شهوت انتقام گیری سریع  را ارضا نمی کند وسوسه نمی شوند که به هر که ماشین مدل بالاتر از خود یا قیافه ای خوش تیپ تر از خود یا نمره درسی بالاتر از خود یا تعداد مقاله ای بیشتر از خود دارند تهمتی بزنند و او را گرفتار سازند. این طوری ترس از این که «تر و خشک با هم بسوزند» از بین می رود.


دادگاه های عادلانه هزینه مالی بسیار دارند و بسیار هم طول می کشند. اما صد می ارزند به دادگاه های چند دقیقه ای صحرایی و انقلابی که در آنی، جنون و  شهوت انتقام گیری افراد و توده ها را ارضا می نمایند. عدالت خواهی افراد را نباید مهار کنیم. بلکه باید شهوت و جنون انتقام گیری آنها را با اصرار بر دادگاه های عادلانه ولو با هزینه مالی بالا مهار نماییم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بحثی در مورد هدررفت آب در حوضه دریاچه اورمیه

+0 به یه ن

آقای مهندس قولنجی از اورمیه:

خانم دکتر ضمن احترام به نقطه نظرات ارزنده جنابعالی

باید بپذیریم که انتقال حوضه به حوضه آب بر گرفتاریهای زیست محیطی دامن زده و مناطق وسیعی از جغرافیای کشور را از نظر اکوسیستمی نا پایدار کرده است شاید قریب به ۴میلیارد مترمکعب طی سی سال گذشته تحت عنوان تامین آب شرب کلان شهر تبریز و شهرهای اقماری در مسیر خط انتقال آن از جغاتا چای معروف به اسم امروزی زرینه رود از حوضه دریاچه ارومیه خارج شده و تاثیرات غیر مستقیمی نیز از بابت غلظت دریاچه و کاهش میزان رطوبت هوا و میزان بارش و کلا تغییر در کلیماتولوژی آذربایجانات غربی و شرقی داشته است اما توسعه پایدار می گوید اگر طرحی داری تحت عنوان آبرسانی

تصفیه خانه فاضلاب و خط انتقال مدرن داشته باش و حدود 80درصد آب مصرفی را که تبدیل به فاضلاب میشود در صنایع بعنوان باز تخصیص و جایگزین سایر تخصیص‌های آب صنایع آب بر کن و در نهایت پساب منطبق بر استاندارد محیط های پذیرنده را روانه دریاچه کن

حال یک قطره از آب خارج شده حوضه دریاچه به دریاچه برگشت نخورده. چرا تصفیه خانه تبریز از نظر کمی و کیفی مشکل دارد و ذاتا خط انتقال هدایت به دریاچه یا رودخانه پذیرنده تکمیل نشده

تازه می شد با اجرای طرح آبرسانی از حق آبه ایران از آراز چایی و خدا آفرین بخش دیگری از آب شرب تبریز را از حوضه دیگر تامین اما پساب تولیدی را به حوضه دریاچه ارومیه هدایت کرد بدیعی است فاکتورهای دیگر هم مزید بر علت بود در خشکاندن نه خشکیدن. دریاچه ارومیه. اما آبرسانی تبریز موثر تر بوده بنظرم

در هر حال سو‌مدیریت یا برخی مسایل سیاسی و منطقه ای که منجر به عدم تخصیص اعتبارات مکفی میشود محرز است .

مینجیق:

در مورد تصفیه خانه تبریز موافقم. علاوه بر آن همواره من و سایر دوستداران محیط زیست تبریز گفته ایم و از مسئولان آب شهری تبریز مطالبه کرده ایم که ۱) قنات های تبریز را سر وسامان دهند تا بخشی از آب تبریز از همانجا تامین شود و نیاز کمتری به انتقال آب از حوضه دیگر باشد. در حال حاضر حتی نقشه قنات های تبریز وجود ندارد. آب قنات ها که علی الاصول نعمت و برکت هست به خاطر فشل بودن عملکرد شهرداری تبریز شده بلای جان ساخت و ساز . چون نقشه قنات های تبریز نیست پی سازه را گاه در محل قنات می گذارند بعد مجبور می شوند کلی از آب قنات را به هدر دهند تا سازه ساخته شود. ما چند سال پیش حسابی به این کار اعتراض کردیم اما اعتراضمان به جایی نرسید. البته مشکلاتی مشابه در خیلی از شهرهای دیگر ایران مثل کرج هم وجود دارد. ما فرافکنی نکردیم. مطالبه کردیم اما زورمان نرسید. ۲) فعالان محیط زیست تبریز مدت هاست از مسئولان می خواهند که لوله کشی داخلی شهر را ترمیم کند تا آب شرب کمتر هدر رود. دست کم فعالان محیط زیست تبریز را با گفتن این که در اورمیه آب هدر می رود نمی توان مجاب به سکوت کرد. درسته زورشان به مسئولان نمی رسدولی دست کم با پیش کشیدن حرف استان مجاور ساکت نمی شوند و خود توجیه گر عملکرد ضعیف مسئولان شهری نمی شوند که مبادا جلوی اورمیه یا هر شهر دیگر (حتی اصفهان که با آن به شدت چشم-همچشمی دارند) کم بیاورند.

در تبریز یک کاری هم کردیم که من هم در ان نقشی داشتم. یک بار حساب و کتاب کردم دیدم مقدار زیادی اب بارندگی (اگر درست یادم باشد یک دهم آن چه که از زرینه رود یا جغاتای منتقل می شود) هر ساله در اطراف همین قوری چای به خاطر زهکشی نامناسب خیابان ها به هدر می رود. یعنی به جای این که به سمت قوری چای برود و سپس به آجی چای بپیوندد و به سمت دریاچه سرازیر شود در معابر باعث دردسر شهروندان می شود. همان زمان یک عده خانم خانه دار تبریزی بودند که به طور داوطلبانه به تمیز کردن جوب ها و نهرها می پرداختند. به اونها پیشنهاد کردم عکس و آدرس جوب های بسته منطقه «چای قیراقی» را تهیه کنند و به شهرداری منطقه دهند. این کار را انجام دادند و آن سال به وضعیت جوب های ان منطقه رسیدگی شد و آن معضل حل شد. کاری که از دست ما بر بیاید انجام می دهیم. نمی گیم همه اش تقصیر استان مجاور هست.

مهندس قولنجی:

اصلا در شهر اصفهان سیستم plc و ابزار دقیق و کنترل مدیریت مصرف و سیستم هشدار اتوماتیک هشدار نشتی و ....بر روی خطوط انتقال و شیر آلات شبکه توزیع نصب شده ومدولاسیون مدیریت بهینه آبگیری مخازن و میزان دبی عبوری از شیر آلات هر زون یا لوپ بطور اتوماتیک انجام می گیرد پرت و هدر رفت آب بالای ۳۵درصد در شهر های ارومیه و تبریز و البته همه شهرها اسف بار است 

مینجیق:

و اما در مورد میزان آب منتقل شده. گفتید ۴میلیارد متر مکعب در سی سال. فکر کنم آمارتان درست هست. یعنی حدود ۱۳۰ میلیون مترمکعب در سال. آماری هم که من به یاد دارم از همین مرتبه بود. هدررفت آب حوضه دریاچه در سال در بخش کشاورزی حدود یکی دو میلیارد مترمکعب در سال هست. دقت کنید هدررفت را عرض می کنم. کل بخش کشاورزی چند برابر این مقدار آب مصرف می کند. می توان با بهبود الگوی کشاورزی و کم کردن سطح زیر کشت (وبه جایش گسترش صنایع تبدیلی در روستاهای برای جبران کاهش درامد کشاورزی مردم) مصرف آب را بهینه کرد و این هدررفت یکی دو میلیارد مترمکعبی را در سال به زیر ۲۰۰ -۳۰۰ میلیون مترمکعب هدررفت آب در بخش کشاورزی کاهش داد. این خیلی اثرش بیشتر از قطع انتقال آب شرب به آذربایجان شرقی است. بخش عمده هدررفت آب کشاورزی در آذربایجان غربی هست. اما اسم انتقال آب به آذربایجان شرقی را پیش می کشند که سرپوشی بگذارند به هدررفت آب در بخش کشاورزی. ۴ میلیارد مترمکعب در سی سال به آذربایجان شرقی منتقل شده اما همین ۴ میلیارد مترمکعب در ظرف دو سه سال در آذربایجان غربی در بخش کشاورزی به هدر می رود. منتهی مردم آذربایجان غربی چشم بر آن می بندند..

البته که گفتم هدررفت آب شهری در شهرهای استان آذربایجان شرقی هم اصلا قابل توجیه نیست. این که ده برابرش در آذربایجان غربی در بخش کشاورزی هدر می رود اصلا دلیلی نمی شود که مسئولان شهر تبریز در تهیه نقشه قنات های تبریز یا بهینه سازی شبکه آبرسانی تبریز یا اصلاح شبکه تصفیه فاضلاب تبریز اهمال ورزند. این هم که مسئولان کارشان را درست انجام نمی دهند باز توجیه گر آن نیست که شهروندان تبریز یا شهرهای دیگر در خانه و محل کار در مصرف آب دقت نکنند و آب هدر دهند. الان یادم افتاد. یکی دیگر از چیزهایی که ما فرافکنی نکردیم و به شدت به آن پرداختیم ( اما زورمان نرسید) هدررفت آب در بخش فضای سبز شهری توسط باغبان های شهرداری بود. این که در مزارع آذربایجان غربی آب کشاورزی به هدر می رود توجیهی برای تبدیل چمن های کاشته شده توسط شهرداری به دریاچه نمی تواند باشد. 

برای نجات دریاچه اورمیه در آن حوضه باید جلوی همه جور هدررفت آب را گرفت. همین ۵ درصد، ده درصد ها جمع می شوند ومی شوند صد در صد. به بخش کشاورزی هم که می رسیم که بالای ۸۰ درصد هدررفت آب را منجر می شود پیاز کار می گوید من فقط  (به طور مثال)۱۰ درصد مصرف می کنم تقصیر بقیه هست. چغندر کار می گوید من فقط (به طور مثال) ۲۰ در صد مصرف می کنم تقصیر باغ سیب هست. باغدار سیب کار می گوید ........ همین طوری فرافکنی می کنند و تقصیر بقیه می اندازند. همین ده درصد، ۵ درصد را باید دریافت.

مهندس قولنجی:

موافقم. اون اقدامات مکانیزه کردن کشاورزی و تغییر الگوی کشت و ...موثره ولی در اراضی حوضه دریاچه ارومیه قبل از تغییر اقلیم آبیاری کشاورزی فجیع تر از حال حاضر بوده ولی دریاچه درحوالی سال ۷۳فکر کنم بالای سی میلیارد متر مکعب را تجربه کرده بود

یعنی جلوگیری از هدر رفت آب کشاورزی جهت استیبل نمودن و افزایش ضریب اطمینان عالی است هر چند در حال حاضر برای نجات موثر است روشی که اسراییل برای آبادانی تلاویو و حیفا استفاده کرده همان مدیریت آب جلوگیری از هدر رفت و باز چرخانی بوده

باصطلاح انتظار بر این است همه اقدامات بموازات پیش بروند و البته این امر مستلزم سرمایه گذاری و مدیریت صحیح و عملیات اجرایی موثر سریع و بی وقفه می باشد و فعالیتهای فرهنگی و آموزش نیز موثر است

جمع بندی مینجیق:  

حدود ده درصد آبی که در بخش کشاورزی آذربایجان غربی هدر می ره به استان آذربایجان شرقی منتقل

 میشه. هم باید کوشید این آب انتقالی کاهش پیدا کنه (در بالا گفتم راهش چیست) و هم باید کوشید آب در بخش کشاورزی در دو استان (به خصوص استان آذربایجان غربی که بیشتر کشاورزی داره) کمتر هدر بره. اثر این دومی مهمتره.

 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

و اما قضیه اورمیه

+0 به یه ن

ظاهرا قبل از عید فعالان مدنی اورمیه ای یک برنامه فرهنگی-تفریحی  خوب برای مراسم نوروزی آذربایجانی (شامل تکم گردانی و موسیقی  آذربایجانی و....) ریخته بودند اما مسئولان مربوطه، مجوز برای برگزاری برنامه ندادند! کوردها هم برنامه های خاص خودشان را برای نوروز  دارند. در خود کردستان محدودیت های زیادی برایشان ایجاد کردند اما در اورمیه   به کوردها مجوز دادند و تشویق شان هم کردند که برنامه اجرا کنند.

بعد از جشن، برخی در فضای مجازی  تیترهایی زدند نظیر این که اورمیه زیر پای کوردها لرزید. راستش ما هم سنت دسته جمعی از این شهر به آن شهر رفتن برای جشن عروسی داریم. مثلا یادمه وقتی دبیرستان بودم  دایی مادربزرگم  و خانمش، نوه خودشان و من و مادربزرگم را با ماشین خودشان بردند به عروسی یکی از فامیل های دور در اورمیه. نصف فامیلمان از تبریز آمده بودند.  حدود ۵۰۰ نفر می شدیم. منتهی بعدش نگفتیم اورمیه زیر پایمان لرزید. بلکه گفتیم «جاتون خالی! خیلی خوش گذشت. عروسی توی باغ بود. روی میز شامشان فلان غذاها بود و.....» بعد از جشن این چیزها را می گن. اولین بار هست که می شنوم بعد از جشن بگویند زمین لرزید!

این دو قوم که تازه با هم آشنا نشدند! رابطه شان تاریخی هزار ساله پر فراز و نشیب دارد. تیتری که برای یک تهرانی شاید تهی از معنی باشد در آن فضا و با توجه به آن تاریخچه، معنای دیگری می دهد.

مثل دو تا باجناق یا جاری که ممکن است حرفی از جانب یکی شان تداعی گر تنشی در سالها پیش باشد ولی از منظر یک ناظر بیرونی طعنه ای  از آن حرف استشمام نشود.

  طبعا این تبعیض در دادن و ندادن مجوز موجب دل آزردگی بخش بزرگی از مردم شهر اورمیه شد.  بعد از عید، راه پیمایی ای  در اورمیه برگزار شد که در آن  این دل آزردگی را ابراز کردند. ترتیب دهندگان راه پیمایی همان تیپ ها بودند که راه پیمایی های ۲۲ بهمن را ترتیب می دهند اما طیف وسیع تری شرکت نمودند. سپس  روزنامه ها نوشتند که دادستانی کردستان لیدرهای برگزاری مراسم نوروزی کردها را دستگیر کرد.

خوبه که مردم اورمیه و فعالان مدنی هر دو قوم هشیار باشند که یک عده از اختلاف آن دو سود می برند. 

وضع اقتصاد کشور  در مجموع خراب هست و وضع اقتصادی آن منطقه از متوسط ایران بالاتر نیست. هر گونه تنش  قومی وضع اقتصادی را بدتر خواهد کرد. با اتحاد فعالان مدنی این دو قوم می توان راه حلی برای مشکلات یافت.  اقلیتی که ثروت های کشور را می چاپند نفع خود را در این می بینند که در کشور تنش های قومی ونظایر آن باشد تا مردم به آن مشغول شوند و آنها بدون مزاحمت به چاپیدن خود ادامه دهند.

روشنفکران دو قوم که با حساسیت های قومی منطقه ای آشنا ترند، باید راهی برای گفت وگوی سازنده بدون تنش بیابند تا با اتحاد این دو نیرو مشکلات مشترک راه حلی یابد. این اتفاقات نشان می دهد که  روشنفکران و فعالان مدنی تورک و کورد باید آگاهانه تر و هشیارتر باشند و راهکاری بیاندیشند که تنش زایی ها و تبعیض های اختلاف افکن، منجر به ایجاد اختلاف جدی نشود. این  مورد که گذشت! برای آینده باید راهکاری اندیشید که شیطنت های اختلاف افکنانه به ضد خود بدل شود و موجب همدلی و همگرایی بیشتر دو قوم گردد. همان طور که شعار مترقی «زن زندگی آزادی» باعث همدلی و همگرایی شد.

ببینید! 

هم من می دونم، هم شما می دونید،  هم  امثال مهدی نصیری می دونند، هم آنانی که به فعالان مدنی کورد مجوز برگزاری جشن دادند می دونند، هم اونهایی که به فعالان مدنی تورک مجوز برگزاری جشن ندادند می دونند، هم آنان که راه پیمایی اعتراضی در روز های اول سال ترتیب دادند می دونند (البته شاید همه شرکت کنندگان در راه پیمایی ندانند!) و هم دادستانی که لیدرهای کورد برنامه های نوروزی را دستگیر کرد می داند  که اگر جوانان تورک و کورد با هم اتحاد داشته باشند، ریشه فساد و تباهی را می توانند از جا بکنند ولی اگر رو در روی هم قرار بگیرند همدیگر را خنثی می کنند. اگر این دو گروه دست در دست هم ریشه فساد مالی را برکنند با آن پتانسیل انسانی (نیروی انسانی تحصیلکرده و نو آور) که در شمال غرب و غرب کشور هست فوری اقتصاد منطقه رشد می کنه. شرکت های دانش بنیانی در آذربایجان و کوردستان سربرمی آورند که چهره منطقه را دگرگون می کنند. دیگه محرومیت و کولبری و..... بای بای! اما اولش  باید موانعی که باعث رشد اقتصادی منطقه می شه  با همبستگی این دو قوم و تدبیر روشنفکرانشان، از میان برداشته بشه.

در دنیای نزدیک به  ایده آلی که خواهیم ساخت می توان جشنواره نوروزی همه اقوام ایرانی را در شهر های گوناگون ایران گرفت و با  آن توریست خارجی هم جذب کرد و کلی  ارز هم وارد کشور ساخت و باعث رونق اقتصادی محلی هم شد.  بعد از جشنواره هم خواهیم گفت «چه خوش گذشت! باز هم از این جشنواره ها برگزار کنیم.»


--------


بعد از اتفاقات چند روز اخیر در اورمیه، یک عده کارزار «یاشاسین آذربایجان، بژی کوردستان» راه انداخته اند تا همدلی و اتحاد بین تورک و کورد را تحکیم کنند. اقدام خوب و پسندیده ای است که به نظرم با نیت نیکو انجام می شود.اما علاوه بر این اقدام زیبا در این مقطع، برای تحکیم همدلی و همسویی باید در طول سال هم به طور آهسته و پیوسته و به دور از شعار زدگی کارهایی انجام داد. اتفاقا  چند روز قبل از این اتفاقات اخیر، نوشته هایی در مورد همجواری اقوام  نگاشته بودم که منتشر خواهم کرد. اما اتفاقات اخیر مرا این به فکر انداخت که روابط بین تورک ها و کورد ها در منطقه شمالغرب کشور و غرب کشور شبیه رابطه خواهر و برادرهای در بچگی  هست. همدیگر را دوست دارند، با هم بازی می کنند، اما دایم هم به پر و پای هم می پیچند و مرتب جیغ هم را در می آورند. رفتارشان هنوز به شکل خواهر و برادرهای بزرگسال که برای حل مشکلات با هم همکاری می کنند نرسیده.

خواهر و برادرهای بزرگسال با هم سرمایه گذاری می کنند ، با هم برنامه مهمانی و پیک نیک و سفر می ریزند، از بچه های هم مراقبت می کنند و.....


تا وقتی دموکراسی نباشد بیشتر مردم هم مثل بچه رفتار می کنند. مسئولیت رفتار خود را نمی پذیرند.  به دنبال برنامه ریزی برای حل مسایل خود نیستند. بیشتر دنبال این هستند که توجه والدین را به خود جلب کنند که والدین یا سایر بزرگترها  برایشان کارهایشان را انجام دهند یا اسباب بازی بخرند. برخی از خواهر و برادرهای خردسال کِرم می ریزند. یاد گرفته اند چه جوری زیر زیرکی کاری کنند که جیغ خواهر یا برادرشان را در بیاورند بی آن که والدین متوجه شوند که این او بود که اولش کرم ریختن را شروع کرد.  هرچه قدر والدین بی دقت تر و بی توجه تر باشند  ناخواسته به این دعواها و این کرم ریختن ها با تنبیه فرزند ساده تر و تشویق فرزند آب-زیر-کاه تر دامن می زنند.

در روابط اقوام هم گاه از این کرم ریختن های خواهر برادری دیده می شود. نقش والدین بی دقت و بی توجه و سطحی نگر را هم رسانه های آن ور آبی بازی می کنند. یکی از این خواهر و برادر ها خوب رگ خواب جیغ خواهر یا برادر خود را در آوردن و خود را جلوی رسانه های آن-ور-آبی معصوم نشان دادن را آموخته ودایم با این کارت بازی می کند.

منتهی این شیطنت آخر وعاقبت ندارد. به جای این شیطنت و به جای چشم دوختن به رسانه های آن -ور-آبی (که  نه تشویق شان پشیزی می ارزد و نه تقبیح شان)  بهتر است یواش یواش این خواهر و برادر بزرگ شوند و مثل بزرگ سالان به فکر سر وسامان دادن به اقتصاد منطقه بیافتند. مسئله حاد آن منطقه خشک شدن دریاچه اورمیه هست. راه حلش هم سر وسامان دادن به بخش کشاورزی است. به یاری هم باید دیتا بیسی از محصولات کشاورزی بسازند تا کشاورز همه ساله بیخودی محصولی را کشت نکند که بعدا به فروش نرسد و بعد از بلعیدن حقابه دریاچه اورمیه، دور ریخته شود. باید سطح زیر کشت را کاهش داد و برای جبران سطح درآمد کشاورز صنایع تبدیلی  و صنعت اکوتوریزم را در روستاها تقویت کرد. 

چنین اقداماتی اتحاد و همدلی تورک و کورد را می طلبد.

تاجایی که من دیده ام  (به خاطر دریاچه اورمیه بسیار روی این موضوع تمرکز نموده بودم) مسئولان محلی آذربایجان غربی استاد فرافکنی و غوغاسالاری هستند. تا از ایشان برای سامان دادن بخش کشاورزی و نظایر آن مطالبه ای می شود فوری شلوغش می کنند که همه اش تقصیر آذربایجان شرقی است. و ای دریغ که بخش قابل توجهی از مردم آذربایجان غربی مجاب می شوند! با این فرافکنی ها نمی شه به جایی رسید. مردم آذربایجان غربی باید یاد بگیرند که مطالبه گر تر از این باشند و اجازه ندهند که مسئولان محلی شان این طوری با پیش کشیدن چشم-همچشمی با آذربایجان شرقی یا دیگر استان ها مطالبه گران را به دنبال نخود سیاه بفرستند.

بعدش می گویند چرا به اصفهان چنین و چنان رسیدگی می شود؟! من ملاحظه کرده ام: اصفهانی ها اصلا پا به این فرافکنی ها نمی دهند. چندی پیش که مسایل محیط زیستی استان اصفهان مطرح بود یکی از سمپات های مسئولان تقصیرات را گردن اردوغان انداخت. مردم مطالبه گرو آگاه و هشیار اصفهان او را شستند گذاشتند کنار.  نه به خاطر این که عاشق چشم و ابروی اردوغان باشند بلکه به خاطر این که به نیکی درک کردند یارو تقصیر ها را گردن اردوغان می اندازد که خودش از مسئولیت شانه خالی کند.


اتفاقات اول سال در اورمیه، ابتدا مرا نگران ساخت. اما خدا راشکر، چندان کش پیدا نکرد و بدون صدمات، پایان یافت.  (البته این به آن معنی نیست که هیچ آسیبی نرسانده. همین تنش دو سه روزه  کلی به اقتصاد شکننده محلی آسیب زده و باعث شده خیلی از همکاری ها و شراکت ها و همیاری ها در اورمیه  فروبپاشند. امیدوارم هر چه زودتر  عصبانیت ها فروکش کند و دوستان قدیم با هم آشتی کنند و شراکت و همیاری و همکاری از سر گیرند.) به هر حال  این اتفاقات، منجر به بحث های خوبی در فضای مجازی شد.  انتظار نداشتم که بحث ها در این سطح و عمق باشند. فکر می کردم باز طیف هایی که با مسایل منطقه آشنا نیستند دماغشان را بالا می گیرند و با لحنی متبختر حرف های شعارزده می زنند و نصیحت می کنند. بیشتر نگران بودم که بر گردند یک طرف را به سر طرف دیگر بزنند و با این حماقت، نفت روی آتش بریزند.

صد البته، از سوی برخی فسیل ها، چنین برخوردهایی هم صورت گرفت.  اما در کنار آن حرف های کلیشه ای و شعار زده ودر کنارآن توی سرزدن های ناشی از نادانی، تحلیل های عمیق تر را هم شاهد بودیم که معلوم بود  هم از روی دلسوزی است و هم از روی مطالعه و دقت نظر. تا ۱۰-۱۵ سال پیش به ندرت  می توانستیم چنین تحلیل هایی در این مسایل بیابیم. واقعا در سه چهار سال اخیر رشد جامعه روشنفکری ایران قابل توجه بوده است. این گونه تحلیل ها که دیدی نو دارند و ایده هایی نو مطرح می سازند مرا امیدوارتر به آینده می سازد.

باید سریع تر، ایده های نو پخته شوند تا بتوانیم  آینده ای روشن رقم بزنیم. 

چند بار در روزهای اخیر گفتم، باز هم تکرار می کنم:  

ساختن آینده ای بهتر برای کشور به طور عام و  برای منطقه غرب و شمال غرب  کشور (استان های کردستان، کرمانشاه، آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل)  به طور خاص، در گرو  همکاری و همیاری بین تورک و کورد است و هرگونه تنش قومی بین این دو مشکلات فراوانی به وجود می آورد و اقتصاد شکننده و ضعیف منطقه را ویران تر می سازد.

این قسمت عرضم بدیهی هست. قسمت دوم عرضم این هست که با انکار هویت قومی و تاکید  صرف بر این که همه ایرانی هستیم نمی توان جلوی تنش را گرفت. شاهد این مدعایم عملکرد دولت موقت در اول انقلاب هست. با همین شعار دولت بازرگان جوانک هایی فارس از جنوب شهر تهران را که نه زبان های محلی را می دانستند نه به تاریخ و جغرافیا و آداب رسوم  و حساسیت های محلی آشنا بودند به عنوان مسئولانی نظیر فرماندار و.... به مناطق چند قومی می فرستاد. خیال می کردند با گفتن این که همه ایرانی هستیم و با چند نقل قول از شریعتی یا ایدئولوگ های مشابه می توانند اوضاع آنجا را سر و سامان دهند. این جوانک ها در مقام مسئولان در جوامع چند قومیتی،  از دم گند زدند! بدجوری هم گند زدند! خیلی از تنش های کنونی نتیجه حماقت و ندانم کاری های آنان در همان دوران است. 

کسی می تواند در مناطق چند قومی، صلح و صفا برقرار کند که عمیقا با فرهنگ محلی و حساسیت های اقوام و تاریخ معاصر محل آشنا باشد نه آن که همه اینها را انکار نماید! تجربه نشان می دهد آن گونه ساده سازی ایدئولوژیک با واقعیات محلی نمی خواند. اگر آن ساده سازی احمقانه را در زمان دولت موقت نمی کردند و از آشنایان منطقه،  به جای جوانان انقلابی جنوب شهر تهران برای مناصبی چون فرمانداری و..... سود می جستند شاید تنش های اول انقلاب در مناطق قومی شکل نمی گرفت و بعدش هم نیاز به شدت عمل حس نمی شد و بعدش هم این همه خاطرات منفی انباشته نمی شد. اگر اتفاقات تلخ ۴۵ سال پیش نبود تنش های ۱۰۰ سال پیش از یاد رفته بود. اما ۴۵ سال پیش که آن ندانم کاری ها را کردند خاطرات تلخ صد سال پیش (زمان جنگ جهانی اول که اوضاع ایران  -و کل جهان- قاراشمیش شده بود و تنش ها بالا رفته بود) هم  متاسفانه زنده شدند!


من قبلا به شوخی گفتم. هرچه زمان جلوتر می رود بیشتر مجاب می شوم که این شوخی من از جدی خیلی ها قابل تامل تراست. در سال ۵۷ اگر به جای جوانکی تهرانی و  فارغ التحصیل از مدرسه مذهبی علوی مثل حمیدرضا جلایی پور، یکی از دی-جی ها یا ساز زن های عروسی های  محلی را به فرمانداری نقده منصوب می کردند، آن تنش های آسیب-زن در نقده اتفاق نمی افتاد. به جایش رقص و عروسی  می شد. مطرب های محلی، دهه ها ست که می دانند چه طور جلوی تنش های طایفه ای را بگیرند تا عروسی و جشن سر بگیرد و شاباشی عایدشان شود.  نان مطرب-جماعت از شادی و دوستی مردم حاصل می شود. مردمی که از تنش و دعوا خسته اند نقل قول از علی شریعتی لازم ندارند، شعارهای ایدئولوژیک ناسیونالیستی لازم ندارند، بلکه رقص و آواز نیاز دارند. مطربان می توانستند نیازشان را پاسخ دهند اما جلایی پور نمی توانست و نتوانست!  (استفاده از واژه مطرب برای توهین نیست. خوشا به حال مطربان که طرب با خود می آورند نه غم و  نه تنش! آفرین بر مطربان که جزو بهترین و مفیدترین اقشارجامعه اند و نانشان در شادی و دوستی و سلامت مردم هست نه در تنش و نه در غم و اندوه و بیماری! مولانا می فرماید: «من طربم، طرب منم، زُهره زند نوای من».)

حالا برسیم به قسمت سوم عرضم که به نظرم کاملا جدید و ابتکاری است:

با تقویت جنبش هایی نظیر جنبش زن، جنبش محیط زیست، جنبش حفظ میراث فرهنگی، جنبش طلب شادی و رقص و.....  و البته جنبش مبارزه با فساد مالی و اداری  در این مقطع تاریخ مان می توانیم  به طور عمیق اتحاد بین اقوام و فرهنگ های مجاور ایجاد کنیم. باید در این زمینه بکوشیم.

در مورد جنبش شادی و رقص در بالا گفتم. 

 در نوشته های بعدی عرض می نمایم که چگونه جنبش های زن و محیط زیست می توانند جلوی تنش های قومی را بگیرند. اینجا اجازه بدهید اندکی در مورد جنبش مبارزه با فساد مالی واداری بگم. اگر ما در مبارزه با فساد جدی باشیم فرقی برایمان نمی کند که عامل فساد از قوم ماست یا قوم دیگر. این  نکته، همدلی می آورد. دشمن مشترک  (یعنی فاسدان اقتصادی و اداری) می تواند عامل قوی و موثر اتحاد و همبستگی باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تقابل بین باستانگرایی ایرانی و جنبش های هویت قومی (به خصوص هویت تورکی) ؟؟

+0 به یه ن

همین طور که در این نوشته ام تشریح کردیم ما در ایران امروز چندین جنبش نسبتا نیرومند داریم که در هم تنیده شده اند. 

http://yasamanfarzan.arzublog.com/post/111877

از آنجایی که نیمی (شاید هم بیشتر) کنشگران اجتماعی زنان  ومردان آگاه  و حساس به حقوق به زن هستند  جنبش زن  به طور طبیعی همه این جنبش ها را که نام بردم در هم تنیده. اما در هم تنیدگی  طبیعی این جنبش ها بیش از اینهاست. جنبش حفظ محیط زیست نمی تواند از کنار فرهنگ های محلی و تنوع هویتی ایران بگذرد. جنبش های هویت قومی های گوناگون با هم اشتراکاتی دارند (البته افتراقات جدی ای هم دارند که باید به آنها پرداخت. انکار و زیر فرش کردن افتراقات جایی کار دستمان می دهد.). همه این جنبش های هویتی با جنبش حفظ میراث فرهنگی  اشتراک دارند. جنبش زنان نمی تواند مسایل مادران را کنار بگذارد  پس با مسایل حقوق کودک در هم تنیده شده است. جنبش ترویج علم (علم به معنای اعم آن) به زبان مادری  به مثابه یک ابزار عنایت دارد.

با این همه در هم تنیدگی این جنبش ها متحد طبیعی هم می توانند باشند اما از سوی دیگر ، نادانی ها و خودخواهی های انسان ها (حتی نخبگان آنها) می تواند در هم تنیدگی طبیعی را به جای همسویی و هم گرایی و هم افزایی به سمت  تنش و جرقه زدن پیش ببرد. ناگفته پیداست که دنباله روان دکترین قدیمی «تفرقه بیانداز و حکومت کن» سعی می کنند این جنبش ها را در مقابل هم قرار دهند. اگر این جنبش ها همسو و همیار شوند به قدرت بزرگی تبدیل می شوند که آینده را به دست خواهند گرفت. 

در چند نوشته آتی سعی خواهم کرد بر مسایلی که می تواند منشا اختلاف باشد انگشت بگذارم.  اولش از تقابل بین باستانگرایی ایرانی و جنبش های هویت قومی (به خصوص هویت تورکی) شروع خواهم کرد که از همه پر سر وصدا تر هست. اما از سوی دیگر چنان که استدلال خواهم نمود از همه پوچ تر هست. اصلا این  تقابل از بیخ ذهنی است وبا تغییر ساده روایت حل و فصل می شود می رود پی کارش! اتفاقا حل این اختلاف پر سر و صدا و اعصاب خرد کن از همه ساده تر است.

بعدش به سراغ  تنش های جدی تر خواهم رفت که عینی ترند. یعنی از تضاد منافع ناشی می گردد. برای آنها هم سعی خواهم کرد راه حلی ارائه دهم هرچند شاید زیادی ساده شده باشد. اما این راه حل ساده سازی شده هم بهتر ازهیچ چی است.


--------------


به نظرم اگر یک مقدار دقیق نگاه کنیم تضادی بین جنبشی هویتی باستان گرایی و جنبش هویتی قومیتی وجود ندارد. اتفاقا زمان همان کوروش و داریوش، تنوع فرهنگی زیادی در سطح امپراطوری بود. اصلا با ابزار دنیای قدیم نمی شد مرکزگرایی به شیوه قرن بیستم اعمال کرد. رادیو و تلویزیون و هواپیما و قطار و.... نداشتند که بخواهند منویات مرکز را به همه جای امپراطوری اعمال کنند. 


الان هم یک عده هستند که به دوران باستان به خصوص دوران هخامنشی و آثار باستانی به جا مانده از آن دوران علاقه مند هستند. بسیار هم عالی. این ها سرمایه های مملکت ما هستند.

اما از آن سو، یک عده هم هستند که به دورانی که پادشاهان تورک تبار فرمانروایی داشتند علاقه مند هستند. به دوران سلجوقی و قره قویونلو ها و آق قویونلوها و....  اینها دوره های متفاوت تاریخی بودند که از هرکدام آثار به جا مانده. فردا بعد از این که تبدیل به یک کشور نرمال شدیم و دست از فحش دادن و مرگ بر گفتن به کشورهای دنیا برداشتیم، برای سروسامان دادن به این اقتصاد ویران شده ناشی از لجبازی  نیاز به جذب به توریست داریم.

پس چه بهتر همان طوری که دست از لجبازی با جغرافیا و فحش دادن به کشورهای دیگر دست بر می داریم (دیر یا زود مجبور خواهیم شد چنین کنیم) دست از لجبازی با دوره های مختلف تاریخی هم بر داریم. تا جایی که وسع مان می رسد سعی کنیم آثار بجا مانده از دوره های مختلف تاریخی را رو بیاوریم و از آنها برای جذب توریست و درآمد زایی بهره ببریم


واقعیت این هست که تخت جمشید و پاسارگاد و نقش رستم با اختلاف فاحش بهترین شانس این مملکت برای جذب توریست هستند. چرا!؟ چون برایشان دو قرن هست که تبلیغ شده. در قرن نوزده و اوایل قرن بیستم از یک سو،  مذهبیون اروپا با خواندن عهد قدیم (تورات) به کوروش علاقه مند شد و خواستند بیایند مقر فرمانروایی اش را ببینند.  از طرف دیگر سکولارهایشان متون یونانی را خواندند و خواستند بیایند مقر فرمانروایی داریوش ها و خشایارشاه را ببینند. در قرن بیستم هم محمد رضا شاه کلی برایش تبلیغ کرد. من خودم ده ها مهمان خارجی داشتم. برایشان تخت جمشید جایگاه ویژه داشت.

منتهی با سه بنا نمی شه در عرصه توریزم در دنیا رقابت کرد. علاوه بر این سه بنا باید صد تا چیز دیگه داشته باشیم که نشان توریست دهیم. دوره های مختلف تاریخی از جمله دوره های سلاطین تورک می توانند کمک باشند. 


وقتی یک عده از هموطنان به هر دلیلی دارند انرژی می ذارند که دوره سلجوقی را رو بیاورند و به دنیا معرفی کنند، بقیه باید ممنون باشند. همین طور اگر تلاش می کنند که آیین ها و رقص ها و لباس های محلی و معماری و.... قوم خود را احیا کنند و رو بیاورند. این بخشی از تلاشی است که لازم است  تا ایران روزی در  صنعت توریسم دنیا، حرفی برای گفتن داشته باشد.


--------


من قبل از نوروز یک سری نوشته در مورد همگرایی جنبش های اجتماعی ایران نوشته بودم که بعد از عید منتشر سازم. آنها را منتشر خواهم ساخت. در این چند روز، یک سری شیطنت هایی از سوی کسانی که منافع خود را در اختلاف افکنی بین جنبش های اجتماعی ایران می بینند انجام شد. نوشته حاضر و بعدی را امروز در این راستا نوشتم که  امروز و فردا منتشر می کنم.

شیطنت اول:

در اجتماعات نوروزی مناطق فارس نشین یک مقدار از این شعارهای آریابازی ضد عرب داده شد نظیر « ما آریایی هستیم، عرب نمی پرستیم.»  چنین شعاری، شعار پیشرو و سازنده ای نیست. البته قسمت «عرب نمی پرستیم» را قبول دارم. ما قرار نیست هیچ شخص یا قوم یا قبیله یا ملتی را بپرستیم. اما این نکته چنان واضح و مبرهن هست که لازم نیست با انگشت گذاشتن روی قوم عرب بر آن تاکید کنیم. چند میلیون نفر از هموطنان ما در جنوب ایران خود را عرب می دانند. همسایه غربی و همسایگان جنوبی مان هم عرب هستند. برون-رفت از بحران اقتصادی در گرو مراوده  اقتصادی با کشورهای دنیاست و همسایگان تورک و عرب ما بهترین  و مهمترین شرکای تجاری ما قرار هست که باشند. چه دلیلی برای تنش آفرینی هست؟ ما ۴۶ سال چوب شعارهای تنش افزا علیه آمریکا و انگلیس و... را خورده ایم. چه دلیلی دارد یک شعار تنش زای جدید را شروع کنیم؟! در مورد آریایی بودن هم که حرف و حدیث زیاد هست. ترکیب ژنتیک ما ایرانیان پیچیده تر از این حرف هاست. ژن آریایی هم داریم ژن عرب هم داریم ژن تورک هم داریم و..... و چه خوب که چنین هست! مقاومت بدنی که ژن های متنوع دارد در برابر بیماری ها و... بالاتر هست. اگر ژن خالص یک قوم بود زود تر دجنره می شد. مثل فرزندان ازدواج های فامیلی پی در پی. آریایی بازی صد سال پیش مد بود اما الان در دنیا دمده شده. چرا شعاری بدهیم که مردم دنیا به دیده تحقیر به ما نگاه کنند و ما را صد سال عقب مانده ببینند؟!

اصلا چه نیازی هست به چنین شعار تنش زایی که تحقیر خودمان را به ارمغان می آورد؟! آن هم وقتی که شعاری به زیبایی «زن زندگی آزادی» داریم که تحسین جهانیان امروز را برانگیخته!؟

به شیطنت دوم در نوشته بعدی می پردازم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

راهکار برای مبارزه با احتکار

+0 به یه ن

راهکار نظام الملک در سیاست نامه اش  برای جلوگیری از احتکار گندم و درنتیجه کمبود نان در شهر در زمان خشکسالی و قحطی چی بوده باشه خوبه؟ راهکار ساده و آشنا ست: یکی از محتکران را می گیری و با خشونت اعدام می کنی. بقیه محتکران حساب دستشان می آید و دست از احتکار برمی دارند و در نتیجه، مشکل کمبود نان حل می شود. نظام الملک این راهکار را هزار سال پیش داده. (رجوع کنید به پادکست آقای علی بندری در مورد سلجوقیان)


 در این هزار سال، از قرار معلوم راهکاری هوشمندانه تر به عقل جمعی ایرانیان نرسیده. من همین داستان نظام الملک را در مورد حکمرانان  متفاوتی شنیده ام: شاه عباس، رضا شاه، ظل السلطان در اصفهان، حتی پیشه وری در تبریز .

راهکار استاد ادبیاتمان در دانشگاه شریف هم همین بود که قبلا خدمت تان عارض شدم!

جالبه که در مورد معضل کمبود نان در تمدن های مختلف حتی قرن ها پیش از نظام الملک راهکار های هوشمندانه تری اندیشیده بوده اند. مثلا رومی ها  دنبال آن بودند که منبع عظیم گندم در سیسیل و آفریقا داشته باشند، راه های آبی و خاکی را هم ایمن و مناسب نگاه دارند تا در زمان قحطی در پایتخت به سرعت، گندم بتواند وارد شود. رومی هایی که گلادیاتور ها  را به جان هم  یا جلوی شیرها می انداختند دغدغه حقوق بشر نداشتند. ابایی نداشتند که  محتکر را به طرز فجیع شکنجه کنند و بکشند. اگر راه حل نظام الملک برای جلوگیری از قحطی کار می کرد نیازی به این همه تلاش برای راه سازی و داشتن منبع گندم نمی دیدند. این راه های هوشمندانه را تعبیه کردند تا رم دچار قحطی نشود و شورشی به این دلیل رخ ندهد.


در مورد حضرت یوسف هم خوانده ایم که سیلوی نگه داری گندم و غذای دام ساخت تا در طول شش سال خشکسالی، قحطی نیاورد. نمی دانم چه قدر این داستان پشتوانه تاریخی دارد یا چه قدر متافوریک است. به هر حال گواه بر این حقیقت دارد که هزاران سال حتی پیش از نظام الملک مردمانی در دیار دیگر برای حل معضل قحطی به راهکار هوشمندانه تر و کارساز تر از اعدام فجیع محتکر می اندیشیدند.


بذارید با واقعیت روبه رو شویم: ما ریاضیدانان و منجمان و  شیمی دانان و  پزشکان و ادیبان و شاعران و نقاشان وهنرمندان درجه یک داشتیم: ابن سینا، ابوریحان، رازی، سعدی، حافظ، خیام، مولانا، بهزاد، کمال ووووو  

در این سنت ها خوب بودیم. الان هم نسبتا خوبیم. امروزه هنرمندان درجه یک داریم. پژوهشگران علمی مطرح داریم. پزشکان حاذق داریم. آموزه های سعدی و حافظ و خیام و هزاران حکیم بی نام ونشان اما  اثرگذار محلی و.... هنوز به ما در بعد شخصی و در سطح جامعه های کوچک مثل خانواده و جمع دوستان،  کمک می کنند که رفتار متمدنانه داشته باشیم.

ولی وقتی به بعد سیاست در سطح کلان می رسد خیلی ضعیف بوده ایم و هستیم. کمتر راهکار هوشمندانه ای از تئوریسین های سیاسی عهد قدیم به ما می رسد (در مقابل هزاران آموزه نغز سعدی و حافظ و مولانا و خیام و .... در مسایل شخصی). کسی معادل بنجامین فرانکلین نداریم که در امور سیاسی بتوانیم به سخنان نغز او ارجاع دهیم .من از سون-تزو (سیاستمدار ۲۵۰۰ سال پیش چین) می توانم برای شما حرف حکیمانه در مورد سیاست نقل کنم اما یک دونه حرف درست حسابی از سیاستمداران تاریخ خودمان برای شما نمی توانم نقل کنم! لابد از بیسوادی من هست ولی قطعا دانش من  در مورد فرهنگ ایرانی بیش از دانش من درمورد فرهنگ چینی است. چه طور در اون مورد می توانم و دراین مورد نمی توانم؟

در این زمینه فرهنگ ما خیلی ضعیف هست. زود، تند سریع باید از فرهنگ های دیگر سیاست ورزی بیاموزیم و در سطح جامعه جا بیاندازیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سلجوقیان و نظام الملک و تدوین تئوری سیاسی در آن دوره

+0 به یه ن

این ویدئو از  پادکستر ارزشمند کشورمان آقای علی بندری درمورد سلسله سلجوقیان هست. در پادکست آقای بندری می گوید قبل از تهیه این پادکست گمان نمی کرد که این دوره چنین مهم بوده باشد چون که در باره این دوره زیاد نشنیده بود. اما بعد از مطالعه متوجه شده است که  دوره سلجوقیان چه دوره مهمی بوده است.

من سالهاست که به دوره سلجوقیان علاقه مندم. من هم مثل آقای بندری چندان درمورد سلجوقیان نشنیده بودم اما با دو چشم خود اهمیت آن را دیدم. هر جای ایران که سفر کردم بناهایی با معماری درخور توجه دیدم که باز مانده از دوره سلجوقی بود. وقتی از راهنمای محلی در موردش سئوال می کردیم معمولا زیر لب و لوچه چیزی می گفت که معلوم بود خود چیز زیادی درباره این بناهای زیبا و باشکوه نمی داند. اما تا بخواهید زورکی در مورد اهمیت شهرشان در دوره هخامنشی یا اسکندر مقدونی داستان سرایی می کرد بی آن که بنایی یا اثری شاهد مدعایش باشد!

به هر حال با همین دیدن ها، به دوره سلجوقیان علاقه مند شده بودم و مطالبی در موردش خوانده بودم.

توصیه می کنم ویدئوی بی پلاس را در زیر ببینید. مثل همیشه آموزنده، تحلیلی و به دور از تعصب های ایدئولوژیک هست.

چند نوشته در پی آن منتشر خواهم کردکه  به مبحث اصلی این روزهایم یعنی  گفتمان سازی برای مبارزه  با فساد و حل سایر مشکلات کلان کشور مربوط است:

https://www.youtube.com/watch?v=eI5bPQTdgNA&t=359s


در پادکست آقای بندری در مورد  نقش نظام الملک در دوره سلجوقی در شکل دهی سیاست ورزی ایرانیان طی دهه ها اشاره می شود. در پادکست آقای بندری می گوید که نظام الملک سلجوقی سنت سیاست ورزی ایران پیش از اسلام را مدون ساخته است و در قالب «سیاست نامه» برای نسل های بعدی فرمانروایان به ارمغان گذاشته. 

البته می دانیم که نظام الملک خود از مردم خراسان بود که در دربار ترکان سلجوقی که از آسیای میانه کوچ نموده بودند وزیر بود. در پادکست چیزی در مورد این که نظام الملک از سنت فرمانروایی ترکان هم بخواهد بهره گیرد نیامده. گمان نمی کنم این از تعصب ایرانشهری آقای بندری باشد. خوشبختانه آقای بندری از این گونه تعصبات ندارد. احتمالا به واقع خود نظام الملک به سنت های فرمانروایی ترکان مهاجر که  تا اندک زمانی پیشتر کوچ نشین بودند تفاخر می کرد و خود و سنت های خود را فراتر از این می دید که چیزی از فرهنگ مهاجران -که از قضای روزگار کارفرمایان او شده بودند – بیاموزند.

آیا واقعا  ترکان مهاجر چیزی نداشتند که به او و امثال او بیاموزند و ارزش آن را داشته باشد که تئوریزه نماید و به نسل بعد انتقال دهد؟ با آگاهی و دانش پسینه-نگر امروزی می دانیم که چنین نیست. دست کم دو مورد بود که اکنون بعد از هزار سال من به نظام الملک و همتایانش خرده می گیرم که چرا از ترکان مهاجر نیاموختند:

۱)  سنت قورولتای. این سنت می توانست پایه یک دموکراسی بدوی باشد که در طول هزار سال به یک دموکراسی مدرن با مختصات بومی بدل شود. 

این سنت را سیاستمدارانی که در آموزش رسمی خود کتاب هایی مانند سیاست نامه  را می خواندند بازتولید نکردند. اما نادرشاه افشار که از طبقه پایین یک ایل ترک برخاسته بود (ایل افشار ایلی مهم و ثروتمند بودند اما خانواده خود نادر در ابتدا جزو لایه های فرادست این ایل نبودند وجزو لایه های فرودست حساب می شدند) و در نتیجه با این نوع کتاب های بزرگ  مخصوص فرمانروایان بزرگ نشده بود سنت قورولتای را در دشت مغان اجرا کرد.

برخی از تحلیلگران مدرن تاریخ امروز نبوغ نادرشاه افشار را به خاطر این «ابتکار دموکراتیک» می ستایند و خبر ندارند که او در واقع سنت ترکی قورولتای را که در ایل خود آموخته بود اجرا کرده بود.

۲) در جوامع ایلیاتی، زنان با جربزه آزادترند که نقش رهبری ایفا کنند. در دوره سلجوقیان می بینیم که خاتون ها نقش مهمی داشته اند. این به آن معنی نیست که جوامع ایلیاتی کمتر مردسالار هستند. چنین نیست! اما مردسالاری آن زیاد جلوی زن با جربزه را که در سایه هوش شجاعت و فداکاری و از خودگذشتگی  می خواهد نقش رهبری ایفا کند نمی گیرد. البته برای رسیدن به این جایگاه باید ده برابر همتایان مرد، توانمند باشد و صد برابر همتایان مرد از خودگذشتگی نشان دهد. اما اگر چنین ویژگی هایی داشته باشد می تواند نقش رهبری ایفا کند. نقشی که در جوامع به اصطلاح متمدن تر یکجا نشین سنتی برای یک زن اصلا متصور نمی شد بود. 

در آن دوره چه در ایران چه در چین چه در بین عراق و شامات و چه شمال آفریقا،   قدرتمندی زنان  ترک ایلیاتی  مهاجر از منظر دیوانسالاران بومی چندش آور و شرم آور شمرده می شد. امروز  در قرن بیست و یکم هست که تازه تازه دنیا به این نتیجه رسیده که رهبری زنان در جامعه، دلیل بر پیشرو بودن آن هست نه امری شرم آور.


پی نوشت: به تربیت ناصرالدین شاه هم ایراد می گیرند که موقع نوجوانی نظیر شاهان سنتی ایران سیاست نامه و شاهنامه و.... نخوانده بود. به گمان من  اگر ناصرالدین شاه آن گونه تربیت می شد ایران از این هم که الان هست  نیم قرن عقب مانده تر می شد. ناصر الدین شاه هر عیبی هم  که داشت یک حسن داشت  و آن این بود که نسبت به جهان غرب  و دستاوردهای تکنولوژیک کنجکاوی داشت. کنجکاوی ای کودکانه. اگر کودکی و نوجوانی اش باخواندن آن قبیل کتب سپری می شد همان کنجکاوی کودکانه هم در او کشته می شد و جزو کسانی می گشت که با  تکنولوژی سر ستیزه دارند. اون وقت، باعث می شد که ما چندین دهه دیرتر با علم و تکنولوژی مدرن آشنا شویم!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

برگ برنده

+0 به یه ن

تاریخ به ما می گوید که ترکان سلجوقی و غزنوی و.... از آسیای میانه در چندین موج به ایران مهاجرت کردند. یکی از این موج ها، حدود هزار سال پیش اتفاق افتاد و نتیجه یک تغییر اقلیمی بود. در آن دوره هوای کره زمین سرد شد. درنتیجه آذوقه در مناطق شمالی کمیاب شد. ترکان به دنبال مرتع برای دام هایشان به مناطق گرمتر جنوبی مهاجرت کردند.
نسل های امروز ایران با مهاجرت بیگانه نیستند. در دهه های اخیر ایرانیان امروز برای ساختن آینده ای بهتر برای فرزندانشان به شهرها و کشورهایی مهاجرت نموده اند که گمان می بردند رفاه بیشتری برای فرزندانشان فراهم می آورد.
بنابراین، عیبی در کاری که ترکان هزار سال پیش انجام دادند نمی بینند. حتی می توان گفت حس همذات پنداری دارند.
اما ایرانیان در صد سال پیش، چنین نمی اندیشیدند. آن دسته که می خواستند ناسیونالیزم ایرانی را جامه ای  متاثر از فاشیسم و نازیسم و دیگر «ایسم» های غربی  صد سال پیش بپوشانند با تقلیدی  کاریکاتوری از ناسیونالیست های غربی، به یک «دیگری» داشتند که کاسه کوزه های عقب ماندگی تاریخی را بر سر آنان بشکنند. مهاجران ترک هزار سال پیش، از جمله این «دیگری» ها شدند. در نوشته هایشان جا به جا  آنها را با القابی چون «وحشی» نواختند.  دوره این ادبیات و این طرز فکر در دنیا گذشته اما هنوز هستند کسانی که این ادبیات را در ایران بازتولید می کنند. البته در ایران هم نسلشان رو به انقراض هست و اغلب بالای شصت سال دارند. تک و توکی هم  بین جوان تر ها  از این فسیل ها پیدا شود دربین همان نسل خودشان بیگانه اند و مجبورند به نسل قبلی آویزون شوند  که تنها نمانند. بعد از مرگ نسل قبلی هیچ چی از آنها نمی ماند.

از سوی دیگر خیلی از فعالان مدنی ترک، دایم به نوشته های محمود افشار و فروغی و... ارجاع می دهند تا اثبات کنند چه قدر در حق ما ترک های ایران ظلم شده. من فکر می کنم دوره ارجاع به این دسته از نوشته های آنها هم دیگر گذشته. ما باید از این چیزها گذر کنیم. مشاهیر آن دوره (نظیر آشتیانی، محمود افشار، فروغی و....) نه سیاه بودند نه سفید بلکه خاکستری بودند. اشتباهاتی هم کردند که تورک ستیزی از جمله آنهاست. برخی شان انصافا مردان بزرگی در زمان خود بودند اما مردان بزرگ اشتباه های بزرگ می کنند.  تورک ستیزی جزو  اشتباهات بزرگی بود که مردان بزرگی چون فروغی و محمود افشار کردند. هر چه از صد سال پیش به این سو می آییم قد تورک ستیزان کوتاه و کوتاه تر می شود. زنان و مردان قد برافراشته اکنون بسیارند اما هیچ کدام تورک ستیز نیستند. زنان و مردان قدبرافراشته امروزی هم- مانند هر دوره ای- فرزند زمانه خود هستند درنتیجه مطابق فرهنگ این زمان که همانا به رسمیت شناختن تنوع فرهنگی است با تورک ستیزی و عرب ستیزی و دیگر اشکال نژادپرستی و ضدیت با فرهنگ چند لایه ای، سرسازگاری ندارند.

حالا ما چی کار کنیم؟ به جای مبارزه با استخوان های پوسیده تورک ستیزان صد سال پیش یا دهن به دهن گذاشتن با تورک ستیزان رو به موت یا کاریکاتوری امروزی، بهتر هست دنبال نوشتن رمان و..... با دستمایه قراردادن تاریخ مان باشیم. همین مهاجرت ترکان به دلیل تغییرات اقلیمی از آسیای میانه  خیلی رمانتیک هست. می توان درمورد فداکاری هایی که مادران کردند تا فرزندان در مهاجرت زنده بمانند داستان ها نوشت. می توان در مورد حکمت پیران که با سرودن اشعار و .... سنت های قبلی را در سرزمین جدید زنده نگاه داشتند داستان ها نوشت. می توان درباره حکیم ایل که مرهم ها و داروهای سنتی را با خود به همراه  آورد  و به حکیمان سرزمین جدید هم داد نوشت. می توان از چالش های انطباق در فرهنگ سرزمین جدید نوشت.
همه اینها را می توان طوری نوشت که در واقع جوابی تلویحی  باشد به همه توهین هایی که نویسنده های صد سال پیش کرده اند بی آن که نامی از آنها  به میان آید و با ارجاع به آنها اعتباری به حرفشان داده شود!
حتم  داشته باشید که اگر الان شما با این ابزار جدید -هوش مصنوعی اینترنت و.... کالای فرهنگی با این مضمون بسازید و به جامعه عرضه کنید صدها بار بیشتر اثرگذاری دارد تا کتابی که به سبک صد سال پیش  علیه ترکان نوشته شده و در گوشه ای افتاده و دارد خاک می خورد.
تا فعالان ترک به آن کتاب ها ارجاع ندهند جوانان امروزی، آنها را نمی خوانند. برایشان جذابیت ندارند که بخوانند. شما که ارجاع می دهید جوانان امروزی تازه در مورد آنها می شنوند. اما اگر به کمک هوش مصنوعی انیمیشنی یا بازی کامپیوتری ای درمورد مهاجرت رمانتیک ترکان هزار سال پیش بسازید، فوج فوج جوانان به سمت آن می آیند. اگر بخواهید، برگ برنده دست شماست. چرا خود را بازنده اعلام می کنید و سپس  برای خود دلسوزی می نمایید؟!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تبریک عید و یک درخواست

+0 به یه ن

چند روز اول سال که روزهای دید و بازدید هست نمی خواهم مطلب جدیدی از خود در فضای مجازی منتشر کنم. در چند ماه گذشته، سعی ام بر این بوده که گفتمان جدیدی آغاز نمایم.  گفتمان سلبی زیاد داریم. کمابیش بر همه روشن هست که چه ها نمی خواهیم. اما گفتمان ایجابی که چنگی به دل بزند نداریم. من به سهم خودم سعی نمودم که چنین گفتمانی ایجاد کنم. سعی کردم برای سئوالاتی که به نظرم سئوالات مهم جامعه امروز ایران هستند جواب هایی بیابم. به طور مشخص این چند هفته اخیر در مورد ساز و کارهای مهار فساد مالی و فساد آکادمیک نوشتم. بازخوردی که از خوانندگان نوشته هایم دریافت کردم امیدوار کننده بود. نقد سازنده دریافت کردم. نقدهایی از روی تفکر و تجربه و آگاهی. قصد هیچ کدام کوبیدن من نبود. دست به نکات مهمی گذاشتند. هدف من هم همین بود. ادعا ندارم حرف آخر را در این زمینه ها می زنم. فقط می خواهم بحث ایجاد کنم تا گفتمانی شکل گیرد و در این روند نگرش همه مان تکمیل تر شود تا جایی که به راه حل جمعی برسیم. داریم خوب پیش می رویم.

من این راه حل ها را برای شرایط فعلی نمی گم. می دانم در شرایط فعلی نمی ذارند این راه حل ها اجرایی شوند. من این راه حل ها را برای فردای روزی که بهار آید  می گم. می خواهم راه حل هایی داشته باشیم که بهار ایرانی، مثل بهار مصری، زودبه خزان ننشیند.


 منتهی سئوالی که مطرح می شود این هست که مگر نوشته های مرا چند نفر می خوانند؟ تعداد خواننده های وبلاگم کم نیستند. حدود ۱۰۰۰ نفر در روز. اما در مقابل جمعیت کل ایران ناچیز هست. آیا با این روش می شه تغییری در عمل داد.

اولا که در دور و بر خودمان که می شه تغییر ایجاد کرد. در سطح ملی چی؟ در سطح ملی با این رقم نمی شه کاری کرد اما جامعه سیستمی پیچیده است. در شرایط عادی حرکت هایی که من و شما انجام می دهیم فقط اندکی دور وبر خودمان را به افت و خیز می اندازد. ولی از فیزیک آموخته ایم که وقتی به گذار فاز نزدیک می شویم به ناگه طول همبستگی به بی نهایت میل می کند. 

در نتیجه همین حرکت هایی که ما می کنیم در آینده ای نه چندان دور شاید  دامنه تاثیرات خیلی وسیع تر از دور و بر ما داشته باشد.

حالا من از شما یک خواهش دارم. دید و بازدید عید نزدیک هست. حتما در این دید و بازدید ها از گرانی ها صحبت خواهد شد  و البته صحبت به فساد مالی گسترده در کشور و شاید هم تغییرات بنیادی قریب الوقوع برسد. به جای باز تولید صحبت های رسانه هایی مانند ایران انترنشنال --که مخاطبان شما هم همه را از بر هستند—سعی کنید همین بحث مربوط به ساز و کار های مهار فساد را پیش بکشید. یعنی بگویید راه این نیست که منتظر فرد پاک و وارسته و در عین حال مقتدر باشیم که با الدرم بلدرم   فساد را ریشه کن کند بلکه راه این هست که ساز و کار های مهار فساد را -که کمابیش در دنیا مدون هستند- برگیریم. شاید شما را بِر وبِر نگاه کنند. بیشتر شاید دوست داشته باشند بشنوند از هر تیر چراغ برق ........... 

(..... به دلیل ترویج خشونت وادبیات خشن جنسی  توسط خود مینجیق سانسور شد)

حوصله فکر کردن در مورد ساز و کار و این چیزهای نسبتا پیچیده را شاید نداشته باشند. اشکال ندارد. شما بگویید و ببینید چه جوابی می دهند. از شما می شنوند و بِر و بِر نگاه می کنند. اما دفعه بعد که این نکته را از زبان جامعه شناسی یا وکیلی یا .... می شنوند  پنبه را از گوش بیرون می کنند وجدی گوش می کنند ببینند قضیه چیست که یکی دیگه هم دارد درباره اش صحبت می کند. سومین بار که از زبان کس دیگر می شنوند بهتر می فهمند. چهارمین بار این خود آنها هستند که به بقیه توضیح می دهند. گفتمان همین جوری ایجاد می شود.

من این همه وقت گذاشتم و برایتان این همه پست گذاشتم. شما هم لطف کنید و این خواهش مرا عملی کنید.

سال نو پیشاپیش بر همه مبارک! امید نزدیک به یقین دارم که با هم سال ۱۴۰۴ خورشیدی را سالی افتخار آمیز به سوی آینده ای روشن خواهیم ساخت.

بعد از چند روز با مبحثی جدید باز می گردم. بحث همسو کردن جنبش های گوناگونی که در ایران جاری است. منظورم جنبش هایی است که در این نوشته به آنها اشاره نموده بودم:


http://yasamanfarzan.arzublog.com/post/111877

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لزوم آموزش عمومی در مورد راهکارهای مبارزه با فساد

+0 به یه ن

در حوزه سلامت، اموزش خوبی از طرف پزشکان، پرستاران، کارشناسان تغذیه، روانشناسان و .... صورت می گیرد. آگاهی عمومی  ما ایرانیان در زمینه سلامت جسمی و حتی روانی تا حد قابل قبولی بالاست. 

در زمینه برخی موارد حقوقی (نظیر شروط ضمن عقد ازدواج، قوانین چک و حساب بانکی و....) هم در سال های اخیر وکلایی که دستی هم در آموزش عمومی دارند، آگاهی عمومی مردم را بالا برده اند.

در زمینه حفظ محیط زیست، هم کمابیش آموزش های عمومی صورت می گیرد و آگاهی مردم یواش یواش بالا می رود.


چرا در زمینه آموزش عمومی مردم در مورد سازوکارهای مهار فساد و ایجاد شفافیت مالی  فعالیتی صورت نمی گیرد؟

چه اشکالی دارد که وکلا، مدیران، حسابداران و کسان دیگر که در این زمینه آگاهی آکادمیک و یا آگاهی از روی تجربه دارند در فضای مجازی یا  حقیقی به آموزش عمومی مردم بپردازند.

منظورم سازوکارهایی از نوع آن چه در نوشته قبلی به آنها اشاره کردم بود.


از کسانی که به طور سیستماتیک به ترویج آگاهی و علم می پردازند دعوت و خواهش می کنم کارشناس دعوت کنند و با متدهای  موثر خودشان آگاهی عمومی را در این زمینه بالا ببرند.

همان طوری که برای بالا بردن سلامت جسمی و روانی، از پزشکان و روانکاوان دعوت می کنند تا آموزش عمومی دهند، در این زمینه هم از کارشناسان مربوطه دعوت کنند تا سلامت اقتصادی جامعه بالا برود.


یکی از مشکلات اصلی جامعه ما ناآگاهی عمومی در مورد مکانیزم های مهار فساد مالی است. نه تنها از این سازوکارها کم اطلاع هستند بلکه حتی نمی دانند راه مهار فساد همین گونه سازوکارها هستند. نه نفرین، نه نصیحت، نه الدرم بلدرم و هارت و پورت، بلکه این گونه ساز و کارها ی شفافیت سازی و نظارت بر عملکرد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جو سازی علیه معماران و مهندسان عمران و سازنده های پاکدست

+0 به یه ن

یکی از فاسدترین نهادها در کشور ما نهاد شهرداری است. خوشبختانه اهل فن در دهه های گذشته محتوای قابل توجهی تهیه کرده اند که روش های مهار فساد  و ایجاد شفافیت در نهاد شهرداری را می آموزند. اگر مسئولیتی در این خصوص دارید حتما باید  این محتواها  را جست و جو و سپس مطالعه کنید. صدالبته فساد و حرص و طمع نمی گذارند این راهکارها چنان که باید و شاید اجرا شوند. اما در هر حال دانستن بهتر از ندانستن هست. با دانستن این راهکارها در محدوده ای می توانید برای مهار فساد موثر باشید. در آینده ای نه چندان دور تحولات عمیق در کشورما رخ خواهند نمود. اگر اهل فن، با این راهکارها آشنا باشند وقتی  در پی تحولات، خلا‌ٔ قدرت در شهرداری ها پدید می آید، می توانند راهکارهای شفاف سازی را جا بیاندازند.

 اما مسایلی در مورد همین شهرسازی و معماری و مهندسی عمران هست که همه ما غیرمتخصصان هم باید بدانیم تا فاسدان  نتوانند از نادانی و ناآگاهی  ما -به عنوان مردم غیر متخصص- علیه کسانی که به واقع کار خود را درست انجام می دهند  سواستفاده کنند. تجربه من نشان می دهد این حوزه بسیار پتانسیل آن را دارد که فاسدان  احساسات مردم ناآگاه را علیه کسانی که اتفاقا کارشان را درست انجام می دهند تحریک کنند و خود از آب گل آلود ماهی بگیرند.

در زیر به چند مورد اشاره می کنم:

۱) یک مجتمع یا مرکز خرید، باید متناسب با مُراجع خود، پارکینگ داشته باشد تا مراجعان بیش از اندازه ازدحام در کوچه و خیابان به وجود نیاورند.

۲) هتل ها و بیمارستان ها و مدارس .... در داخل خود راه فرعی ای باید داشته باشند تا برای تخلیه یا سوار کردن مسافر یا بیمار یا دانش آموزان در کوچه ازدحام ایجاد نشود.

۳)  ایجاد فضای خالی در بیرون فضا ی سالن ها و آمفی تئاتر ها لازم هست. هم برای استفاده روزمره (نظیر پذیرایی و جلسه پوستر و .....) و هم برای تخلیه سریع و به دور از ازدحام در مواقع اضطراری.

۴) ایجاد انباری و یا اتاق پشتیبانی در ادارات و نظایر آن لازم هست. والا بعدا مشکلات عدیده ای به وجود خواهد آمد.


تجربه من می گوید عده ای سودجو -به خصوص در بخش هایی از شهر که زمین گران هست- جو راه می اندازند که مواردی نظیر آن چه در بالا گفتم پول دور ریختن هست و اگر معماری یا ناظری به فکر فضاهایی نظیر بالا باشد یا احمق هست یا به عنوان ناظر، دنبال  سنگ اندازی و سپس رشوه گرفتن هست یا ......

در بسیاری از موارد هیچ کدام از این ها نیست. کسی که چنین اصراری می ورزد اتفاقا دارد کار اصولی و استاندارد می کند. اگر این اصول رعایت نشود در هنگام کاربری هزار و یک مسئله پیش خواهد آمد. این چهار مورد را به عنوان مثال آوردم . موارد بسیاری هست که معمار یا شهرساز فضایی تعبیه می کند که به ظاهر کاربری اقتصادی ندارد. علیه او جو می اندازند که حالیش نیست قیمت زمین فلان جا چند هست! چرا حالیش نیست!؟ اینان که جوزده  می شوند حالیشان نیست که اگر این فضاها تعبیه نشود کیفیت زندگی پایین می آید و قیمت زمین هم دیگر بالا نخواهد ماند. اگر قیمت زمین  در منطقه ای بالاست (علاوه بر بورس هایی که  فقط  از پس پولشویان کلان بر می آید)  به خاطر خوش آب و هوا بودن منطقه هست که آن هم مدیون فضای سبز آن هست. وقتی فضای سبزمنطقه را از بین بردند و با عدم رعایت مسایل بالا در کوچه ها ازدحام به وجود آوردند دیگر حالت اعیانی منطقه از بین می رود. مگر در طول صد سال گذشته، مناطق تهران که روزی اعیانی حساب می شدند اکنون به دلیل ازدحام و هوای بیش از اندازه آلوده جزو مناطق سطح پایین نشده اند!؟ آن معماران و شهرسازان که به این مسایل اصرار می ورزند  هم از قیمت زمین آگاهند و هم آگاه ترند که چرا این منطقه اعیانی شده و چه نوع معماری یا شهرسازی آن را اعیانی نگاه خواهد داشت. اندکی بیش از نوک بینی خود می بینند.

۵) ساختمان بلند مرتبه ای که در زلزله می لرزد بد ساخته نشده. اصول بلند مرتبه سازی نوین همین لرزش هاست. به جای فحش و نفرین به سازنده چنین بلند مرتبه ای، باید راه های ایمن دکوراسیون آن را بیاموزیم و رعایت کنیم تا به هنگام زلزله چیزی به سوی سر و کله ما پرت نشود. مهندس کارش را درست انجام داده که ساختمان فقط می لرزد و مثل ساختمان های کاهگلی روستاها فرو نمی ریزد. ماییم که باید کار دکور کردن را درست انجام دهیم و اصول دکوراسیون در بلند مرتبه امروزی  را بدانیم و رعایت کنیم.

۶) اعطای مجوز بلند مرتبه ساختن به پیرمردان و پیرزنان صاحب ملک ویلایی در کوچه های تنگ و باریک از خوبی و مامانی بودن مسئولان شهرداری نیست! وقتی در چنین کوچه تنگی که نه فاضلابش برای  بلند مرتبه طراحی شده نه کوچه اش ظرفیت این همه ماشین را دارد بلند مرتبه ساخته می شود مشکلات عدیده ای برای  همسایه ها به وجود می آید. ساده ترین آن که همسایه ها را از نور آفتاب محروم می کند. به هنگام زلزله و آتش سوزی هم که  فاجعه انسانی به بار می آورد. 

۷) همان طوری که گفتم بلند مرتبه های مدرن در زلزله می لرزند اما فرو نمی ریزند. این به آن معنا نیست که سقف کاذب طبقات و یا نمای آنها فرو نمی ریزد. نمای سنگین و یا شیشه ای برای آنها می تواند برای همسایه ها و نیز در امر امدادرسانی فاجعه بار باشد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل