جمعه 4 فروردین 1402
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
برای معاشرت در حالت کلی و عید دیدنی در حالت خاص دوست دارم فقط با کسانی باشم که در کنارشون حس خوبی به من دست می ده. در محل کار آدم مجبوره بقیه را -صرفنظر از این که حس خوبی به آدم می دهند یا نه- تحمل کنه. در برخی مراودات نظیر دکتر رفتن و مسافرت و معامله و.... هم همین طور. اما در معاشرت چرا باید آدم وقتش را با کسانی بگذراند که حس خوبی به آدم نمی دهند؟! چرا باید مجبور باشه بره خدمت کسانی که چرت و پرت می گن و انتظار دارند ما بگیم چه فرمایش نکته سنجانه ای!؟ چرا باید آدم بره سراغ کسانی که با تمام زبان بدنشان به آدم می گویند من لطف بیکرانی کردم که وقتم را دارم با موجودات بی ارزشی مثل شما تلف می کنم؟!
وقتی آدم هاقبیله ای زندگی می کنند مجبورند به عید دیدنی این افراد هم بروند. چون در قبیله از این افراد هم هستند و بزرگترهای فامیل هم دستور می فرمایند که برای حفظ اتحاد و همبستگی خانوادگی باید به عید دیدنی اینها رفت! چرا؟! در این ۴۶ سال زندگی ام به دردم نخورده اند بعد از این هم گمان نمی کنم به دردم بخورند که بخواهم تحملشان کنم.
قدیم ها که برای کار پیدا کردن، همسر پیدا کردن و.... افراد متکی به قبیله شان بودند تحمل این افراد قبیله معنا و کارکرد داشت. اما الان یکی مثل من که نه در مسافرت رفتنش روی فامیل حساب می کند نه در ازدواجش، نه در کار کردنش برای چی باید تعطیلات عیدش را با کسانی که در کنارشان حس خوشی ندارد تلف کند!؟
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل