چرا آموزش همگانی جای روشنفکر را نمی تواند پر کند؟

+0 به یه ن

در نوشته قبلی ام ، تاکید کردم که اگر روشنفکران آگاهی داشته باشیم در بزنگاه های تاریخی مردم را اگاه می کنند تا ساختارهای درست و کارآمدی برپا سازند ، همین طور کارکرد ساختارهای مفید را تبیین می کنند و نمی ذارند که در میان شور و هیجان عمومی  این ساختار های مفید، تخریب شوند. یکی از دوستان فیس بوکی چنین نوشت:

 

«من با این ادعا که توده‌ی مردم ناآگاهند و نیازمند روشنفکران هستند که به آن‌ها بیاموزند مشکل دارم. من اصلا مطمئن نیستم مفاهیم استفاده شده در این ادعا معنای معلومی داشته باشند. در این زمانه که اکثر آدم‌ها در حد دیپلم سواد دارند و تخصص/مهارت خودشان را دارند و در عین حال مخاطب جریان سریع و پرفشار اطلاعات هستند، روشنفکر دقیقا یعنی چه؟ همین‌طور در جامعه‌ای که هزار جور تکثر در مجموعه‌ی باورها و ارزش‌ها هست، مردم یعنی چه؟

شاید مفیدتر باشد وقتی موضوع تحلیل وضع فعلی‌ دانش در جامعه و ارائه‌ی راهکار برای بهبود آن است، ارکان اصلی تحلیلمان مفاهیمی مثل «سیستم آموزشی رسمی»، «فرهنگ» و «جریان اطلاعات» باشد»

من  سئوال ایشان را با یک پیچ  از خودشان می پرسم « در این زمانه که اکثر آدم‌ها در حد دیپلم سواد دارند و تخصص/مهارت خودشان را دارند و در عین حال مخاطب جریان سریع و پرفشار اطلاعات هستند، چه نیازی به پزشک هست؟ چه نیازی به وکیل هست؟  چه نیازی به ......؟؟؟  این مردم باسواد از اینترنت سئوال می کنند جواب سئوال هایی که از پزشک و وکیل می پرسیدند می یابند و به کار می بندند!» در واقع خیلی ها این کار را می کنند.  لاف هم می زنند که پول دکتر ندادم و خوددرمانی کردم یا پول وکیل ندادم و خودم کارهای حقوقی ام را انجام دادم. اما بعد از یک مدت، گند این خودکفایی شان می زند بیرون. بارها و بارها شاهد این بوده ایم.

معمولا کم دانستن اما خود را دانا فرض کردن نتایج خیلی فاجعه باری دارد. وقتی تاریخ معاصر را ورق می زنیم همیشه این سئوال مطرح می شود که چه طور زمان جنبش مشروطه که تعداد باسوادان بسیار کم بود مردم خواهان یک نظام پیشرو تر و مدرن تر بودند اما در سال ۵۷ با این که تعداد تحصیلکرده ها به نسبت زمان مشروطه بسیار بیشتر بود........

جوابی که من یافتم این هست در زمان مشروطه مردم بیسواد به بیسوادی خود آگاه بودند و درنتیجه از روشنفکران زمان خود که بسی داناتر و آگاه تر بودند حرف شنوی داشتند.ساختارهای سنتی جامعه مانند ایل و.... هم از میان نرفته بودند. وقتی سران فاضل ایل که فرزندان روشنفکر داشتند، از ایده مشروطه حمایت کردند ایل هم پشت آنها می ایستاد.  اما  اکثر باسوادهای  سال ۵۷ از نوع کسانی بودند که کم می دانستند ولی دور وبرشان را افراد کاملا بیسواد پر کرده بود. در مقایسه باآنها توهم خود دانای-کل-بینی به آنها دست داد و شد آن چه شد.

 بابابزرگ های الان که زمان شاه دیپلم ریاضی گرفته اند را ملاحظه کنید. این تصور را دارند که دانای-کل هستند. با افتخار می گویند در مدرسه به ما درس نقشه کشی آموختند بنابراین به مهندس نیاز ندارم از مهندس های اکنون بیشتر می فهمم. نکته اینجاست که چون بابابزرگ هست  به احترام سنش کسی نمی خواهد دلش را بشکند. ولی واقعیت این هست که آن یک کوچولو درس نقشه کشی که پنجاه شصت سال پیش در مدرسه آموخته در مقابل دانش مهندسی حتی یک فوق دیپلم مهندسی امروز ناچیز هست چه برسد به دانش یکی که  دکتری یا کارشناس ارشد مهندسی دارد. منتهی این را قبول نمی کنند.  تصور کنید این بابابزرگ ها  ۵۰ سال پیش که جوان تر و پر مدعاتر بودند و دور وبرشان هم اغلب بیسواد بودند با ادعاهای توخالی شان چه ها کردند (که اکنون نتیجه اش را می بینیم.)

من هنوز روشنفکر را تعریف نکردم و کارکرد او را برای جامعه توضیح نداده ام. در نوشته بعدی ام به این تعریف خواهم پرداخت.

اما فعلا به جمله آخر دوست مان بپردازیم.اگر درست متوجه شده باشم منظور ایشان این هست به جای اتکا به روشنفکران برای آگاهی بخشی به مردم، باید سیستم آموزش رسمی بهبود یابد، فرهنگ عمومی بالا رود و جریان اطلاعات، آزاد و روان باشد تا تک تک مردم خود تصمیم های درست در ابعاد ملی را بگیرند. در این که همه این اقدامات باید انجام گیرد شکی نیست. اما برای گرفتن تصمیم های درست در سطح ملی، معلومات و توان تحلیلی بسی بیشتر از آن احتیاج هست که آحاد جامعه تمایل به کسب آن در مدارس یا از طریق اینترنت دارند. در همین مدارس  غرولند میلیون ها دانش آموز بلند هست که وقتی فیثاغورث چند هزار سال پیش قضیه اش را اثبات کرده ما چرا دوباره به خودمان زحمت دهیم در کلاس دوباره اثبات نماییم؟ این در حالی است که یک روشنفکر( همین طور مهندس و پژوهشگر فیزیک و....) باید ده ها و صدها قضیه ورای قضیه فیثا غورث اثبات کند تا ذهن او برای تحلیل ها ورزیده گردد. خیلی از مردم حال و حوصله اش را ندارند حتی اگر بهترین کتاب و معلم و ..... دنیا را هم داشته باشند. همین الانش هم فریاد شکایت چندین میلیون دانش آموز بلند هست که وقتی ویکی پدیا هست من چرا باید «حفظ کنم» که کدام سلسله بعد از کدام سلسله آمده و....؟ در صورتی که اطلاعات تاریخی یک روشنفکر که به طور فعال در ذهنش هست باید بسیار بیشتر از اینها باشد تا از آنها الهام بگیرد. جزئیات شاید از یادش رفته باشد ولی آن قدر باید تاریخ خوانده باشد که  هر پدیده نویی اورا به یاد فلان رویداد تاریخی بیاندازد. سپس می رود و از همان ویکی پدیا جزییات را می خواند و به تحلیلی می رسد. اما کسی که از بیخ از آن رویداد خبر نداشته باشد، زمانی که نیاز هست به یاد آن رویداد و به دنبال آموختن از آن رویداد نمی افتد.

الان بیست سال هست که

میلیون ها نفراز همنسلان من و نیز دهه شصتی ها و دهه چهلی ها، مخ ما را می خورند که برای چی در مدرسه آن همه مطالب «بیفایده» در مغزمان کردند که در زندگی مان  «هرگز» به درد نخورد!؟ در صورتی که کسی که قرار هست کار روشنفکری بکند نه تنها از تک تک آن مطالب روزانه استفاده می کند بلکه ده ها برابر آن مقدار، باید مطلب بیاموزد. آموختن  همگانی این همه مطلب که یک روشنفکر نیاز دارد ازیک طرف، هزینه بسیار زیادی بر سیستم آموزش تحمیل خواهد کرد. از سوی دیگر، ورای کشش و خواستن میلیون ها دانش آموز و والدین شان خواهد بود.

 

و اما در مورد گردش آزاد اطلاعات که البته اهمیت بسیاری دارد ولی جای کارکرد روشنفکران را نمی گیرد. بلکه، گردش آزاد اطلاعات ابزار کار روشنفکران هست. همان میلیون ها نفری که ناراضی بودند که چرا باید قضیه فیثاغورث را بعد از چند هزار سال دوباره اثبات کنند در بزرگسالی   از گردش آزاد اطلاعات، بهره نمی گیرند که  بیاموزند چگونه سیستم را درست کنند. بذارید یک مقایسه بکنیم. دنبال کننده های «آیسان اسلامی» ۱۴ میلیون نفرند. دنبال کننده های سریال «عشق ابدی» هم از همین حدودند. اما  دنبال کننده های کانال بی-پلاس علی بندری حداکثر ۲۰۰-۳۰۰ هزار نفر.  (مطالب خودمن بیش از یکی دو هزار نفر خواننده ندارد!)  بدون حضور روشنفکران و تاثیرگذاری آنها، شما انتظار نداشته باشید  که گردش آزاد اطلاعات، خیلی  عموم مردم را آگاه کند که تصمیماتی درست در مورد ساختار حکمرانی و نظایر آن بگیرند. این مسایل را از سریال عشق ابدی یا آیسان اسلامی نخواهند آموخت!

اما اگر روشنفکرانی آگاه باشند که به این مسایل فکر کنند و نتیجه فکر و تحلیل شان را به صورت یک قرص در اختیار توده های مردم قرار دهند می توان به آینده امید داشت. ببینید: قبل از استقلال آمریکا، وضع سواد عموم مردم آمریکا بسیار از اکنون ایران و یا حتی سال ۵۷ پایین تر بود. اما همین مردم ناآگاه توانستند یک قانون اساسی بنویسند که  این همه سال آنها را شوکت داده. علتش این بود که روشنفکران قدری داشتند که ایده ها را ساختند و پرداختند. سپس، پختند و به صورت غذایی قابل هضم به مردم دادند. نوابغی مثل بنجامین فرانکلین و حلقه فیلادلفیای او پشتش بودند. به کانال خوب و آگاهی بخش علی بندری اشاره کردم. در همین رابطه او یک پادکست بسیار آموزنده دارد که توصیه می کنم ببینید:

https://www.youtube.com/watch?v=tYFhMVkZbQc&t=6s

پی نوشت:

من بحث روشنفکر و روشنفکری ام را در روزهای آینده هم ادامه خواهم داد. به دو علت:
۱) هر اتفاقی برای کشور بیافته، نه تنها نیاز به روشنفکر و روشنفکری از بین نمی ره بلکه نیاز به آن بیشتر می شه.
در موقع تحولات بزرگ، روشنفکری بیش از روزهای عادی مورد نیاز هست.
۲) اونهایی که در عرصه رسانه دست برتر دارند با هم سر همه چیز می جنگند اما ظاهرا سر کوبیدن بر سر «روشنفکر و روشنفکری» متفق القول هستند. به این ترتیب، روشنفکر و روشنفکری هم قراره در عروسی و عزا سربریده بشه. در نتیجه مهم هست که نقش «روشنفکر و روشنفکری» و اهمیت آن برای جامعه برای مردم تبیین بشه که دست کم این سربریدن ابعاد کلان پیدا نکنه!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

امثال ما، در این شرایط برای آینده کشور خود چه کنیم؟

+0 به یه ن

بسیاری از ایرانیان مقیم خارج می خواهند در شرایط فعلی کاری برای کشورشان (ایران) و مردمشان (ایرانیان) انجام دهند. مثلا فکر می کنند در تظاهرات با شعارهای مورد تایید شان، شرکت کنند. اما نگران آن هستند که گروه های سیاسی مختلف که مورد تاییدشان نیست این گونه حرکات را مصادره کنند یا از آنها سو استفاده کنند. البته این نگرانی بجاست. احتمال این که این گروه ها از این حرکات سو استفاده کنند کمتر از آن نیست که این تظاهرات و این حرکات تاثیری داشته باشد.من نمی گم  در این حرکات، شرکت کنید یا شرکت نکنید. اما بدانید که تاثیر آنها -چه مثبت چه منفی- خیلی کم هست. بنابراین خیلی به نتیجه این حرکت تان دل نبندید و درنتیجه به خاطر آن، آن قدر جوش و خروش نشان ندهید که به خودتان یا روابطتان با عزیزانتان که با شما همنظر نیستند آسیبی بزند.

پس چه باید کرد؟! نشستن و نظاره کردن و منفعل بودن هم که درست نیست. بالاخره این ماییم که وقتی میلیونی جمع می شویم تاریخ را می سازیم. اگر منفعل باشیم برایمان تاریخ را  می سازند و طوری هم می سازند که بد را بدتر می کنند.

در هر حال حاضر (تا حدود دو هفته دیگه) کاری که امثال من و شما باید انجام بدهیم این هست که در دور و بر خودمان و بین مخاطبانمان در فضای مجازی برخی مسایل را جا بیاندازیم:

۱) معنای جرم و مجرم و عدالت و.....

(هنوز جا نیافتاده و در مواقع شور  و غلیان احساسات شاید حقوق انسانی به دلیل کج فهمی ها زایل شود.

۲) اهمیت ساختار در جلوگیری از فساد

۳) ویژگی های ساختار خوب فساد برافکن

۴) اهمیت معماری و شهرسازی در هویت جمعی مردمان و زیست مطلوب آنها

در مورد هرکدام، مفصل خواهم نوشت. لطفا آنها را با دقت بخوانید و سعی کنید در جمع اطراف خود هم جا بیاندازید.  اگر در همین یکی دو هفته آینده بر همین چند مورد  تمرکز کنیم بزرگترین خدمات را به کشورمان ایران و برای آینده این سرزمین کهن کرده ایم.

-----------

مردم ما، مردم نسبتا خوبی هستند. این را بارها ثابت کرده اند. ازجمله در همین هفته اخیر. دیدیم که با این که اوضاع قاراشمیش شد نه تنها  مردم ایران، به جان هم نیافتادند بلکه در خیلی از موارد دست یاری به سوی هم دراز کردند. رفتار های وحشیانه و..... کمتر دیدیم. مردم ما در مجموع به سواد و دانش اهمیت میدهند. خوش ذوق و باهنرند. پس چرا وضعشان این طوری هست و چرا چنین گرفتار آمده اند؟! برای این که در زمانی که باید تصمیم می گرفتند از دانش کافی برای آن نوع تصمیم گیری برخوردار نبودند. به دلیل همین کمبود آگاهی، سیستمی راه انداختند که نتیجه ای جز این نمی توانست داشته باشد. روشنفکران زمان، باید مردم را آگاه می کردند اما متاسفانه خود آن روشنفکران هم به اندازه کافی آگاه نبودند تا بتوانند بقیه را به آگاهی لازم برسانند.

 مدتی است که از هر سو، «روشنفکر» مورد هجمه قرار می گیرد. از یک سو، بیژن عبدالکریمی  و همفکرانش به روشنفکرها می تازند. از سوی دیگر سلطنت طلب ها.  جامعه روشنفکر خوب و صاحب نفوذ لازم دارد که بتواند تصمیمات درست بگیرد.  همان طوری که لوله کش و بنا و مهندس و پزشک و ..... خوب و بد و کاردان وناشی داریم، روشنفکر بد و خوب و کاردان و ناشی هم داریم. اگر لوله کشی کارش را بلد نبود و کارش را درست انجام نداد، قرار نیست ما  با صنف لوله کش ها دشمن شویم و آنها را سوژه هجمه قرار دهیم. قراره بگردیم لوله کش خوب بیابیم یا احیانا عده ای را برای این کار تربیت کنیم. در مورد روشنفکر هم همین طور. در دهه ۴۰، ۵۰ و ۶۰ ما عده ای روشنفکر داشتیم که متاسفانه آگاهی لازم را نداشتند که توده ها را آگاه کنند. برعکس آن چه که سلطنت طلب ها ادعا می کنند روشنفکران آن زمان مولد و موتور تحولات نبودند . پیش زمینه اجتماعی، که خود سلطنت هم در شکل گیری آن به آن شکل تاثیری بسیار بیشتر از روشنفکران داشت- باعث تحولات در دهه ۵۰ و ۶۰ شد. اما اگر روشنفکران کارشان را بلد بودند در مسایل کلیدی نظیر نگارش قانون اساسی یا فروپاشیدن و یا قوام گرفتن نهاد ها و ساختارها نقشی را می توانستند بازی کنند که خیلی بهتر از این می شد که شد!

از دهه هفتاد به این سو، آگاهی عمومی مردم در بسیاری از موارد بسیار بالا رفته. در واقع سختی های زندگی به آنها بسیار آموخته. روشنفکران می توانستند معلم مهربانی باشند که این آگاهی ها را بدون درد به مردم منتقل کنند. اما در غیاب چنین معلمان آگاه و مهربانی مردم به سختی و مشقت از معلم بیرحم روزگار آموختند.

در سال ۱۴۰۴، بسیاری از موضوعات کلیدی که لازمه ساختن آینده ای بهتر است بین مردم ایران جا افتاده. مردم ایران در سال ۱۴۰۴، مردم ساده اندیش سال ۱۳۵۸ نیستند (اشتباه تایپی نبود! دقیقا ۵۸ منظورم بود.)

با این حال، هنوز چند مورد هست که باید بین مردم جا بیافتد. قبلا چهار مورد را نام بردم. به آنها خواهم پرداخت. با پیش زمینه ای که داریم به کمک هم  می توانیم تا دو هفته آینده این موارد را هم به اندازه لازم جا بیاندازیم. اما باید کمک کنید. با توجه به وضعیت اینترنت شاید خوانش این رقوم برای ایرانیان داخل مقدور نباشد. اگر فقط بین ایرانیان مقیم  خارج هم این جا بیافتد در زمان لازم به ایرانیان مقیم داخل تسری می یابد.

می پرسید«آخه! مگه مخاطب ما سرجمع چند نفر است!؟» جواب آن که  خیلی کمتر از جمعیت ایران اما فیزیک به ما می آموزد که  در هنگام  گذار فاز، طول همبستگی به سمت ابعاد سیستم میل می کند و افت و خیزهای کوچک موضعی می تواند منجر به تاثیر سراسری شود. اکنون هم چنین موقعیتی و برهه ای است.

----------

در نوشته قبلی تاکید کردم که تا یکی دو هفته آینده، من و شما باید دست به دست هم دهیم که چهار موضوع را بین دست کم بخشی از جامعه ایرانی جا بیاندازیم. آیا در یکی دو هفته چنین چیزی ممکن هست؟ سخت هست اما  با توجه به مجموع شرایط، ناممکن نیست. البته جا انداختن این چهار مورد در چنین مدت زمان کوتاهی،  تمرکز و جدیت من و شما را می طلبد. از مورد آخر شروع کنیم:« 

«اهمیت معماری و شهرسازی در هویت جمعی مردمان و زیست مطلوب آنها

احتمالا بسیاری از شما بر من خرده می گیرید که «دلت خوشه ها! در این اوضاع قاراشمیش و در میان این همه آتش و دود و دل های نگران و ذهن های آشفته، چه جای طرح این موضوع هست.» اتفاقا چون طرح این مسئله، چنین واکنشی بر می انگیزد نیاز هست که به آن پرداخته شود. اگر من پاسداری از زبان فارسی یا زبان مادری را مطرح می کردم کمتر چنین واکنشی را می دیدم. چرا؟! چون اهمیت هویتی زبان برای مردم جا افتاده. دعوا سر اهمیت موضوع زبان نیست. دعوا سر مصادیق هست. منتهی چون مردم ما به اهمیت هویتی معماری و شهرسازی واقف نیستند نیاز به آن هست که برایشان شکافته شود. چرا الان در این هیری وویری جا انداختن این مسئله مهم هست؟! همین چند روز پیش بودکه یکی ازارزشمندترین آثار معماری  تهران-یعنی ساختمان شیشه ای صدا و سیما- در آتش سوخت اما انعکاس چندانی در رسانه های جمعی وفضای مجازی پیدا نکرد. این خیلی بد هست. این یعنی در تحولات پیشرو، آثار ارزشمند معماری ما آسیب ها خواهند دید و متاسفانه همتی برای بازسازی آنها هم نخواهد بود. متاسفانه مردم ما متوجه نیستند که دارند چه چیز مهمی را در این بیتفاوتی ازدست می دهند.

دوستی فرهیخته می گفت که همان طوری که برای ما درایران،  شعر عنصر اصلی هویتی است برای مکزیکی ها، نقاشی عنصر اصلی هویتی است. در اروپا، معماری و شهرسازی از عناصر اصلی هویتی هستند. به خصوص در ایتالیا و در اسپانیا. نه آن که چیز دیگری نداشته باشند. دارند. خیلی هم زیاد دارند اما معماری وشهرسازی گل سرسبد داشته هایشان هست.

پارسال که  یک ماه بارسلون بودم مفصل برایتان از اهمیت معماری و شهرسازی در  شکل گیری هویت این شهر نوشتم. هدفم از نوشته ها این بود که شاید مشوقی باشد که ما هم قدر داشته های معماری مان را بیشتر بدانیم و بکوشیم که آنها را غنی تر سازیم. اگر از این جهت غنی باشیم، در جذب توریست و سرمایه در آینده موفق تر خواهیم بود. پاسداشت همگانی از داشته های معماری همگانی به ما حس همدلی می دهد.

 در گذشته ای نه چندان دور وقتی در یکی از شهرستان ها، پولداری خانه ای باشکوه می ساخت بقیه پولدارهای شهر آن قدر حسادت  خانه او را می کردند که عملا آرزوی ویرانی آن خانه را در دل می پروراندند. جالبه که این بدخواهی از جانب سایر ثروتمندان بود نه فقرای شهر. اما بر آن قبایی عدالت طلبانه می دوختند و برای فقرا اشک تمساح می ریختند و احیانا در زمان بلبشویی فقرا را تحریک می کردند که آن خانه را غارت و حتی ویران سازند. این تنگ نظری از ندانستن شکل می گیره. اگر یک اثر معماری مهم، سازه عمومی یا اداری است که به همه مردم متعلق هست و باید پاس داشته شود. اگر حتی ملک خصوصی هم باشد نمای زیبای آن،  چشم رهگذران را می نوازد و از این جهت متعلق به رهگذران هم هست. به علاوه  آثار معماری بدیع متعلق به یک خاندان، بعد از چند نسل توسط شهرداری یا نهادهای دیگر خریداری می شوند و به عموم تعلق می گیرند.

این دید و این آگاهی را باید در مردم به وجود آورد.

بدخواهی نسبت به آثار معماری درخور توجه در تملک سرمایه داران شهر، آنها را به از شهر فراری می دهد. وقتی می روند سرمایه های شهر را هم با خود می برند و شهر را فقیرتر می کنند. «حرف درست کردن پشت سر دختران خاندان های ثروتمند و متنفذ (که از زمانی در شهرستان ها از روی تنگ نظری بسیار شایع بود) هم اثری مشابه-و به مراتب قوی تر- داشت. خوشبختانه این یکی دیگه به برکت جنبش زنان فروکش کرده. بدخواهی نسبت به ساختمان های زیبا هم کمتر شده اما هنوز به آن درک نرسیدیم که این ساختمان های زیبا و مجلل در شهر ما، سرمایه های مشترکمان و میراث مشترک برای فرزندانمان  هستند.

لطفا نوشته های من، درمورد میراث فرهنگی را ملاحظه کنید و آنها را با دیگران درمیان بگذارید:

http://yasamanfarzan.arzublog.com/category/8978/1

http://yasamanfarzan.arzublog.com/category/8978/2

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کودکان تیزبین ایران

+0 به یه ن

از خارج ایران نمی شه با داخل ایران تماس گرفت. با تبریز  و مراغه به طور محدود می شه. اما با تهران نمی شه. این موضوع میلیون ها ایرانی مقیم خارج را به شدت نگران خانواده هاشون در ایران کرده. خواستم بگم این قدر نگران نباشید :

 ۱- نگرانی فایده ای نداره و فقط خودتان را از پا می اندازه. 

۲- از دیشب که به مناطق مسکونی در ایران حمله نشده و در نتیجه خانواده شما ان شالله سالمند.

 ۳- اگر هم حمله بشه احتمال این که از بین این همه خانه به خانه کسان شما اصابت کنه خیلی کمه. هرچند ما به عنوان یک ملت از کشته شدن سایر هموطنان بیگناه -که در فراهم شدن این شرایط نقشی نداشتند -هم  عمیقا غصه می خوریم . 

۴-  سختی هایی که به  مردم مظلوم ایران در  این ۴۷ سال تحمیل شده آنها را قوی کرده. شما خیلی غصه  فامیل هایتان  در ایران را نخورید. به احتمال زیاد با هم جمع شده اند و دارند روحیه شان را  یک طوری سرزنده نگاه می دارند. ۵- نگران بچه های کوچک در ایران نباشید. خانواده ها که درایران جمع می شوند به آنها خوش می گذره. عموما از این که بابا مامانشون این روزها سر کار نمی روند و صبح تا شب به آنها خدمت رسانی می کنند خوشحال هم هستند. بچه ها عاقل تر از ما بزرگسالان هستند. دم را غنیمت می دانند.  خیلی هم خوب تشخیص می دهند . می بینند مصیبتی در جریانه اما از طرف دیگه می فهمند که کاری نمی توانند بکنند پس به بازی شان می رسند. در زمان اعتراضات بچه ها هم شعار می دادند چون فکر می کردند خودشان هم می توانند سهمی داشته باشند اما الان به درستی می بینند از آنها که هیچ- از بزرگترهایشان هم کاری بر نمی آید جز آن که دم را غنیمت شمرند و مراقب خود باشند.

-----------

یک خاطره: تله کابین نمک آبرود تازه افتتاح شده بود و ما خانوادگی سوار آن شده بودیم. وسط راه تله کابین ایستاد. نیلوفر سه چهار سالش بود. از بابا پرسید: «بابا! قورخوسان؟»  (بابا! می ترسی؟) بابا گفت :«یوخ! قیزیم!». نیلوفر در گوشی برگشت به من گفت :«یالان دییر». (دروغ می گه)

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در این روزها

+0 به یه ن

چیزی که ما الان نیاز داریم آموزش کمک های اولیه است. آموزش امدادرسانی و آوار برداری های ساده دستی و نظیر آن هست. به فضای احساسی و شعارزده نیازی نداریم. چه بسا فردا، اصحاب قدرت از این فضای احساسی برای جنگ قدرت خود سواستفاده کنندودر این راه عده ای را هم نابود سازند.

اگر شور احساسی شما را برداشته و می خواهید پستی احساسی شورانگیز منتشر کنید یک مقدار اولش فکر کنید مبادا فردا همین  فضای احساسی که درست میکنید توجیه گر ظلمی برعده ای یا گروهی شود. اولش یک مقدار تاریخ معاصرخودمان را بخوانید و ببینید چه طور شعارها مورد سواستفاده می توانند قرار گیرند

-------

باز طبق معمول بار اصلی بحران بر دوش شانه های کادر درمانی کشور هست. خدا قوت به همه شان. ما مردم که قدردانشان هستیم وهمواره به زبان، از کادر درمانی تشکر می نماییم.. امید وارم در پس این دود و آتش،  شرایطی فراهم آید که نظر ما مالیت دهندگان در تقسیم درآمد کشور تاثیرگذار باشد. (احتمالش زیاد نیست که چنین شود اما آرزو بر میانسالان عیب نیست! به خصوص میانسالانی که کودکی شان در جنگ و جوانی شان در جست وجوی ذره ای امید، گذشته!) در آن صورت بالا بردن حقوق  پرستاران و حقوق معوقه آنها اولویت اول ما باید باشد. ادای دینی خواهد بود به کسانی که دراین سالها جانشان را کف دستشان گرفتند تا از ما مراقبت کنند.

-------

متوجه هستم که در این شرایط سخت جنگ، مردم ما نیاز دارند که بیش از پیش حس وطن دوستی یا  وطن پرستی پیدا کنند. خیلی هم خوب! اما در تعریف و تعیین مصداق های  حس وطن دوستی  مان باید هوشمندی به خرج کنیم.مصداق حس وطن دوستی باید این باشه که هوای هموطن را داشته باشیم. نه تنها سرهم کلاه نذاریم بلکه در این شرایط به هم کمک هم بکنیم. مصداق حس وطن دوستی باید این باشه وقتی ساختمان شیشه ای که در نوع خودش یک اثر معماری مهم هست آتش می گیره دلمون بسوزه و بعد از آن، به طریق اولی خودمان میراث فرهنگی و معماری مان را پاس بداریم. آن قدر دلمان بسوزه که بگیم حالا که من برای این اثر معماری درخور توجه کشورم کاری نمی توانم بکنم دست کم فردا، به شهرداری به طمع سود، رشوه نمی دهم که چند طبقه بیشتر بسازم. آیا این جنگ این قبیل وطن دوستی را در مردم ما بیدار خواهد کرد؟! قطعا، در بین بخشی از مردم چنین خواهد شد. اما متاسفانه حس وطن دوستی  عده بیشتری  از شور و  شعار فراتر نخواهد رفت! از این شور و شعار هم سواستفاده ها خواهد شد. شعار «نه به اعدام» که داشت بین مردم ما فراگیر می شد بین شعار های گوش خراشی که ظاهری ناسیونالیستی هم دارند گم خواهند شد. 

من و شما به سهم خود بکوشیم که در این شرایط برای تزریق حس وطن دوستی سازنده در جامعه کمک کنیم. نذاریم که  شعارهای «نه به اعدام» به حاشیه بره. شما که وطنتان را دوست دارید می دانید با هر اعدام چند نفر از هموطنانتان از این وطن دلزده می شوند؟! هر اعدامی حدود صد نفر کس و کار داره که بعد از اعدام او درصد بزرگی شان  حس وطن دوستی شان را از دست می دهند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نیاز بیش از پیش ما به کمک کردن و کمک گرفتن

+0 به یه ن

جنگ با خود سختی های بیشمار برای مردم عادی به همراه داره. ما  شهروندان ایران برای این که این سختی ها را پشت سر بگذاریم چاره ای نداریم جز این که به هم کمک کنیم و از هم کمک بخواهیم. ویژگی روانی خیلی از ما به این شکل هست که  کمک کردن برامون  خیلی راحت تر هست تا کمک خواستن. اگر در ذهن مان یک سد روانی خیلی بلند در برابر کمک خواستن باشه، در این شرایط جنگی،  شاید  آن قدر اذیت بشویم که خارج از توان جسمی و روانی مان باشه. از سوی دیگه، زندگی باید ادامه پیدا کنه. هم باید امور روزمره مان-(نظیر خورد و خوراک و بهداشت و....)  را رتق و فتق کنیم و هم باید از امور علمی و فرهنگی و هنری و ورزشی و..... غافل نشویم. اگر بخواهیم آینده ای روشن بسازیم نباید از دسته دوم فعالیت ها دست بشوییم و به امور حیاتی و روزمره بسنده کنیم. همه اینها مقدور نخواهد بود مگر این که همدل باشیم ودست هم را بگیریم و از هم کمک بخواهیم.

توجه کنید که همدلی به معنای همنظری نیست. ما شاید در امور مختلف با هم همنظر نباشیم. همین جنگ تحمیلی بر ملت ایران از جمله اموری است که دوقطبی و چند قطبی نظرات به وجود آورده. منتهی نکته اینجاست که آنان که این جنگ بر ما مردم تحمیل کردند و توان ادامه یا توقف آن را دارند،  اهمیتی به نظر ما نمی دهند. درنتیجه،  کار بسیار بیهوده ای است که ما مردم به خاطر اختلاف  نظراتمان در این برهه به جان هم بیافتیم. اگر با کسی از آشنایان در این امور این روزها جدل می کنید حواستان باشد که شاید دیری نکشد که به کمک او نیازمند  شوید. اگر از آن جنس افراد هستید که کمک خواستن برایتان-حتی از کسی که با شما میانه اش خوب است- مشکل هست  بیشتر مراقب جدل هایتان باشید چون اگر میانه تان با اوبه هم بخورد دیگه اصلا نخواهید توانست از او درخواست کمک کنید. این  درخواست کمک شاید برای خودتان نباشید. شاید برای آشنای سومی باشد. شاید برای آن باشد که در این شرایط سخت فعالیت های علمی فرهنگی و .... را ادامه دهید. ارزش این کمک ها و این نوع فعالیت ها برای آینده ایران بسی بیشتر از ارزش جدل های شماست.

الان وقت خوبی برای جدل نیست. یک علتش را بالا گفتم. دو علت دیگر آنند که اولا، این روزها، اعصاب ها خرد هستند و آستانه تحمل پایین. دلچرکینی سریع تر از روزهای عادی می تواند اتفاق بیافتد. ثانیا، وقتی چنین جنگی در جریان هست افراد در مواضع شان متعصب تر می شوند و هر نقدی، آن ها را متعصب ترهم می کند. ما در سیر حوادثی از این دست هیچ نقشی نداریم. فقط نظاره گریم. نتیجه نظاره هایمان همه ما را به طرز عمیقی تغییر خواهد داد و از ما انسان هایی جدیدخواهد ساخت. اما جدل هایمان در این برهه، تغییری در ما ایجاد نمی کند و فقط، زندگی سخت را سخت تر می نماید. جدل ها را بذاریم برای روزی که روزنه ای از امید گشوده شود. اون موقع برای ساختن آینده ای بهتر با هم جدل های جدی و سازنده می کنیم. اما فعلا باید جدل را بذاریم کنار.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عراق در دهه ۹۰ میلادی

+0 به یه ن

در سال ۱۹۹۰ میلادی صدام حسین به کویت حمله کرد. اون زمان در آمریکا جمهوری خواه ها بر سر کار بودند. با ریاست جرج بوش پدر. در انگلیس مارگرت تاچر سرکار بود. زمان تاچر انگلستان در صحنه بین المللی خیلی حضور داشت و آشکارا، تحرکات نظامی کرد. تحرکات آب زیر کاهی انگلستان که همیشه بوده و هست. در دوره هایی شمشیر از رو می بست و دوره مارگرت تاچر  یکی از آن دوره ها بود. در سال ۱۹۹۱ اینها به عراق حمله کردند و صدام حسین را شکست دادند.

بعد از شکست، صدام علیه مردم خود عراق وحشی تر شد.بعد از شکست کردها در شمال عراق و عرب های هور در جنوب علیه صدام به پا خاستند. اما صدام آنها را به طرز وحشیانه ای سرکوب کرد. حتی علیه مردم کرد خود عراق بمب شیمیایی زدبرخی از این کردهای عراق به ایران پناه اوردند. معلم زبان ما، کرد اهل مهاباد بود. از مصایب آنها چیزهایی می گفت که اگر بازگو کنم باورتان نمی شود. . در مورد کردها و مصایبشان زیاد می شنویم.  کردها در اروپا لابی هایی دارند که صدای مظلومیت آنها را به گوش جهانیان می رسانند. عرب های هور اون لابی ها را هم نداشتند. خدا می داند بر آنها چه گذشته. یک قسمتش این بود که هورها را که منبع معاش و ماهیگیری عرب های هور بودند خشک کرد. بعد از جنگ، دول غربی تحریم های گسترده ای علیه عراق اعمال کردند. می گفتند تحریمی بر دارو نیست اما  گویا این عدم تحریم شامل داروها و واکسن های دام و طیور نمی شد. اپیدمی ای آمد که به دامداری عراق ضربه زیادی زد. این سری اتفاقات باعث کمبود مواد غذایی شد. در اثر ماجراجویی های صدام حسین مردم بینوای عراق سالها زجر کشیدند. صدام سعی می کرد خود را مردمی نشان دهد. به نانوایی های بغداد سر می زد و برای مردم نان می پخت! از تمدن با شکوه باستانی عراق (بین النهرین) می گفت. تلویزیون عراق دایم آهنگ های پرشور ناسیونالیستی پخش می کرد. اما شکم گرسنه میلیون ها عراقی نه با آهنگ ناسیونالیستی سیر می شد نه با ۱۰-۲۰ قرص نانی که صدام در اقدامی نمایشی می پخت!

مملکت ساختار درست تصمیم گیری و اداری می خواهد. مملکت روابط کم تنش با دنیای خارج می خواهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

راهنمای سلامت روان برای شرایط جنگ

+0 به یه ن




انجمن روان شناسی ایران ضمن تسلیت به ملت بزرگ ایران و محکوم نمودن جنگ و تجاوز، اعتقاد راسخ دارد صلح و آرامش بنیان سلامت روانی و اجتماعی جوامع انسانی است. این انجمن در پی تجاوز اخیر به سرزمین‌مان ایران، نگرانی جدی خود را در زمینۀ سلامت روانی جامعه به ویژه کودکان، نوجوانان و سالمندان ابراز می دارد. 
از این رو، کمیته مداخله در بحران انجمن روان‌شناسی ایران راهنمای سلامت روان در شرایط بحران جنگ را منتشر می نماید.

☘به نام زندگی،
در شرایطی که صدای انفجار جای صدای آرام طبیعت را می‌گیرد
 لازم است بیش از هر زمان دیگری از سلامت روان خود و اطرافیان‌مان مراقبت کنیم. 
جنگ نه‌تنها سلامت جسمی را تهدید می‌کند، بلکه سلامت روانی را نیز در معرض آسیب‌های جدی قرار می‌دهد: ترس، اضطراب، ناتوانی، درماندگی، سوگ، بی‌خوابی و بسیاری احساسات دیگر، بخشی از تجربه روانی افراد در بحران‌های جنگی است .

☘راهنمای زیر با بهره‌گیری از توصیه‌های منابع بین‌المللی نظیر سازمان بهداشت جهانی و با هدف ارتقای سلامت روانی در جامعه و حمایت از تاب‌آوری فردی و جمعی نگارش شده است. نکاتی که در ادامه می‌آید، می‌تواند به کاهش آسیب‌های روانی ناشی از جنگ و تقویت سازگاری در این شرایط دشوار کمک کند.


۱.⁠ ⁠احساسات خود را بپذیرید، سرکوب نکنید.
ترس، اندوه، خشم و اضطراب در زمان جنگ طبیعی‌اند. 
انکار یا سرکوب این احساسات نه‌تنها آن‌ها را از بین نمی‌برد، بلکه فشار روانی را افزایش می‌دهد.
 آگاهی از هیجان‌هایی که تجربه می‌‎شود، نام‌گذاری و پذیرش آن هیجان‌ها، پایه‌ بسیاری از درمان‌های روان‌شناختی مبتنی بر تروماست.

۲.⁠ ⁠به اطلاعات موثق و محدود دسترسی داشته باشید.
دریافت بیش از حد اخبار،
 به‌ویژه از منابع غیررسمی، اضطراب و نگرانی را تشدید می‌کند. راهکار توصیه‌شده، استفاده از منابع خبری معتبر و در عین حال محدودسازی میزان استفاده از اخبار است.

۳.⁠ ⁠از ارتباط انسانی غافل نشوید.
ارتباط اجتماعی یکی از مهم‌ترین عوامل محافظت‌کننده در برابر اختلال استرس پس از سانحه  و افسردگی است. 
ایجاد یا حفظ ارتباطات خانوادگی، دوستی و اجتماعی باعث کاهش احساس انزوا و افزایش تاب‌آوری روانی می‌شود .

۴.⁠ ⁠روال زندگی را تا حد امکان حفظ کنید.
حفظ عادات روزمره، 
به افراد حس پیش‌بینی‌پذیری، 
کنترل و ثبات می‌دهد که 
برای مقابله با بحران  بسیار ضروری است. این توصیه در برنامه‌های MHPSS 
 (خدمات سلامت روان و حمایت روان‌اجتماعی سازمان ملل) نیز تاکید شده است.

۵.⁠ ⁠تکنیک‌های ساده آرام‌سازی را تمرین کنید.
نفس‌عمیق، تمرین‌های توجه‌آگاهی (Mindfulness) و حرکات بدنی ساده از ابزارهای مهم برای تنظیم هیجانی هستند. 
این تکنیک‌ها توسط سازمان جهانی بهداشت به‌عنوان مداخلات سطح اول توصیه می‌شوند.

۶.⁠ ⁠مراقب کودکان و سالمندان باشید
در بحران‌ها، کودکان و سالمندان نیازمند توجه ویژه هستند. 
صحبت با زبان ساده، 
مداخلات مبتنی بر بازی، و ایجاد محیطی امن برای کودکان و مراقبت روانی مداوم برای سالمندان توصیه می‌شود.

۷.⁠ ⁠در صورت نیاز، از کمک حرفه‌ای استفاده کنید.
در صورت بروز نشانه‌های هشداردهنده مانند افکار آسیب‌رسان، اختلال خواب شدید یا بحران روانی، دریافت کمک تخصصی بسیار ضروری است. 

☘در کشور عزیزمان ایران،
 خدمات روان‌شناسی زیادی به صورت حضوری یا تلفنی، مانند خط 1480 سازمان بهزیستی کشور ارایه می‌شود و 
مرکز خدمات روان‌شناسی و مشاوره انجمن روان‌شناسی ایران با آدرس (https://iranpa.org/clinic/ ) از جمله این مراکز است. 

در پایان...
در دوران جنگ، لازم است هر انسان نه‌فقط مراقب جسم،
 بلکه روان خود باشد. کمیتۀ مداخله در بحران انجمن سعی خواهد کرد با انتشار مطالب علمی مبتنی بر شواهد، در کنار هم‌میهنان عزیز باشد.
 مراقبت از سلامت روان، نه‌تنها حق ماست، بلکه مسئولیت ما در برابر خود و جامعه نیز هست.
با هم، از این بحران عبور خواهیم کرد.

☘کمیته مداخله در بحران 
انجمن روان‌شناسی ایران☘

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

در آستانه فصلی سوزان

+0 به یه ن

فصلی جدید در راه هست. تا یک هفته دیگر، بهار می رود  و تابستان  شروع می شود. تابستانی  که آغازش بسیار سوزنده و داغ  خواهد بود. آیا این تابستان میوه شیرین هم با خود خواهد آورد؟!. بستگی دارد که ما در این سالها چه نهال هایی نشانده باشیم. به نظرمن نهال هایی که ما ملت در پانزده سال اخیر نشانده ایم کم نبودند. جنس شان هم بد نبود. باید درتیرماه داغ و سوزان  پیش رو، از این نهال ها مراقبت کرد تا برای میوه دهی سالم بمانند. چگونه؟! با همدلی و به کار بستن خرد جمعی و شنیدن رهنمودهای عقلای ملت. عقلای ملت که هستند؟ فعلا بی نام و نشانند. یا دست کم، کم-نام و نشانند. آنان که پرآوازه اند اگر عاقل بودند به اینجا نمی رسبدیم. آن قدر سر و صدا راه نیاندازیم که صدای عقلا به گوش نرسد. اگر خوب و بادقت بنگریم عقلای ملت را خواهیم یافت و راه مان را هم با خرد جمعی خواهیم ساخت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

همدلی و اتحاد، همدلی و اتحاد، همدلی و اتحاد

+0 به یه ن

من نمی دانم چه خواهد شد. فقط یک چیز را خوب می دانم: نباید بذاریم اتفاقات اخیر، بین مردم ایران اختلاف بیافکنه. مراقب صحبت هایتان باشید که  این روزها کسانی را که متفاوت با شمامی اندیشند از خود نرانید. ما به اتحاد و همدلی نیاز داریم. الان وقت بحث و جدل اختلاف برافکن نیست. ابراز احساسات با نمک نکنید. همین بانمکی شما می تواند نمکی بر زخم دل کسی باشد که می توانستید برای آینده ای بهتر با او متحد شوید. حرف های بانمک تان را توی دلتان بگویید. جایی منتشر نکنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

عاشق بی لیلی

+0 به یه ن

اولین رمانی که می خواهم معرفی کنم «عاشق بی لیلی» نوشته خانم علم ناز حسن زاده است. می توانید آن را از سایت ایران کتاب به قیمت ۷۱ هزار تومان تهیه کنید. کتاب هایی که من معرفی خواهم کرد همگی همین طور ارزان خواهند بود. بی بی سی می گوید افت کتاب خوانی به علت وضع بد اقتصادی مردم هست. هرچند وضع بد اقتصادی در ایران یک واقعیت هست اما میلیون ها نفر هنوز در ایران هستند که برایشان ۷۱ هزار تومان رقم بزرگی نیست. سایت  ایران کتاب سرویس ازسال کتاب به خارج هم دارد. قیمت این کتاب کمتر از یک یورو خواهد بود.

من یادم نمی آمد اما گویا در فروردین ۱۴۰۳ در سایت ایران کتاب من نظر درباره این کتاب گذاشته ام. نظر هنوز آنجاست می توانید نظرم را در سایت ایران کتاب ببینید.



داستان «عاشق بی لیلی» در یک منطقه حاشیه نشین در آذربایجان غربی در دهه پنجاه و شصت اتفاق می افتد. یکی از شخصیت های داستان به جبهه می رود و شهید می شود. چند روز پیش در صفحه یکی از دوستان مجازی، که ساکن خارج از ایران هست خواندم که می گفت آنهایی که به جبهه رفتند  انگیزه شان ایران و حفظ کشور نبود بلکه انگیزه شان حفظ اسلام به فرمان رهبر انقلاب اسلامی بود. چیزی که من دیده ام و درک کرده ام آنها که به جبهه رفتند دغدغه هیچ کدام از این دو ایدئولوژی را نداشتند. نه ایدئولوژی ایرانگرایی و نه ایدئولوژی اسلامگرایی.  یا اگر داشتند دغدغه اصلی شان نبود. دست کم آن قدر انگیزه در آنها ایجاد نمی کرد که جانشان را کف دستشان بگیرندو به تیررس دشمن روند.مجموعه ای از عوامل خیلی پیچیده اجتماعی و روانشناسی دست به دست هم می داد که افراد بخواهند جبهه بروند. انگیزه ایدئولوژیک، از هر جنس، ساده سازی ای است که تنها به کار دستگاه پروپاگاندا می آید. در رمان «عاشق بی لیلی» روایتی بی سانسور و بی پیرایه از سیر فکری و روانی یک جوان حاشیه نشین می بینیم که چه طور داوطلبانه به جبهه می رود. 

چنین روایتی را تنها در رمان های کم نام ونشان خواهید دید.  دستگاه پروپاگاندای حاکم که به هر روایتی رنگ ایدئولوژی خود را می زند. این روایت چنان فراگیر و پررنگ شده که نویسندگان جریان روشنفکری هم با این که خود را بسیار مستقل می دانند عملا همان روایت را در آثار هنری و ادبی شان باز تولید می کنند. چرا؟! برای این که منبع اطلاعی شان روزنامه ها و فیلم های همان دستگاه پروپاگانداست. 

اگر بروید سراغ رمان ها و آثاری که جوایز ادبی و هنری می گیرند می بینید در آثار آنها هم کلیشه هایی هست که از طرف جریان روشنفکری نسل قبل- بر اساس ایدئولوژی های حاکم بر ذهن آنها- تزریق شده. تیپ هایی که آنها می سازند به جبهه-رفته هایی که شما می شناسید  شباهتی ندارند. اما روایت خانم علم ناز حسن زاده  در عاشق بی لیلی از تجربه دست اول سرچشمه می گیرد و روایتی ناب هست. 

این قبیل رمان ها توسط نویسنده های کمتر شناخته شده وخارج از جریان اصلی ادبی ایران (که خوشبختانه امروزه تعدادشان بسیار هست) روایت زندگی را بدون روتوش به ما می نمایانند. خود را از این روایت ها محروم نکنیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]