برادران لیلا

+0 به یه ن


فیلم برادران لیلا عجب فیلم محشری هست. اقتصاددان های عزیز که کلمه «حباب» را توی دهان تحلیلگران دوزاری خودخوانده انداخته اند فیلم را ببینند تا دریابند همین یک کلمه شیک شان چه جور آرزوهای خانواده ها را در این آشفته بازار اقتصاد ایران بر باد می دهد.

وای که این فیلم برادران لیلا چه قدر لایه لایه و پیچیده هست. می شه تا یک سال در موردش نوشت. فیلم را ببینید تا بعد در موردش صحبت کنیم. تحلیل هایی که منتقدان در روزنامه ها و سایت های سینمایی نوشته اند خیلی آبکی هستند. اصلا فیلم را نفهمیده اند. تحلیل هایی که در فیس بوک از قلم دوستان فیس بوکی می خوانم بسیار نکته سنجانه تر هستند.
نمی دانم کجا شنیده ام که می گفتند اگر اثری خلق شود که منتقدان آن را پیف پیف کنند اما مردم عادی با آن ارتباط برقرار سازند آن گاه یک «شاهکار» خلق شده است. فیلم برادران لیلا یک شاهکار هست.

منتقدان برخی از نشریات داخلی فیلم برادران لیلا را «ضد ایرانی ترین» فیلم تاریخ سینمای ایران نامیده اند. اتفاقا فیلم به شدت ایرانی است بی هیچ روتوشی! منتهی« آینه چون نقش تو بنمود راست/ خود شکن آیینه شکستن خطاست!»
منتقدان می نویسند که ما عمری در ایران زندگی کرده ایم اما به عمرمان آن صحنه سینک آشپزخانه را ندیده ام. من هم ندیده ام اما تا دلتان بخواهد در کوچه و خیابان افرادی (عموما پیرمردان) را دیده ام که روی زمین اخ و تف می کنند. لابد درصد قابل توجهی از آنها وقتی از دست بچه هایشان در خانه عصبانی اند از این کارها هم می کنند دیگه. به خصوص در این پیش زمینه فرهنگی که پدرسالار خانواده هر بلایی سر بقیه -به خصوص فرزندانش- بیاورد حق بااوست و نباید به او اعتراضی نمود.
البته همه این ایراداتی که ما ملت داریم حق داشتن آزادی را از ما سلب نمی کند. اتفاقا یکی از کارکردهای آزادی این هست که آینه جلویمان بگیرد تا ایرادهایمان را ببینیم و اصلاح کنیم.

به گمانم آنها که فیلم «برادران لیلا» را ضدایرانی می خوانند همان هایی هستند که ناراحتند که چرا سبک معماری داخلی خانه ها در ایران تغییر کرده و آشپزخانه ها اپن شده.
تا سی چهل سال پیش خانه های ایرانیان یک اتاق بزرگ پذیرایی داشت که زیباترین و دلبازترین بخش خانه بود. اما تنها زمانی که مهمان رودربایستی-دار می آمد در آن باز می شد (گاهی هم برای تمیزکاری.) یعنی در عمده روزها خانواده خود را از بهترین جای خانه خودشان محروم می ساخت که شاید روزی مهمان رودربایستی-دار بیاید. این نُرم و هنجار بود. اونهایی که مکنت کمی داشتند عملا باقی خانه شان تنگ و دلگیر میشد و عمری به آن اکتفا می کردند.
باز هم عرض می کنم تا گذشته ای نه چندان دور این نرم و هنجار خانواده ایرانی بود. در مورد خانواده های درب و داغون نظیر خانواده لیلا صحبت نمی کنیم. در مورد خانواده های متداول صحبت می کنیم. وقتی نرم و هنجار آن بود طبعا ناهنجاری اش هم می شود مسایلی که فیلم «برادران لیلا» به هنرمندی می نمایاند. اما یک عده می خواهند چشم بر آن ببندند. انگار با چشم بر این مسایل بستن مشکلی حل می شود.
فیلم برادران لیلا روی نکات مهمی انگشت گذاشته است. «برای حرف و تایید غریبان آشنا» عزیزترین ها را فدا کردن بخشی از نکاتی است که برادران لیلا می نمایاند. نکات زیاد دیگری هم این فیلم دارد که ارزش پرداختن به آن دارد.
در مورد اثرات منفی فرهنگ طایفه ای در ازدواج ها و مشکلاتی که برای عشاق جوان به وجود می آورد فیلم ها و سریال های بسیار ساخته شده اند. اما هرچه بسازند باز هم حق مطلب ادا نشده و تکراری نشده است. فیلم برادران لیلا گوشه چشمی به این مسئله هم دارد اما برای اولین بار (تا جایی که من اطلاع دارم) روی اثرات مخرب اقتصادی خانواده گسترده یا طایفه ای ثروتمند بر خانواده هسته ای نسبتا فقیر که در حاشیه آن طایفه زندگی می کند و می خواهد خود را قاطی جمع طایفه کند انگشت می گذارد. در مورد این جنبه از مسئله (تخریب اقتصاد خانواده هسته ای توسط فرهنگ طایفه ای خاندان) فیلم و سریالی قبل از این نداشتیم.
من خودم در مورد این اثر به اندازه ده تا لیلا حرف دارم. در نوشته بعدی ام به جنبه های دیگر اثر مخرب اقتصادی بر خانواده ای در حاشیه یک طایفه خواهم پرداخت. اون قدر روی این موضوع حرف دارم که از آن نه یک فیلمنامه «برادران لیلا» بلکه «آواز لیلاها» بیرون می تواند بیاید.
با این همه، این همه حرف های انباشته شده در دل من نیست. به مسئله ای حتی مهم تر از این مسایل اقتصادی هم خواهم پرداخت و آن اثرات مخرب این فرهنگ طایفه ای در کشتن استعدادها و زیر خاک کردن انواع واقسام نوآوری ها و ابداعات و نواندیشی هاست. بعدش هم راه حل خواهم داد. این سری نوشته های مرا با هشتگ #برادران_لیلا دنبال کنید. باور دارم که روی نکاتی انگشت می گذارم و راه حلی می دهم که کمتر ایرانی ای به آن پرداخته و برای اکثر شما جدید هست. چیزی هم هست که در زندگی به آن نیاز دارید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گهواره ای برای مادر

+0 به یه ن

یک فیلمی هست به اسم «گهواره ای برای مادر». فیلم با نشان دادن روزمرگی های  طلبه های زن پوشیده در چادر شروع می شه و بعد از چند دقیقه اول قهرمان چادری فیلم (طلبه زن با بازی الهام حمیدی) را نشان می ده که در قطار با یک دختر جوان به اصطلاح «بدحجاب» نشسته. بعد از چند دقیقه ای که  چشم ها ی بیننده، روی اون چادرها تنظیم شده مواجهه با دختر بدحجاب برای  بیننده شوک آور می شه. به نظرش می رسه اون دختر بدحجاب نظم دنیا را به هم زده.  در صورتی که به طور روزمره در شهرهای ایران  دختران همتیپ او را می بینیم و حس خاصی هم به ما دست نمی ده. نظم دنیا هم از نظرمان به هم نمی ریزه.

 این فیلم را ببینید. نه به خاطر این که فیلم خوبی هست (که به نظر من نیست.) بلکه برای این که دیدگاه اونهایی را که طرفدار گشت ارشاد هستند درک کنیم. 

موضوع اصلی این فیلم آن هست که هرچند این دختر طلبه امکان اعزام به روسیه برای تبلیغ دین دارد از این فرصت که قرار هست به او قدرت و شهرت بدهد چشم پوشی می کند و از مادر بیمارش مراقبت می کند. باز این موضوع، برای افراد معمولی جامعه که طلبه و نظیر آن نیستند کار خیلی عجیبی نیست. ما همگی در دور وبر افراد بسیاری می شناسیم که از پدرومادر یا همسر یا فرزند  بیمارشان نگهداری می کنند. خیلی شان هم افراد بودند که اگر دنبالش می رفتند قدرت و ثروت و این جور چیزها می توانستند کسب کنند. امتیازاتی خیلی بالاتر از اعزام به روسیه که در فیلم یک عالمه روی چشم پوشی از آن به عنوان فداکاری بزرگ یاد می شه! من حتی مورد سراغ داشتم (یکی از آن خواهران خوش اخلاق که مدتی پیش از آنها نوشتم) که سال ها از دختر خاله شوهرش در خانه پرستاری کرده بود. اون هم با کمال خوشرویی.
قهرمان طلبه این فیلم، دایم جلوی مادر بیمارش که صحبت نمی تواند بکند اما هوش و حواسش سرجایش بود آبغوره می گرفت. درست جلوی او با تلفن صحبت می کرد و با برادرش بحث می کرد که من چنان دختر گلی هستم و چنان مقدسم که  برای مادرم فداکاری می  کنم و در راه او، از فرصت درخشان اعزام به روسیه  چشم می پوشم. شعور سازنده فیلم نرسیده بود که شنیدن این حرف ها و دیدن آن گریه ها برای اون مادر بیمار ناتوان از سم هلاهل بدتره! آدم های معمول اجتماع که این همه ادعای تقدس ندارند نه تنها جلوی بیمار آبغوره نمی گیرند بلکه  دایم جلوی بیمار می زنند و می رقصند تا به او روحیه بدهند. 
ظاهرا برای دکترها ذوق کردن همراه بیمار در بیمارستان به هنگام آوردن ناهار بیمارستان سوژه مسخره و تحقیر همراه بیمار هست. در گروه های پزشکان، یک ژانر کامل جوک همراه بیمار دارند که قسمت بزرگی از آن هم این ذوق کردن همراه بیمار را تحقیر می کند. واقعا فکر کردید همان همراه بیماری که خدا-تومن خرج بیمارستان و عمل و دوا و درمان را می دهد ندید-بدید غذای بیمارستان هست که اون نمایش ذوق کردن را همه روزه اجرا می کند؟! معلومه که نه! می خواهد به بیماران این حس را القا کند (ولو به قیمت به جان خریدن نگاه های تحقیر آمیز کادر بیمارستان) که «من اینجا خوشم پس  تو به فکر بهبودی خود باش و نگران من نباش»! چیزی که در فیلم گهواره ای برای مادر ، قهرمان مقدس فیلم دقیقا برعکسش را عمل می کرد!

پی نوشت: معلومه که نویسنده و کارگردان این فیلم مرد بوده اند که اعزام به روسیه برایشان این همه فرصت درخشان به نظر می رسیده! والا برای یک زن چادری سراپا سیاهپوش اعزام به روسیه چه جذابیتی می تواند داشته باشد؟! که برود اونجا نگاه های از بالا به پایین زنان بلوند از-دماغ-فیل-افتاده روس را تحمل کند؟! روسیه غرب نیست که به افراد صرفنظر از پوشش شان احترام و ارزش قایل شوند. در روسیه بر اساس ظاهر افراد قضاوت می کنند. خودشان را هم از ما بالاتر می بینند. بیخود هم می کنند. در خیلی شاخص های اجتماعی فرهنگ عموم مردم ما بهتر از فرهنگ روسیه هست. مثلا تنبیه بدنی کودکان توسط والدین در ایران کمتر هست تا در روسیه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مریلا زارعی

+0 به یه ن

مریلا  زارعی هم مثل  پرویز پرستویی هنر پیشه قابلی هست. بازی اش در فیلم  های اصغر فرهادی با این که نقش مکمل بود اما شاهکار بود. نمی دانم چرا به اندازه کافی بازی های او در فیلم های فرهادی  مورد تحسین قرار نگرفت. اما مریلا زارعی همبازی پرویز پرستویی در فیلم  بادیگارد هم بود. همان که در مورد پرستویی نوشتم برای مریلا زارعی هم کاربرد دارد:


  مشکلی که من با امثال پرویز پرستویی دارم اینه که در اون دسته از فیلم هاشون که ته-مایه ایدئولوژیک داره فرهنگی را ترویج می کنند که  از فرهنگ موجود ایران به مراتب "غیر انسانی تر" هست.

در فیلم بادیگارد پرویز پرستویی طبق معمول پرخاشگرانه داد می زنه که این جوانک که من قراره بادیگاردش بشم کیه که به خاطر نجات جانش ، جانم را به خطر بیاندازم؟ من فقط برای نجات چهره های مهم نظام خودم را به خطر می اندازم. (نقل به مضمون). که البته بعدش مجاب می شه که اون جوانک هم چهره نظام هست.


در این سال های کرونایی هزاران دکتر و پرستار و بهیار در کشور ما و کشورهای دیگه، برای نجات جان انسان ها جان خود را به خطر انداختند اما نپرسیدند که آیا بیماری که نجات می دهند "چهره " هست یا نیست. مطمئنم به ذهن شان هم خطور نکرد. به ذهن والدین و همسرشان هم خطور نکرد ! همین نرم و هنجار جامعه خیلی خیلی از اونی که در این فیلم ها ترویج می شه "انسانی تر" هست

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هنرپیشه های ایرانی در جشنواره کن

+0 به یه ن

اول از همه موفقیت خانم زهرا امیر ابراهیمی را به ایشان و دوستدارانشان تبریک می گم. من این فیلم جدید را که به خاطرش جایزه برده اند ندیدم اما بازی ایشان را در سریال نرگس تحسین می کردم و می کنم. اون موقعی که سریال نرگس از تلویزیون ایران پخش می شد بین مردم عادی کوچه بازار با استقبال عمومی رو به رو شد. طبق معمول اینتلجنسیای ایران برای این که نشان دهند خیلی بیشتر می فهمند سریال نرگس دیدن را مظهر عقب افتادگی معرفی کردند و کلی تماشای این سریال را تحقیر نمودند. من و شاهین با کمال افتخار سریال نرگس را می دیدیم. جز چند صحنه تحمیلی اش (نظیر بازدید از یک سایت هسته ای و…) که معلوم بود بعد از مشاهده محبوبیت سریال به آن اضافه شده بود سریال واقعا در زمان خودش دیدنی بود. قدمی به جلو بود. اولا بازی ها عموما درخشان بودند. بازی خانم امیر ابراهیمی (با این که نقش مکمل بود) چشمگیر بود. ثانیا در زمان خودش خیلی رو به جلو بود. در آن زمان تلویزیون دوستی دختر و پسری را نه کاری شیطانی بلکه اقتضای سن نشان داده بود. این خیلی درزمان خودش قدم بزرگی بود. بعدش هم خواهرانگی را به بهترین شکل نشان داده بود. این را هم خوب نشان داده بود که هر چه خواهر بزرگتر دلسوزی داشته باشد خواهر کوچکتر می زند توی ذوقش که برو گمشو مگه خیال کردی مادرمی😆😆😆😆

به لحاظ روانشناسی وتیپ شناسی فیلمنامه فوق العاده بود. فرهنگ طبقه متوسط آن زمان را به درستی به تصویر می کشید.


الغرض! سریال تمام شد و آن شیطان مجسم فیلم خصوصی زهرا امیر ابراهیمی را بدون اجازه وی منتشر ساخت. بیشرف ها هم نگاه کردند! جالبه که درصد قابل توجهی از همان ها که سریال نرگس را مظهر سطح پایین بودن معرفی می کردند برای دیدن اون فیلم لعنتی سر ودست می شکستند. (یکی شان آورده بود که با شاهین نگاه کنند و شاهین هم گفته بود خجالت بکش برو گمشو!)


الغرض! خوشحالم که بالاخره خانم امیر ابراهیمی با همه این ظلم ها که بیشرف ها به او کردند ماند وبالید و به جایگاهی که حقش هست رسید.


الان هم مد شده که بر سر خانم علیدوستی بزنند. اکنون همان انتلیجنسیا در مسخره کردن ترانه علیدوستی دارند با هم مسابقه می ذارند. انگار نه انگار همان ترانه هست که تا چند سال پیش برایش سر ودست می شکستند. حالا یک دونه کت صورتی بیریخت پوشیده. جنایت که نکرده همه مشکلات مملکت را از چشم او می بینید. در مورد سریال شهرزاد هم اون زمان نمی دانسته پولش از کجا اومده. بعدا که فهمید عذرخواهی کرد. اون فقط یک بازیگر بود . بازی اش هم خوب بود. اونهایی که دزدی کردند پاسخگو باشند. اونهایی که راه دزدی را باز می ذارند پاسخگو باشند. زورتان به اونها نمی رسه گیر دادید به ترانه علیدوستی. 


یک عده هم شعار واویلا سر می دهند که دامن ترانه علیدوستی گنده بود پیشکسوت نجیبی مثل سعید پورصمیمی در گوشه وایستاد بی احترامی به پیشکسوت شد! ای واویلا! وا مصیبتا! باباجون! اونجا جشنواره کن هست. زورخانه نیست که نگران این باشید مبادا زنی وارد بشه و حواس ها از حلوا حلوا کردن پیشکسوت به سوی دامن گنده اون زن منحرف بشه. عکس هنر پیشه های زن خارجی در جشنواره کن را ببینید. انواع و اقسام دامن های گنده پوشیده اند. کسی هم ازشون ایراد نمی گیرد که چرا دامنشان مانع از دیده شدن فلان هنرپیشه پیشکسوت شد که در گوشه ایستاده بوده. سنت جشنواره کن و اسکار و…. همین چیزهاست. دامن گنده ترانه هم اونجا چیزی غیر عادی ای نبوده. 

تعارف که نداریم. اونجا هنرپیشه می روند که دیده بشوند. شما علاقه به دیده شدن اگر ندارید دنبال این جور جاها نباشید.


من با فرهنگ ترکیه آشنایم.  انتلیجنسیا ی ترکیه هنر پیشه ها وخواننده هایشان را سرمایه ملی می دانند. راستگرا هایشان به خاطر ارزش مالی صنعت سینما و کنسرت و … 

چپگراهایشان برای این که این قشر با هزینه کم (در حد یک بلیط ) دل توده های فقیر را شاد می کنند و رنگی به زندگی شان می بخشند. همین طوری می شه که ترکیه از دیو اعتیاد مصون می مانه اما ایران نه. با همین دلخوشی های ساده و کم هزینه



🍀@minjigh.


پی نوشتهمین که نوشتم "پیشکسوت نجیب "خبر افشا گری کتایون ریاحی را دیدم.


می خواهم نظرم را در مورد این جنبش می_تو بگم. به نظرم اشکال و ایراد این جنبش بیشتر از خیرش هست. چون که تا جرم یکی ثابت نشه باید بیگناه تلقی بشه.

راه را باز می کنه تا با دلیل یا بی دلیل به مردها تهمت زده بشه. یکی دو مورد هم بی اساسی ادعاها و تهمت بر برملا بشه موج برخواهد گشت و هرزنی که مورد تعرض قرار می گیره و شکایت می کنه با هجمه ای بیش از هجمه های قبل از این جنبش رو به رو خواهد شد.


در مورد این ادعای خانم ریاحی هیچ قضاوتی نمی کنم. شاید درست باشه شاید هم نباشه. به من هم ربطی نداره اما ماجرایی که ریاحی تعریف کرده مرا به یاد دو نکته انداخت که مستقل از افراد ی که اسم از اونها برده شد بهتره مورد توجه قرار بگیره.


١- اول این که مردهای غیرتی معمولا فکر می کنند کسی که ممکنه به همسرشان نظر داشته باشه یک آدم خوش تیپ ورشید هست شبیه مجسمه داوود میکل آنژ در فلورانس. مرد خوش تیپ که می بینند کهیر می زنند اما پیرمرد جلمبور که می بینند فکر می کنند بی آزار هست. در صورتی که اغلب مردانی که برای زن شوهردار  آزار جنسی می رسانند همین پیرمردهای جلمبور بین ٦٠ تا ٨٠ ساله هستند که موقعی هم که متهم می شوند یک قیافه مظلوم به خود می گیرند.

جامعه ما خیلی نگران خانه اجاره دادن به مرد مجرد هست. حال این که -دست کم در برابر زنان متاهل- مردهای مجرد چشم پاک ترینند. 

کسی  هم که خیلی پرحرف و اجتماعی هست لزوما حیز نیست. و برعکس! خیلی اوقات، افراد بیش از اندازه خجالتی و دست و پا چلفتی برای این که خودشان را به خودشان ثابت کنند برای زنان مزاحمت ایجاد می کنند.



٢- در خاطره خانم ریاحی آمده بود که به او اتهامی واهی زده بودند و خانه سینما یک پیشکسوت را به عنوان بازجو به خانه او فرستاده. من نمی دانم قضیه چی بوده اما به فرآیند باز جو فرستادن کار دارم. توجه کنید که باز جو را وزارت اطلاعات نفرستاده!! خانه سینما که خیر سرش نهاد پیشرویی باید باشه فرستاده. ریاست وقت خانه سینما هم با یکی از پیشکسوتان سینما بوده که از زمان شاه هم در فیلم های هنری نقش های مهم ایفا می کرده!

این بساط "ریش سفیدی" را خوب می شناسم! در جامعه فیزیک هم از این معرکه ها می گیرند. به یکی تهمت واهی می زنند. بعد یک پیرمرد به ظاهر مظلوم و مدعی وارستگی می فرستند که بازجویی و حکمیت کند.  یکی از پیشکسوتان خوشنام را! پیرمرد هم از این موقعیت حکمیت تا می تواند سواستفاده می کند و ظلم می کند. این ماجرای ریش سفیدی که از روستاهای عقب افتاده ما به ما ارث رسیده ،  در جمع های پیشروی ما —از جامعه فیزیک گرفته تا خانه سینما —هم به کار گرفته می شه و چه حق ها که پایمال نمی کنه!


پی نوشت دوم:  معنی اینتلجنسیا

عزیزی نوشته مرا که در آن واژه اینتلیجنسیا را  به کار برده بودم به اشتراک گذاشته. یکی هم پای پست مسخره کرده که من لابد از روی بیسوادی اینتلیجنس و انتلکتوئل را قاطی کرده ام و کلمه ساخته ام. من که رئیس جمهور نیستم از این کارها بکنم! خواننده های بلاگ خودم شاید هیچ از من خوششان نیاد اما دیگه گمان نمی کنند من انتخاب کلمه را بلد نیستم!


الغرض! بد ندیدم در مورد تفاوت دو کلمه اینتلجنسیا و انتلکتوئل (یا انتلکچوال) توضیحی دهم. به لحاظ لغوی، اولی جمع هست و دومی مفرد. اما بار معنایی  این دو در کانتکست، تفاوت بسیار دارد. انتلکتوئل اندیشه مستقل و سلیقه و ارزیابی مستقل مبتنی بر تفکری دارد که خود زاده جهان بینی و دیدگاهی نسبتا مستحکم هست. اما وقتی در متنی کلمه انتلجنسیا به کار برده می شود معمولا منظور جمعی هستند که برای این که نشان  دهند جزو طبقه نخبه فکری جامعه هستند موضع گیری می نمایند بی آن که چندان پایه فکری مستقل داشته باشند. این کلمه به خصوص در مورد طبقه روشنفکری اروپای شرقی کاربرد دارد. اواخر دوره تزاری و قبل از انقلاب اکتبر این طبقه انتلجنسیا برای خودش برو بیایی داشت.

انتکچوال  فیلمی را می بیند و بر اساس دیدگاه خودش تحلیل می کند. اما یکی که خود را متعلق به انتلجنسیا می داند  اظهارنظری در مورد همان فیلم می نماید که به نظرش مورد قبول جمع انتلجنسیا خواهد بود. دایم هم مراقب هست که مبادا اظهار نظری کند که خارج از انتلجنسیا به نظر آید. 

اینتلجنسیا قابلیت آن را دارد که جمعی را به بیراهه بکشاند. به خصوص که این اخلاق گند را هم دارد که بی دلیل یا با دلیل غیر موجه یک مرتبه بر سر یک نفر آوار شود. فعلا که اینتلجنسای ایرانی آوار شده بر سر ترانه علیدوستی!.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

وظیفه هنرمند کمدین در عصر تیره روزی و فقر مردم

+0 به یه ن

فیلم رحمان ١٤٠٠ را شاید دیده باشید. کمدین های ایرانی (همین دار و دسته مهران مدیری) خانواده ای فقر زده را که یکی از اختلاسگران دارایی شان را بالا کشیده سوژه خنده می کنند. 

دادخواهی مرد خانواده مسخره می شود. هر روز یک تخم مرغ بر می دارد می رود می زند به در موسسه ای که پولش را بالا کشیده. فضای فیلم به گونه ای است که مخاطب نتیجه بگیرد که "ای بدبخت! با این کارهای تو چی عوض می شه؟! قبول کن که هیچ کاری از دستت بر نمی آد."

تلاش های همسر او برای آوردن نشاط در خانه  و "خود را ازتک و تا نیانداختن" هم همین طور مسخره می شود.

در آخر فیلم، ماموران با بولدوزر می ریزند تا آشیانه این خانواده را تخریب کنند. فریاد های اعتراضی زن در مقابل خانه خراب شدن هم تمسخر می شود. مخاطب می خندد که همان زن با اون دک و پُز که به پوستش می رسید و کفش پاشنه بلند آن چنانی قرض می کرد، الان چادر به کمر بسته و شیون می کند!


کمال سونال کمدین ترکیه ای معروف به شعبان،در حضیض سال های سخت اقتصادی ترکیه، چندین و چند فیلم در مورد مردم حاشیه کلانشهرها و مسایل مربوط به تخریب آشیانه های آنها ساخته. تازه این افراد عموما از روستا آمده بودند و به اون وجه که پولش را کسی خورده پرداخته نمی شد. با این حال ابدا مسخره نمی شدند. روابط زناشویی و دلبری های خانگی شمشاد خانه پرور رحمان ١٤٠٠، که در فیلم مهران مدیری مورد تمسخر قرار می گیرد و خواننده را به این فکر سوق می دهد که "بابا! شما نگران این بدبخت ها نباشید. اینها خودشان با همین چیزها خوشند،" در فیلم های شعبان هم هست اما عشق و شور زندگی فقرا در فیلم های شعبان تمسخر نمی شود. اتفاقا بیننده را به این سو سوق می دهد که چرا جامعه با افرادی که این گونه مملو از عشق و شور زندگی هستند تا این اندازه خشن هست؟!

در جامعه ای که فیلم های شعبان ساخته شده بود، طلاق عاطفی در طبقه برخوردارش بیداد نمی کرد. اگر او می خواست در ایران امروز فیلم بسازد احتمالا یک پیام فیلمش هم این بود که "ای خانواده ای که در رفاه غرقی اما گرفتار طلاق عاطفی گشته ای! این زوج ندار و بیچیز از شما در این زمینه بهتر عمل کرده. یاد بگیر!"



درسته که وظیفه کمدین خنداندن در هر شرایطی هست. اما وظیفه اش خنداندن به هر شکلی نیست. چنان که شعبان نشان داد می شود در حضیض تیره روزی هم خنداند اما همدل تیره روزان ماند. قبل از او هم چارلی چاپلین نشان داده بود . خیلی از کمدین های مطرح دنیا نیز هم.


🍀@minjigh


نوشته مرتیط

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از بازی کیانیان تا بازی فروتن

+0 به یه ن

من بازی رضا کیانیان را که در فیلم ها می بینم  حس می کنم داره لحظه به لحظه به تماشاچی می گه: «ببین چه عالی بازی می کنم! برام کف بزن!» مصاحبه هاش و اظهارنظرهاش هم موید این برداشت هست. اما بازی محمدرضا فروتن را که می بینیم آدم فراموش می کنه که  فیلمه و او داره نقش بازی می کنه. اون قدر بازی محمدرضا فروتن طبیعی هست که آدم فراموش می کنه  برای او دست بزنه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

اکران فیلم پرستویی و حاشیه هایش

+0 به یه ن

احتمالا در مورد حاشیه های اکران فیلم ‍پرویز پرستویی در آمریکا شنیده اید. یک جوان قهرمان جودو ایرانی از پرستویی  می پرسه که چرا با قاسم سلیمانی عکس گرفته. او هم ‍‍به جای پاسخ پرخاش می کنه و با مشت می زنه دوربین می افته زمین.

هر آدمی ممکنه عصبانی بشه و پرخاش کنه. من هیچ ایرادی به ویل اسمیت به خاطر این که در دفاع از همسرش در گوش مجری، چک خواباند نمی گیرم. اگر پرستویی پرخاش می کرد که در ایام کرونا نزدیک من نیایید به او ایراد نمی گرفتم و حتی به او حق می دادم. اما این پرخاشش را به آن سئوال ابدا قابل توجیه نمی بینم. عکس گرفتن با شخصیتی مانند سلیمانی  توسط یک سلبریتی یک موضع گیری سیاسی ایدئولوژیک هست. وقتی از او در این مورد سئوال می شود باید بایستد و از موضعش دفاع کند. اگر موضعش به هر علت عوض شده توضیح دهد. یعنی چه که پرخاش می کند و می گوید «به تو مربوط نیست». مگه از او در مورد عکس های خصوصی و خانوادگی اش سئوال شده بود که جواب می دهد به تو مربوط نیست. نه خیر! از موضع یک سلبریتی عکسی با پیام سیاسی و ایدئولوژیک گرفته با علم کامل بر این که خبرگزاری های متعدد کشور- که عمدتا هم بودجه شان از محل بودجه ملی است و متعلق به آحاد ملت هست-آن را مخابره خواهند کرد. اون وقت می فرماید به تو مربوط نیست!

مغلطه هایی که سایر سلبریتی ها می کنند هم جالب هستند.

از یک ور خانم خیراندیش می گویند مادربزرگ های ما روضه می گرفتند و....  

مادربزرگ های من هم روضه می گرفتند و شله زرد نذری می ‍پختند و سفره می انداختند. اما روضه مادربزرگ خانم خیراندیش و شله زرد نذری مادربزرگ من در روابط بین الملل تاثیری نداشت. اما عملیات قاسم سلیمانی تاثیر داشت.

از اون ور، رضا کیانیان می گوید یاد بگیریم وقتی کسی جواب سئوالمان را نخواست بدهد پاپیچ نشویم.  (نقل به مضمون) وقتی سئوال در مورد چاقی و لاغری  وعروسی و طلاق و بچه دار شدن و نشدن .... هست، حق با ایشان هست. اما نه وقتی سئوال در مورد یک موضع گیری سیاسی با تبعات مستقیم  برای آحاد ملت هست.


برخی از سلبریتی های مقیم لس آنجلس هم گفتند سیاسی نیستند و خبر ندارند. طبعا همه آنها اسم سلیمانی را شنیده بودند اما اکثر ما (از جمله خود من) اون قدر اطلاعات سیاسی و نظامی نداریم که بتوانیم قضاوتی بکنیم. در حالت کلی قضاوت کار سختی است. در وضعیت ‍پیچیده و قاراشمیش خاورمیانه که دیگه سخت تر هم می شه.  طبیعی است که بسیار افراد به جمع بندی نرسند و پاسخ شان این باشد که من سیاسی نیستم و خبر ندارم. لابد پرستویی به جمع بندی رسیده است که این ایدئولوژی را چه در فیلم های متعددش و چه در زندگی اش به عنوان یک سلبریتی ترویج می کند. بسیار خوب! بیاید به بقیه هم توضیح دهد و جواب سئوال های مربوطه را بدهد. شاید بقیه هم با او همنظر شدند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پرویز پرستویی

+0 به یه ن

من سریال خاتون ساخته تینا پاکروان را رغبت نکردم ببینم. فیلم خانه کاغذی را از او دیده بودم که برای هفت پشتم هم بس هست. کل فیلم همان طور که از پوستر پیداست پیامش این بود: چون نسل انقلاب خیلی موجودات مهم و در عین حال مظلومی هستند حق دارند سر همه عربده بکشند و بزنند در گوش دخترشان. طبعا مردان اون نسل خوش خوشانشان می شود و خانم پاکروان را "پخته" می دانند و کمتر از بقیه همنسلانش سر راهش سنگ می اندازند. جمع کنید بابا! همچین حقی در کار نیست!



مشکلی که من با امثال پرویز پرستویی دارم اینه که در اون دسته از فیلم هاشون که ته-مایه ایدئولوژیک داره فرهنگی را ترویج می کنند که  از فرهنگ موجود ایران به مراتب "غیر انسانی تر" هست.

در فیلم بادیگارد پرویز پرستویی طبق معمول پرخاشگرانه داد می زنه که این جوانک که من قراره بادیگاردش بشم کیه که به خاطر نجات جانش ، جانم را به خطر بیاندازم؟ من فقط برای نجات چهره های مهم نظام خودم را به خطر می اندازم. (نقل به مضمون). که البته بعدش مجاب می شه که اون جوانک هم چهره نظام هست.


در این سال های کرونایی هزاران دکتر و پرستار و بهیار در کشور ما و کشورهای دیگه، برای نجات جان انسان ها جان خود را به خطر انداختند اما نپرسیدند که آیا بیماری که نجات می دهند "چهره " هست یا نیست. مطمئنم به ذهن شان هم خطور نکرد. به ذهن والدین و همسرشان هم خطور نکرد ! همین نرم و هنجار جامعه خیلی خیلی از اونی که در این فیلم ها ترویج می شه "انسانی تر" هست.


در فیلم خانه کاغذی تینا پاکروان نقش دخترجوانی را بازی می کنه که مادرش فوت کرده و با پدرش (پرویز پرستویی) زندگی می کنه. عملا همه بار زندگی روی دوش دختره. حتی به لوله کشی های خراب خانه دختر رسیدگی می کنه. پدر مثل برج زهر مار صبح تا شب اخم کرده. با یک خانم هم می خواد رابطه برقرار کنه که دختر تُرش می کنه.  بعدش هم پدر به خاطر اون خانم با دختر خشونت می کنه.

روایت فیلم هم به گونه ای است که بیننده بر خود وظیفه ببیند برای پدر به عنوان یک مرد نجیب متعلق به نسل بامرام انقلاب دلسوزی کند وبه او آفرین بگوید. 


نرم و هنجار جامعه ما این هست که وقتی مادر خانواده می میرد پدر دغدغه آن را دارد که مبادا دختر جوانش نیازی داشته باشد که او در نیابد. پدر هایی که همسرشان را از دست می دهند از خانم های دور و بر مرتب مشورت  می گیرند که مبادا دخترشان نیازی داشته که  او به علت مرد بودن متوجه نشده باشد. نرم و هنجار ما این قدر از فیلم تینا پاکروان و نقش پرستویی در آن انسانی تره.

پدر خانواده بعد از فوت همسر اگر بخواهد با زنی رابطه برقرار کند احساسات بچه هایش را لحاظ می کند نه آن مثل پرستویی در فیلم پاکروان با وحشیت احساسات بچه هایش را سرکوب نماید.


ظاهرا دست اندرکاران این قبیل فیلم ها اون قدر عربده کشی های پرستویی در فیلم های نیمچه ایدئولوژیک با شکوه می یابند که عکس پوسترشان را به تصویر عربده کشی او مزین می کنند! درسته همه آدم ها در زندگی عصبانی می شوند و داد می زنند( همان طوری که همه دستشویی هم می روند.) اما در تصویر که قرار نیست روی این حالات تمرکز شود. این حالات، باشکوه و قابل افتخار نیستند!


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

زالو

+0 به یه ن

احتمالا در مورد فیلم زالو که اخیرا پسر زنده یاد کیارستمی منتشرکرده شنیده اید.

این فیلم بسیار جنجال برانگیز شده است. طبیعی هم هست که چنین باشد. در واقع تقابل دو نگرش فردگرایانه و حق-محور و نگرش تکلیف-محور را به تصویر می کشد. به علاوه پای ابرمرد سینمای ایران یعنی عباس کیارستمی هم در میان هست.
طبیعی است که جنجال برانگیز شود. فیلم ١٦ دقیقه بیشتر نیست و در فضای مجازی به راحتی می توان لینک آن را یافت.

اگر دوست داشتید نظرتان را هم درباره فیلم و هم درباره بحث هایی که درباره انتشارش می شود بنویسید. برایم جالبه که نظراتتان را بدانم.

---------------
فیلم زالو مرا یاد این خاطره انداخت:

در پنجم ابتدایی این سئوال جاخالی را از ما پرسیده بودند:

هوا از راه …. وارد ….. می شود.


من نوشته بودم هوا از راه نای وارد شش می شود. اما جواب مورد نظر معلم این بود " هوا از راه روزنه وارد برگ می شود"

یک نمره کم گرفتم و شدم ١٩. اون موقع می بایست ورقه هایمان را نشان والدینمان می دادیم تا امضا کنند. هدف این بود که اگر ٢٠ نگرفته باشیم دعوایمان کنند. (قابل توجه کسانی که این روزها برای به رخ کشیدن روح لیبرال خود، در کوبیدن عباس کیارستمی با هم مسابقه گذاشته اند! )

الغرض! مادر من به جای دعوا گفت آخه این چه سئوالی است که طراحی کرده اند. می شد نوشت هوا از راه پنجره وارد اتاق می شود. پدرمم هم تایید کرد و گفت حتما باید به معلم بگوییم که  صورت این سئوال نادرست هست. مادرم امضا کرد و زیرش نوشت:
این سئوال بیشتر شبیه معماست تا سئوال درسی.

والدینم هر دو تاکید کردند که حتما ورقه را به معلم نشان دهم.
فردایش ورقه را به کلاس بردم. معلم مان با لحنی که انگار لطفی در حق مان می کند گفت امروز امضاهای والدین را نگاه نمی کنم. من هم برگشتم و گفتم اما مادر من اصرارکرد که حتما ورقه را ببینید. خلاصه به زور نشانش دادم!
معلم مان بر گشت و گفت دانش آموز باید چنان به کتاب تسلط داشته باشد که معما را هم حل کند.

به والدینم منتقل کردم و عصبانی شدند که به جای این فکر بچه ها را پرورش دهد، می خواهد  بچه ها را وادار به طوطی واری حفظ کردن بکند .

(در مورد این معلم مان قبلا گفته بودم. وسط سال از یکی از مدارس حاشیه شهر به مدرسه ما منتقل شده بود. مدت ها در شوک فرهنگی بود. در اون زمان در مدارس حاشیه شهر کتک زدن بچه ها خیلی مرسوم بود. در مدارس حاشیه شهر، والدین به مدرسه می آمدند و از معلم ها می خواستند که هروقت خواستند بچه ها را تنبیه بدنی کنند. ظاهرا  روز اول مدیر مدرسه ما به او گفته بود که در این مدرسه از این خبرها نیست. اگر دست روی بچه ها بلند کنی فردا والدینشان می آیند سرمان. اون قدر دچار  تضاد فرهنگی شده بود که اومده بود با ما در این باره درد دل می کرد و به نوعی از ما حمایت روحی می خواست. همه اینها را گفتم اما اضافه هم کنم که من دوستش داشتم. مهربان بود.  هیچ کس کامل نیست!)

----------------

فیلم زالو مرا به یاد خاندان مهندسان سازنده پل بروکلین در نیویورک هم انداخت. 
پدر و پسر هر دو نابغه بودند. بعد از مرگ پدر، پسر راه پدر را ادامه داد تا پل را تکمیل کند. یک کتاب خاطرات از رفتارهای خشن پدر با او سایر اعضای خانواده اش نوشت. "خشن" که می گم "خشن هاااا" 

اما دست آخر عروس خانواده بود که پل را تکمیل 
کرد. 💪🏻👰🏼

کار را که کرد؟ آن که تمام کرد. 

------------------------

در فیلم زالو جمله بندی ها و لحن صحبت عباس کیارستمی با پسرش قطعا نادرست بود. اما رفتار او را به بازجویان اوین تشبیه کردن، خیلی دور از انصاف هست مگر این که باور کرده باشیم بازجوهای زندان های ایران، واقعا همان طوری که در فیلم های ایرانی تصویر می کنند زندانیان را بازجویی می کنند!

رفتار عباس کیارستمی با پسرش که در این فیلم به تصویر کشیده شده دقیقا تیپیکال همان هست  که بود:  رفتار یک پدر فرهیخته با سطح سواد خیلی بالا در دهه شصت و 
هفتاد با فرزندش در اوج عصبانیت ! می پرسید اگر فرهیخته نبود چه می کرد؟! مثل خیل عظیم پدرانی که پسرانشان تجدیدی می آوردند اونها را به باد کتک می گرفت.

من از برخورد عباس کیارستمی در فیلم زالو اصلا تعجب نکردم. رفتارش دور از انتظار نبود. البته این به آن معنی نیست که رفتارش درست بود. والدین در اون زمان به این اندازه با یافته های روانشناسی کودک و علوم تربیتی آشنا نبودند. حتی اونهایی که در بالاترین سطوح سواد و فرهیختگی قرار داشتند به اندازه والدین خیلی معمولی و با سطح سواد متوسط امروزین که هر از گاهی به طور سرسری 
صحبت های امثال دکتر هلاکویی را می شنوند با اصول تربیتی مدرن و مورد پسند جامعه امروز آشنایی نداشتند. دو سه کتاب تربیتی بود که بیشتر خانواده های چپگرا می خواندند. اونها هم بیشتر  رنگ و بوی ایدئولوژی چپ داشتند . کتاب علمی بر اساس روانشناسی درست و درمون نبودند.
آموزه هایشان هم به هیچ دردی نمی خورد.
یادمه که روش های تربیتی این کتاب ها سوژه خنده بودند. هر بار بچه ای که با اصول این کتاب ها بزرگ می شد فحشی می داد یا بدرفتاری ای می کرد بقیه دست می گرفتند که محصول از روی کتاب بچه بزرگ کردن هست!
عباس کیارستمی یا امثال او از کدام منبع قرار بود اصول تربیتی نوین را بیاموزند؟! 

امروزه با دانش عمومی روانشناسی و علوم تربیتی که سراغ داریم می فهمیم دست کم در دو مورد به شدت خطا می کرد:

١- اول این که فرزندش را واداشته بود رشته ای انتخاب کند که به آن 
هم علاقه نداشت.
امروزه می دانیم این درست نیست. اما باور می کنید تا همین ١٥ سال پیش  نظر عموم این بود که "رشته ام را دوست ندارم" بهانه یا لوس بازی هست؟!


٢- در سرزنش هایش دوم شخص مخاطب به کار می برد و از اصطلاحاتی گزنده مانند "زالو" استفاده می کرد. 
باور می کنید تا همین ١٠-١٢ سال پیش  علی العموم نمی دانستیم که این عبارات نتایج معکوس می دهد؟! یعنی افرادی مثل هلاکویی نداشتیم که به عموم این را آموزش بدهند. برخی به تجربه خود دریافته بودند اما عموم مردم اینها را نمی دانستند و بر والدین و یا معلمان عیب نمی دانستند که از این لحن و از این قبیل سرزنش های گزنده استفاده کنند.
در جامعه ای که بسیاری از پدران بچه هایشان را با کمربند می زدند و استاندارد پدری با پدر اوشین یا پدر دخترک کبریت فروش سِت می شد شما چه انتظاراتی داشتید؟

١٥ سال بعد هم درخواهیم یافت که خیلی از این رفتارهایی که الان از خود بروز می دهیم غلط بوده است. 
دست بهمن کیارستمی درد نکند که این فیلم را منتشر کرد تا ما رفتارهایمان و تحول آن در ٢٠-٣٠ گذشته را بازبینی کنیم و ببینیم چه راه درازی آمده ایم.


هنوز وارد اصل بحث زالو نشده ام. اصل حرفش که نیازهست درباره اش ساعت ها بحث کنیم، تعهد به آموزش ، تعهد به جامعه  و نقش آموزش برای جامعه هست که در نوشته های بعدی ام به بحث درباره آن خواهیم پرداخت.


-------------------

علی رغم انتقاد جدی ای که به رفتار شادروان کیارستمی با فرزندش  در فیلم زالو هست، کوبیدن "شخصیت زالو صفت" توسط او به دل من خیلی نشست. علتش هم اینه که حدود ١٠ سالی است در کشور ما زالو صفت بودن را عملا تشویق می کنند. ای کاش کیارستمی فرزندش را زالو خطاب نمی کرد و به جای آن به صورت کلی گویی زالو صفتی را تقبیح می کرد. اون موقع من از رفتار و گرفتارش دفاع هم می کردم. باز هم به دیالوگ پدر و پسر در این فیلم خواهم پرداخت اما فعلا می خواهم به این بپردازم که چه طور در ده سال اخیر مفت خوری را ارزش معرفی می کنند.

از یک طرف سینمای مردم پسند پر شده از فیلم هایی که مفت خوری و یا به قول کیارستمی زالو بودن را باشکوه نشان می دهند ودر افتادن با این زالوها را نشانه جنون  دن کیشوت وار بر می شمارند. پیام های سریال ها و فیلم های جدید مهران مدیری نظیر هیولا، دراکولا، رحمان ١٤٠٠ و نظایر آن چیزی جز این نیست.

در جامعه دانشگاهی ایران این مفت خوری در همه سطوح به عنوان یک ارزش رخنه کرده و توسط روسا و مدیران علمی که خود از پیشکسوتان  و بزرگان مفت خوری هستند به شدت تشویق می شود. 
اما می خواهم در نوشته بعدی به یک پدیده  نوظهور اشاره کنم. اتفاقات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی غرب  فضایی به وجود آورده که به  ایرانیان فارغ التحصیل علوم پایه که به دنبال مفت خوری هستند میدان می دهد. برخی از این مفت خوران سر از دانشگاه ها پراسم و رسم دار غربی در می آورند و از اونجا به امثال ما دهن کجی می کنند که دیدید من با همین زرنگی هایم (بخوانید زالو صفتی ام) تا اینجاها رسیدم. گاهی هم  استادان داخل ایران برای این که همتای خود را که به اون مفت خور در ایران رو نداده بود بکوبند بالای تریبون می روند و داد سخن می دهند که سیستم دانشگاهی فشل ما قدر اون نابغه عمیق را ندانست اما فلان دانشگاه پراسم و رسم دار او را گذاشت روی سرش و ….
صد البته هدف فقط کوبیدن همتا و همکار در ایران هست نه واقعا شناسایی نخبگان. 

به این پدیده و ریشه هایش در نوشته بعدی ام می پردازم.
---------------------------
آیا وظیفه کودک درس خواندن هست؟

قبلا نوشتم که علی رغم تقبیح جمله بندی های  کیارستمی با فرزندش در زالو، تحقیر زالو صفتی توسط او را بسیار پسندیدم.
به نظرم می رسد که فرزند او با او در مورد زشتی زالو صفتی همنظر بود و هست. در این مورد به نظرم،  پدر و پسر اختلافی ندارند. اما این نظر کاملا متفاوت هست با نگاهی این روزها از طرف سیستم فرهنگی کشور در جامعه به طور زیر پوستی تزریق می شود: این که اگر زالو صفت نباشی پخمه و ول-معطلی!



اختلاف بین پدر و پسر تنها در مورد مصداق زالو صفتی بود. پدر فرزند را مجبور کرده بود که در رشته ای که علاقه ندارد درس بخواند  ووقتی در این کار اهمال می کرد او را سرزنش می کرد اما پسر می گفت من این رشته را دوست ندارم و اگر دررشته مورد علاقه خودم مشغول شوم همه تلاش خود را به کار می گیرم. فکر کنم در این مورد، بعد از حدود سی سال، ما همگی حق را به پسر بدهیم.

اما سئوال دیگری هم هست. آیا پدر حق داشت بگوید وظیفه کودک درس خواندن هست و اگر نخواند زالو خواهد بود؟

اصلا این نگرش از کجا آمده؟! 
من فکر می کنم در طول تاریخ ٧٠٠ سال اخیر ما تا حدود ٦٠-٧٠ سال پیش،این نگرش که وظیفه کودک درس خواندن هست تنها مخصوص خاندان های دیوان سالار و نظایر آن بود. قدیم تر خاندان های پزشک هم بودند که لابد همین نگاه را در مورد  وظیفه کودک داشتند. اما فکر نکنم بیشتر مردم این نگاه را داشتند. پیشه وران و صنعتگران شهری انتظار داشتند که فرزند حرفه پدر را بیاموزند. در زندگی ایلی و عشایری تعهد به ایل و طایفه خیلی مهم تر بوده تا آموزش به این شکل که ما می شناسیم. روستاییان تعهد به آب و خاک ( به معنی اصلی کلمه) را به فرزندان می آموختند.

این که وظیفه کودک درس خواندن هست (به شکلی که کیارستمی در ذهن داشت) یک مفهوم جامعه مدرن هست.

اما آیا مفهوم به دردبخوری است؟! دقت کنید من ارزش تعهدومسئولیت پذیری به طور عالم و قباحت زالو صفتی را زیر سئوال نبردم. قصد هم ندارم زیر سئوال ببرم. اما سئوالم اینه آیا یک فرزند روستایی بهتر است به دروس دبیرستان خود را متعهد بداند یا به محافظت از آب و خاک روستا؟ آیا اگر یک دختر ١٥ ساله روستایی ترک تحصیل کند و ازدواج کند فاجعه ای رخ داده؟! (سن پایین تر از ١٣ سالگی آستانه پدوفیلی است و من وارد این بحث نمی شوم.) وقتی آلترناتیو این باشد که او فرصت ازدواج را از دست بدهد (به دلایل شرایط اجتماعی روستا که خود می دانید) و کم کم جوانان که برای کار فصلی به شهر می روند همونجا تشکیل خانواده دهند و به روستا باز نگردند، چی؟! اگر نتیجه اش خالی شدن تدریجی روستاها باشد چی؟ ارزش دیپلم دبیرستان بیشتر هست یا زنده ماندن روستاها؟
من فکر می کنم برای مناطق روستایی، آموزش مناسب برای زندگی روستایی باید طراحی شود. با مطالعه کافی در مورد دغدغه های زندگی روستایی.

آیا تضمینی هست که یک نوجوان شهری با خواندن دروس دبیرستان،   شهروند خوبی که نسبت به جامعه اش تعهد داشته باشد بشود؟!
نظر من این هست که در دروس دبیرستان باید 
این گونه تنظیم و طراحی شوند .

آیا دروس دبیرستان های ما به این گونه طراحی شده اند؟! قطعا طراحی دروس ما و موضوعات آموزشی ایده آل نیستند و ایراد دارند. امیدوارم در آینده فرصتی پیش آید که این ایرادات برطرف شوند. اما به یک باره ، تحصیل و اهمیت آن را زیر سئوال بردن را هم درست نمی دانم. این که موجی راه افتاده و اهمیت دروس دبیرستان به خصوص درس ریاضی را زیر سئوال می برد و تحقیر می کند از سخت گیری های والدین در دهه هفتاد برای درسخوانی هم مضرتر خواهد بود و بیشتر به جامعه ما لطمه خواهد زد. نه به آن شوری شوری، نه به این بی نمکی!

بچه هایتان را به خاطر درس و نیم نمره این ور و اون ور هلاک نکنید. اما اهمیت انتگرال و سینوس کسینوس را هم به سخره نگیرید. باور کنید این مفاهیم کاربرد دارند. اگر نسلی از ما، این مفاهیم را آموخته اند اما اغلب ، کاربردشان را درک نکرده اند سیستم آموزشی ناقص بوده .  آموزگار یا نویسنده کتب درسی یا فیلم های آموزشی باید راهی می یافته اند که کاربرد را هم به دانش آموز با هوش متوسط یاد دهند. ( باهوش تر ها خودشان فهمیده اند.) اما الان موجی در فضای مجازی راه افتاده که همان ها که اون قدر باهوش نبوده اند که کاربرد ریاضی را درک کنند، کل آموزش ریاضی را زیر سئوال می برند. یک مقدارش هم قطعا به خاطر سختگیری هایی بوده که در دهه هفتاد انجام گرفته (نمونه اش را هم در فیلم زالو می بینیم!)

------------------------

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

حاشیه های فیلم آتابای

+0 به یه ن

برای این که برای آینده کشورمان کاری بتوانیم بکنیم و بتوانیم با ظلم و فساد و تباهی بجنگیم باید اتحاد داشته باشیم.
همان طوری که دعوای مرد و زن یا دعوای قومی  به این هدف آسیب می رسانه دعوا و خط کشی ایران نشین و خارج نشین هم برای اتحاد مضر هست. از ادبیاتی که بین ایرانی داخل و خارج تفرقه می اندازه باید حذر کرد.
ایرانی مقیم داخل به یک نوع می تونه برای بهبود اوضاع تلاش کنه ایرانی مقیم خارج به یک شکل دیگر.
قرار هم نیست همگی یک شعار واحد بدهیم تا متحد بمونیم. هر کدام دغدغه های خودمان را که مهم و با ارزش می دانیم مطرح می کنیم اما همسو با هم. نه در تضاد با هم.

مثلا یک ترک هویتگرا مثل خودم می تواند شعار در مورد تکریم زبان مادری دهد اما دوست و همدل باشد با دیگر ایرانی که دغدغه اش به جای زبان مادری  محافظت از تخت جمشید هست. دلیلی نداره روی یک موضوع تمرکز کنیم. دلیلی هم نداره که به هم بپریم.
من آذربایجانی که دغدغه اصلی ام زبان مادری و دریاچه اورمیه هست وقتی با شیرازی که دغدغه اش تخت جمشید هست می رسم می توانم با او همدلی کنم و او را به این کار تشویق کنم  و اضافه کنم«شهریری» و «تخت سلیمان» هم نیاز به ساماندهی و محافظت دارند. 
این طوری به هدف هامون زودتر می رسیم.
اما اگر وقتی او در مورد تخت جمشید می گوید من پرخاش کنم که چرا فکر می کنی تخت جمشید مهمتر از آثار باستانی در آذربایجان هست به جایی نمی رسیم. 
چرا با این پرخاش اوقات خود را تلخ کنیم؟!  با او دوستانه تر صحبت کنیم اون وقت او وقتی توریست خارجی در شیراز می بیند برای آثار باستانی آذربایجان هم تبلیغ می کند. چرا!؟ تا به خارجی ها پز داده باشد که کشورش از اونی که اونها تصور  کرده اند هم غنی تر هست! این به نفع ماست. تبلیغ مفت و مجانی و موثر است برای توریسم آذربایجان!



در ضمن ده روز دیگه روز جهانی زبان مادری است. اگر برنامه ای برای این کار می خواهید ترتیب دهیددست به کار شوید. اما هر کاری می کنید دیگران را علیه این حرکت تحریک نکنید . سعی کنید از زاویه ای وارد شوید که اونها هم همدل شوند نه آن که تحریک شوند ستیزه جویی کنند. چند تا ضرب المثل یا متل با مزه به ترکی و ترجمه فارسی بیاورید. از لالایی های ترکی  مادران بگویید. از دستاوردهای جدید علوم شناختی و تربیتی در زمینه آموزش کودکان به زبان مادری بگویید و......
🍀@minjigh


من این مطلب را دو سال پیش نوشته بودم.

فکر کردم بهتره دوباره آن را نشر دهم. ده روز دیگر واقعا روزجهانی زبان مادری است.

[In reply to مینجیق]
شاید برخی به من اعتراض کنند که ما کار خودمان را می کنیم و قصدمان ستیزه جویى نیست. دیگران هستند که به دلیل نگاه فاشیستی حتی یک فیلم عاشقانه به زبان غیر فارسی را در ایران بر نمی تابند و به آن معترضند. آنها هستند که ستیزه جویی می کنند. (اشاره به حاشیه های کنفرانس مطبوعاتی فیلم آتاباى ساخته خانم نیکى کریمى و سئوال معترضانه یک خبرنگار به زبان این فیلم که ترکی آذربایجانی بود)


راستش من خوشحالم که اون حاشیه ها به وجود آمد. باعث شد فروش این فیلم در اورمیه بالا برود. چند سال پیش فیلم بسیار ارزشمند "ائو" به زبان ترکی بسیار اصیل (نه مخلوط فارسی و ترکی) اکران شد اما به اندازه ارزش هنری این فیلم سالن های سینما در تهران پر نشدند. ارزش و حق آن فیلم بسی بیشتر از آن میزان استقبال بود. حقش بود جلوى سینماهای صف می کشیدند. 


اما چندنکته کلی تر:
١- برخی با نگاه فاشیستی با کارهای فرهنگی به زبان غیر فارسی مخالفند. اما نه همه. در مثال همین فیلم آتابای خانم نیکی کریمی را می بینیم که آن قدر حامی این حرکت فرهنگی بوده که تهیه کنندگی فیلم را بر عهده گرفته. 
چه حمایتی بالاتر از این؟!

در تعمیم دادن هایمان محتاط باشیم. اغراق نکنیم که "همه" فاشیست هستند و....


٢- در زمین کسانی که با اظهارات فاشیستی زمینه هیجانات را فراهم می کنند بازی نکنیم. 
خودمان زمینه ساز باشیم.
چرا فقط وقتی یکی مثل اون خبرنگار می آید و حرف های تند می زند ما غیرتمان می جوشد که باید برویم و فیلم را ببینیم؟! چرا باید دیده شدن فیلم ها به زبان ترکی نیازمند یک جنجال آفرین مخالف باشد؟!
چرا همین غیرت و جوش و خروش را در مورد فیلم "ائو" به خرج ندادیم؟! حتما باید یکی بیاید و مخالفتی بکند که یادمان بیافتد ما باید از محصولات فرهنگی به زبان ترکی حمایت کنیم؟!

البته روی صحبت ام بیشتر با ترک های ساکن مرکز هست. در خود تبریز از فیلم ائو استقبال سرشاری شد.


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ][ 6 ]