سه شنبه 8 فروردین 1402
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
به نظرم بینندگان نکات اجتماعی فیلم برادران لیلا را چنان که باید مورد توجه قرار نداده اند. آن چه که در فیلم برادران لیلا می بینیم یک پدرسالار مستبد و متوهم نیست. اتفاقا-برعکس آن چه که در تحلیل ها می نویسند پیرمرد اصلا متوهم نبود. اتفاقا کاملا آگاه بود که خاندانش آدم حسابش نمی کنند اما باز هم می خواست خود را به آنها بچسباند و اگر توانست روی سرشان بنشیند ولو به قیمت از دست دادن سرمایه زندگی اش.
پیرمرد مظهر استبداد هم نبود. در واقع از متوسط همسن ها و همجنس هایش بیشتر به فرزندانش بال و پر داده بود که دخترش لیلا چنین شخصیتی پیدا کرده بود. در زندگی فرزندانش -تا جایی که پای خاندان وسط کشیده نشده بود- دخالتی نمی کرد.در واقع این فرزندانش بودند که می خواستند او به میل و خواسته آنها عمل کند. به این معنی لیلا مستبد تر از پدرش بود.
درد پیرمرد این نبود که حرف حرف من باید باشد. بلکه آن چنان در ذهنش درگیر جلب توجه خاندانش بود که خانواده خودش (از جمله نام نوه اش) را هم وسیله ای برای این کار می دانست. وقتی خانواده اش برای خوش رقصی جلوی خاندانش همکاری نمی کردند بر می آشفت نه وقتی که حرفش را زمین می انداختند.قضیه قضیه استبداد یا توهم پیرمرد نبود!
قضیه این بود که پیرمرد می خواست هویت فردی و نیز خانوادگی خود را در هویت جمعی خاندانش گم سازد. این نکته ای است که کمتر فیلم ایرانی به آن پرداخته اما مسئله ای است که به شدت در جامعه ایران حی و حاضر هست.
اتفاقا خاندان لیلا چندان هم در این زمینه در فرهنگ جامعه ایران استثنا یا حتی غلیظ نبودند. اتفاقا «غلظت خود را در هویت خاندانی گم کردن» پدر لیلا به اندازه همان متوسط جامعه ایرانی است نه بیشتر. اگر می خواست غلیظ تر از متوسط باشد که لیلا هم مانند غزاله و رومینا و ده ها دختر مظلوم دیگر سال ها قبل از این که به چهل سالگی برسد می بایست توسط پدر سر بریده می شد نه آن که به چهل سالگی برسد و توی روی پدر بایستد! اتفاقا خانواده لیلا از جهت «هویت فردی و خانوادگی خود را در هویت خاندانی و طایفه ای ذوب کردن» در حد وسط طیف ایستاده اند و تیپیکال جامعه امروز ایران هستند. منتهی ما نمی خواهیم بپذیریم که داستان لیلا- علی رغم برخی حواشی نظیر فقر کم سوادی بیکاری خشونت کلامی و سیلی و جریان سینک و ... که از ما دور هست- داستان خود ماست. آن قسمت ذوب تحمیلی هویت، مسئله روزمره ماست.
فیلم برادران لیلا این جریان ذوب هویت را برای خانواده ای فقیر حاشیه نشین در تهران مجسم می کند. من در نوشته قبلی ام نمود آن در یک خانواده متوسط شهری تشریح کردم. اما این مسئله مسئله تک تک خانواده های ایرانی است. در نوشته بعدی ام تاثیرش را بر عملکرد خانواده های روستایی و در نتیجه خشک شدن دریاچه ها می نویسم. این طوری همه مسایل ما با این جنبه فرهنگی گره خورده است. فیلم برادران لیلا را به نمادگرایی سیاسی یا پدری مستبد و متوهم تقلیل ندهید. فیلم برادران لیلا مهمترین فیلم اجتماعی است که در تاریخ صد ساله سینمای ایران ساخته شده و برای اولین بار به روشنی دست روی یکی از مهمترین جنبه های فرهنگی ما که به شدت آسیب زاست می گذارد.
نکته اصلی فیلم برادران لیلا، ذوب هویت فردی و خانوادگی در هویت طایفه ای و خاندانی است نه توهم یا استبداد پدر خانواده و یا نمادگرایی سیاسی. این مسئله اقشار مختلف جامعه ماست. نتیجه اش در جوامع روستایی همین می شود که من تابستان پارسال نوشته بودم. جنبه اجتماعی خشک شدن دریاچه اورمیه:
در روستاهای آذربایجان(شبیه شهرهایش) هر خاندانی برای خودش یک "آدم مهم" دارد که به بقیه خط می دهد. آدم مهم روستا که با اغلب اهالی روستا هم فامیل هست معمولا تاجر محصولات کشاورزی است که نصف زمان خود را در شهر و نصف دیگر را در ییلاقات روستا می گذراند. در سالهای صادرات محصولات کشاورزی نظیر گوجه فرنگی و بالا رفتن قیمتشان این "آدم مهم" سود افسانه ای به جیب می زند. در سال هایی هم که این محصولات کنار جاده می گندد کشاورزان هستند که ضرر می بینند نه این "آدم مهم".
همین "آدم مهم" هست که همه ساله، جو راه می اندازد که فلان محصول را بکارید که به سود سرشار برسید.
حدس می زنم آدم مهم های روستاهای آذربایجان مانند آدم مهم های خانواده های شهری اش ، در واقع از کسی دستگیری نمی کنند اما یک سری نمایش های پوپولیستی در عروسی و عزا راه می اندازند که همگان گمان می کنند که او شهی است که همه آوازه ها از اوست و اگر نباشد خانواده ها در کار خود در می مانند. در نتیجه همه سعی می کنند به حرف او گوش دهند.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل