+0 به یه ن
دیشب فیلم ناپلئون ساخته ۲۰۲۳ اسکات را دیدم. آرزو کردم کاش روی پرده سینما صحنه های جنگی اش را می دیدم. آن قسمت که توپ های ناپلئون یخ را می شکافت و سپاهیان روسیه را به کام مرگ می فرستاد به لحاظ جلوه های ویژه شاهکار بود. هرچه قدر جلوه های ویژه صحنه آغازین فیلم (اعدام ماری آنتوانت) ضعیف بود جلوه های ویژه صحنه آرایی های جنگی اش تحسین برانگیز بود. اصلا ای کاش فیلم فقط در صحنه های جنگی اش خلاصه می شد و کمتر به ژوزفین می پرداخت. لابد سازنده فیلم گمان کرده اگر به ژوزفین نپردازد فیلم او خشک می شود و در گیشه نمی فروشد. اشکال کار این هست که انگار نویسنده و کارگردان، زیاد دنیای زنانه را نمی شناسند و در شخصیت پردازی ژوزفین و نیز عواطف و احساسات پیچیده ناپلئون نسبت به او گند زده اند. با آن تصویر سازی که از ژوزفین در فیلم شده بود وقتی در فیلم گفته می شد که ناپلئون بدون ژوزفین هیچ هست تمسخر آمیز به نظر می رسید! بیننده اگر چیزی در مورد تاریخ آن دوره فرانسه و شخص ژوزفین نمی دانست با دیدن فیلم می گفت مگر این ژوزفین چه داشت که ناپلئون بدون او هیچ شود. البته ناپلئون را هم مردی بیمار و زبون به تصویر کشیده بود. همین وابستگی اش به ژوزفین کم مایه در فیلم نشان از ضعف و زبونی اش به نظر می آمد.در صورتی که در واقعیت ژوزفین از طریق لابی کردن هایش در اقشار متنفذ پاریس در بالا کشیدن ناپلئون و در نهایت امپراطور شدن او نقش مهمی ایفا کرده بود. بعد از امپراطوری در زمان های طولانی غیبت ناپلئون در جنگ های مختلف ژوزفین نقش مهمی در سر و سامان دادن امور داخلی کشور داشت.
وقتی از فرانسه صحبت می کنیم اول از همه شکوه و زیبایی زنانه اش را به یاد می آوریم. قدرت نرم فرانسه همیشه بر قدرت سختش چربیده. این قدرت نرم هم مدیون ژوزفین ها در قرون مختلف بوده اند. در چند صد سال اخیر فرانسه هر قرنی برای خودش یک ژوزفین داشت که قدرت نرم آن را قدرتمند تر و در عین حال نرم تر می ساخت. در فیلم، چیزی از این گونه فعالیت های ژوزفین نشان داده نمی شود. ای کاش یا به ژوزفین درست پرداخته می شد یا اصلا پرداخته نمی شد.
به نظرم فیلم یک اهانت بود به همه ژوزفین ها در طول تاریخ که تضمین کننده قدرت نرم کشورها بوده اند. فردا که ملت ایران آزادی های فردی و اجتماعی اش را می گیرد باز هم در قدرت نرم، توانمند خواهد بود. قدرت نرم نقطه قوت اش خواهد گشت.
------
بسیاری از نویسندگان داستان ها و فیلمنامه های تاریخی وقتی توسط مورخان مورد نقد قرار می گیرند که آثارشان به لحاظ تاریخی دقیق نیست می گویند هنر قرار نیست در بند جزئیات تاریخی باشد. باشه! قبول! از لحاظ تاریخی دقیق هم نبود نبود. اما همان ها خیلی وقت ها می روند سراغ روزنامه های آن دوره تاریخی که مملو از غرض و مرض و سوگیری های ایدئولوژیک و..... هست و از دل آنها داستان می سازند. خود را از مورخان و دقت علمی تاریخی بی نیاز می بینند اما در واقع می شوند آلت دست روزنامه نگار درگذشته که دنبال تصویر سازی و سوگیری خاصی بودند.مثلا در ساخت فیلم ناپلئون ، سازندگان انتقادان مورخان به فیلمنامه را به سخره می گیرند اما عملا تصویر سازی شان بازیچه دست روزنامه های ۲۰۰ سال پیش لندن شده است که برای تضعیف روحیه دشمن شان، می خواستند همسر او را «زن خراب» نشان دهند. این گونه جنگ های تبلیغاتی در زمان جنگ جزو ابزار های جنگی است و کمتر از توپ و تانک هم کارکرد ندارد. (در فیلم هم نشان داده شد که موثر بوده است.) اما بعد از دویست که فرانسه و انگلیس آشتی کرده اند و دوشادوش هم در دو جنگ جهانی جنگیده اند و از طرف دیگر نگاه دنیا به مسایلی نظیر عفت و .... عوض شده، چه جایی دارد که یک فیلم در سال ۲۰۲۳ فضای روزنامه های ۲۰۰ سال پیش لندن را بازسازی کند؟!
در مورد دهه شصت خودمان هم برخی نویسندگان همین کار را می کنند. برای این که به زعم خود دقیق باشند به روزنامه های آن دوران رجوع می کنند. نتیجه این می شود که داستان آنها بازتولید کننده ایدئولوگ های روزنامه نویس دهه شصت می شود! حال آن که نویسنده چنین قصدی نداشته. در صورتی که وقتی نویسنده (مثل همین رمان ساده و بی ادعای «مجنون بی لیلی») به خاطرات و تجارب زیسته مردم آن دوران رجوع می کند حاصل کار قابل درک تر و غیر شعاری تر و واقعی تر و احساسی تر در می آید. البته خاطره های آدم های معمولی دقیق نیستند و مرجع تاریخی حساب نمی شوند. اما دست کم احساسی ( ونه ایدئولوژی زده و شعاری) هستند. اگر نویسنده می گوید هنر قرار نیست در بند جزئیات تاریخی باشد بهتر از به همین خاطرات – و در مورد گذشته های دورتر افسانه ها و داستان های محلی- مراجعه کند تا این که از روزنامه های ایدئولوژی زده آن دوران الهام گیرد.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک
تویتر
گوگل
آردینی اوخو