چرا واژه بیگانه فمینیزم؟

+0 به یه ن

(تکرار نوشته 1388  از وبلاگ منجوق)

برخی می گویند چرا وقتی آن چه که در پی آنیم مفهومی است سازگار با فرهنگمان (اما البته مطابق به نیاز های روز) چرا باید از نام وارداتی و حساسیت برانگیز "فمینیزم" استفاده کرد.
در واقع هم برخی از فعالین این عرصه از به کار بردن لفظ "فمینیست" ابا دارند. در حالی که عده دیگر این نام را برگرفته اند چون می خواهند بر پیوند خود با زنان عدالت جوی دنیا تا کید کنند. به واقع هم اگر شما فعالیت های زنان دنیا را بیابید مشترکات زیادی خواهید یافت. همه جا پیوند نزدیکی بین فعالین محیط زیست و فعالین فمینیست وجود دارد. همه جا پیروان حقوق اقوام با پیروان حقوق زنان با هم تعامل نزدیک دارند. دفاع از حقوق کودکان دغدغه همه آنهاست....
جنبش زنان دنیا نتایج و دستاوردهای بزرگی داشته اند-چه در عرصه اجتماع و چه در عرصه آکادمیک. آن دسته از فعالین امور زنان که خود را فمینیست می نامند رویکرد جهانی دارند. می خواهند از دستاوردهای آکادمیک سایر ملل استفاده ببرند. همان طوری که ما فیزیکپیشگان خود را بی نیاز از تلاش های آکادمیک دیگر کشورها نمی دانیم ایشان هم می خواهند در جریان مطالعات دیگر ملل باشند.
به علاوه, این دسته که نگرش جهانی دارند, درد زنان دیگر نقاط جهان را نیز درد خود می دانند و از آن غافل نیستند. اگر کار ی از دستشان برآید دریغ نمی کنند.
در این دنیا که روز به روز ارتباطات بیشتر می شود این رویکرد جهانی توجیه پذیر تر است.
جهانی شدن جنبش زنان همدلی بین ملیت ها به وجود می آورد و به انسان ها را به ایده آل صلح جهانی نزدیک ترمی کند.

"واژه ها"تهی از معنی نیستند. وقتی یک فعال اجتماعی واژه "فمینیست" را برای خود بر می گزیند و علی رغم تمام هزینه ها بر استفاده از آن پا می فشارد؛ منظوری دارد.

رویکرد جهانی داشتن با احترام به سنن و باور های جامعه ایران در تضاد نیست. اگر من نتایج lhc را بخوانم و یا مقاله همکار ی آمریکایی را مطالعه کنم, آیا کاری خلاف عرق ملی انجام داده ام؟! مسلما نه!
فمینیست ها هم چنین نگرشی در مورد تعامل خود با فمینیست های دیگر کشورها دارند.

حتما در مورد پدیده شوم خود سوزی زنان در ایلام و دیگر شهرهای غربی کشور شنیده اید. اگر یک مجله زرد می خواست چنین واقعه ای را پوشش دهد, آن را به دعوای دو تا زن با هم تقلیل می داد. یکی از زن ها می شد مظهر فداکاری , دیگری مظهر حسادت و مردی هم در این میان بود که مظهر عقلانیت و حکمت بود! داستان را با آب و تاب تعریف می کردند, اشک خواننده را در می آوردند و آخر سر با دو تا نصیحت کلیشه ای اخلاقی سر وته قضیه را هم می آوردند تا خواننده کاملا باور کند که اگر به نصایح اخلاقی کلیشه ای نویسنده مجله زرد گوش بسپاریم "زندگی شیرین می شود!"

واقعیت پیچیده تر آن است که در مجله زرد تصویر می شود.
بررسی این پدیده شوم در حوزه علم مطالعات زنان می گنجد.به طور سیستماتیک تاثیرات جنگ، وضعیت اقتصادی و بیکاری، سنت ها ی محلی وغیره بررسی می شود و راهکاری ارائه می شود.

این تصور که ما ایرانیان از دیگرمردم دنیا بسیار متفاوتیم تصوری نادرست است. در پنجاه سال اخیر در دنیا جنگ های بسیاری اتفاق افتاده و .... به احتمال زیاد جاهایی در دنیا وجود دارند که پدیده هایی مانند آن چه که در ایلام رخ می دهد رواج دارند. می توان از تجارب آنان برای رفع معضل بهره برد. تجارب ایرانی ها هم مدون می شود ودر صورت لزوم در گوشه دیگری از دنیا مورد استفاده قرار می گیرد. ملاحظه می کنید ما مردم جهان به دستاوردهای همدیگر نیازمندیم.

جواب معضلی چون پدیده شوم خودسوزی زنان در سنت ما نیست. در کجای تاریخ ما شهری آن گونه مورد اصابت بمب و موشک قرار گرفته که نتایج مشابهی حاصل شده باشد. این پدیده عارضه ناخواسته مدرنیته است و با روش های مدرن باید درمان شود. در قدیم آن قدر مرگ و میر زنان در موقع زایمان چنان بالا بوده که فرصتی برای مطالعه در مورد افسردگی زنان که معضل جوامع شهری امروزین ایران است پیدا نمی شده. جواب در سنت نیست اما شاید از تجارب دیگر ملت ها جوابی به دست آمده باشد.

این مثال را آوردم تا تشریح کنم چرا می گویم مطالعات زنان یک رشته جهانی است .

تا وقتی مجله زنان بسته نشده بود، به طور سیستماتیک در این مورد این معضل کار می کرد. می دانید که در منطقه ایلام اکثر خانواده ها به خانواده شهید هستند. اما آنان که ادعایشان می شود کاری برای رفع معضلات آنان نمی کنند. فمینیست ها بودند که می رفتند و سعی می کردند چاره ای بیاندیشند. به اندازه کافی امکانات در دستشان نبود که مشکلات را رفع کنند اما هر کاری از دستشان بر می آمد کردند.

خواندن این مقالات باعث شد که من خود خرج عمل جراحی پلاستیک یک تازه عروس دچار سوختگی را بدهم. این راه حل ریشه ای نیست اما بهتر از هیچ است. بهتر از آن است که آنان که ادعایشان گوش فلک را کر کرده می کنند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پشتیبانی مردمی نسبتا گسترده از خیزش دختران طالب آزادی های فردی و اجتماعی

+0 به یه ن

دو سه ماهی است که روزانه خبری می شنویم که دختر جوانی در گوشه و کنار تهران (خیابانی در محلات متوسط تهران، مترو و....) حرکتی کرده که نشان از مطالبه آزادی های بیشتر فردی و اجتماعی دارد.
اگر بیست سال پیش این چنین حرکتی در چنین محله ای اتفاق می افتاد زنان میانسال و مسن تیغ ملامت بر او می کشیدند. الان این طور نیست! الان زنان و مردان میانسال بسیاری وقتی می بینند چنین اتفاقی افتاده دست به دعا بر می دارند که این دختران را اذیت نکنند و آینده شان را تخریب ننمایند.
 اگر این اتفاق 6 سال پیش در تهران اتفاق می افتاد دروبسایت های هویت گرا ی آذربایجان می دیدیم که این حرکت دختران تهران را زشت و ناپسند می شماردند. حتی اگر خودشان نگرش پیشرو نسبت حقوق زنان داشتند و خود طرفدار ازادی بیشتر برای زنان  بودند به خیزش های این چنینی در تهران به دید منفی می نگریستند. بررسی علل آن از حوصله نوشته من خارج است به علاوه دیگر پرداختن به آن موضوعیتی ندارد.  چرا که الان دیگر چنین نیست. این روزها وقتی چنین اتفاقاتی می افتد در  کانال  های اجتماعی یا طنز ترکی, دیگر دختر تهرانی را شماتت نمی کنند! بلکه اونهایی را که لگد به او می زنند هجو می کنند.
 اگر دو سال پیش این اتفاقات می افتاد فقیرتر ها به تحقیر و طعنه می گفتند این کارها از سر شکم سیری است. این صحبت و کنایه هم خیلی کمتر شده.

الان فقیرترها به اتفاق زنان میانسال طبقه متوسط و به اتفاق  هویتگرایان فعال حقوق زبانی یکصدا می گویند به جای لگد زدن به دختران طالب آزادی فردی بروید اختلاس گران را گوشمالی دهید که هر بدبختی داریم از آنهاست.
حتما به این ادعا ی من مثال نقض می توانید بیابید. اما مشاهده من این هست که نسبت به سال های پیشین برخورد با این  نوع خیزش ها توسط مردم با پیش زمینه ها و دغدغه های مختلف خیلی تغییر کرده.
کمابیش یک اتحاد ملی -فارغ از میزان درآمد و قومیت و سن- ایجاد شده که دغدغه مشترکی دارند: گسترش آزادی های فردی و اجتماعی، اهمیت دادن به خواسته های جوانان وزنان و مهمتر از همه مقابله با اختلاس و فساد مالی در سطح کلان!

من فقط مشاهده ام را دارم بیان می کنم. نه ارزش گذاری می خواهم بکنم و نه پیش بینی ای برای ادامه این روند دارم. و نه پیشنهاد بر  گسترش یا مبارزه با این روند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

باز خوانی بحثی در وبلاگ منجوق در سال 88 در مورد فمینیزم

+0 به یه ن

دو نکته مطرح شد که مایلم در باره آن بحث شود:
1) یکی آن که برخی خانم ها از یک طرف دم از مساوات می زنند و از طرف دیگر امتیازاتی را که تنها در چارچوب فرهنگ سنتی معنی دارد از همسر خود طلب می کنند.

2) رابطه فمینیزم و مذهب.

مورد اول: قطعا خانم هایی هستند که
با فرصت طلبی و سود جویی می خواهند حتی الامکان از نجابت همسر خود سوء استفاده کنند. گاهی این سود جویی با سردادن شعار مساوات صورت می گیرد و گاهی با اجرا گذاشتن مهریه های کلان و گاهی با کولی بازی و تهمت ناروا زدن به همسر و...
هستند زنانی که خودزنی می کنند و بر گردن همسر می اندازند. هستند و بوده اند زنانی که با مظلوم نمایی های اغراق آمیز فرزندان خود -به خصوص فرزندان ذکور خود را - به جان پدرشان افکنده اند.

منگر وجود چنین زنانی نیستم. اما خوشبختانه چنین زنانی-چه در ایران و چه در دنیا - در اقلیت مطلق هستند.
این ها مصداق همان مکر زنانه هستند که در سنت و ادبیات ما , به خصوص در سنت دینی ما, به وفور به آنان پرداخته شده است. در واقع خیلی خیلی بیشتر از نیاز واقعی جامعه به این مقوله پرداخته شده. باید گفت به شدت درباره این پدیده در ادبیات کلاسیک مرد سالار ایران و جهان اغراق شده است.

به هر حال این مسئله قدیمی است و فمینیزم -که به زعم من یک نگرش مدرن پسا صنعتی است- مسئول به وجود آوردن آن نیست!

مکر زنانه را با فمینیزم عوضی گرفتن یک از آن سوء تفاهم های رایج است. یک فمینیست احتیاجی به توسل به "مکر زنانه" نمی بیند.

افسوس و صد افسوس که در یکی از پرفروش ترین فیلم های عامه پسند در چند سال اخیر یعنی فیلم "آتش بس" خانم میلانی هم این طرز فکر ترویج شد.

آن خانم مهندسی که برای آن که از همسر خود کم نیاورد همه جور خود را به آب و آتش می زد(تا جایی که حتی این واقعیت را که مردان قدرت بدنی بالاتری دارند را نیز می خواست انکار کند!), گوشه چشم خود را با لوازم آرایش کبود کرد و به گردن همسرش انداخت. در سینما ملت خندیدند و من از این که فیلمسازی چون خانم تهمینه میلانی چنین زنی را به عنوان سمبل زن امروزی معرفی می کند چندشم شد.

البته مسخره کردن آن "انسان" که مایل به تغییر جنسیت بود هم از دیگر نقاط چندش آور فیلم بود که متاسفانه به مذاق عوام بسیار خوش آمد!

برسیم به رابطه فمینیزم و مذهب.
خوب! از قرار معلوم برخی از سردمداران فمینیزم مانند دوبوار غیر مذهبی بودند. اما ما چه کار به غقاید دینی آنها داریم؟!
به نظر من فمینیزم نیاز دنیای مدرن است که ابزار تولید آن و راه های پیشرفت در آن متکی بر زور بازو نیست و از طرف دیگر تعداد فرزندان در خانواده -به خاطر پیشرفت های بهداشتی و تحولات مختلف در سبک زندگانی مردم - کمتر است و بچه داری و خانه داری به اندازه قبل وقت زنان را نمی گیرد.
زنان امروز قابلیت هایی متفاوت از زنان دیروز می توانند از خود بروز دهند. دقت کنید ارزش گذاری نمی کنم. فقط می گویم متفاوت.
درنتیجه نیازهایی پیدا کرده اند که جامعه مردسالار دیروز جوابگو نیست. در نتیجه آن چه را که جامعه مرد سالار دیروز به آنها می دهد ناعادلانه می یابند.

تغییراتی باید در نگرش سنتی ایجاد شود. اگر این تغییرات رودروری مذهب قرار گیرد قطعا به شکست می انجامد. بخش عمده ای از مردم ایران به شدت مذهبی هستند و چیزی را که منافات با مذهب دارند بر نمی تابند.

از طرف دیگر من وصله پینه هایی را که پیروان شریعتی انجام می دهند و می خواهند مثلا نسیبه را به جای فلورانس نایتینگل بنیانگذار پرستاری مدرن بدانند و ... نمی پسندم. این گونه وصله پینه ها وسط کار شکاف بر می دارد. مطمئن باشید مخالفان احقاق حقوق زنان هم بلدند مثال نقض بیاورند. کمتر از من و شما با هوش نیستند.
باید از اول رو راست بود و گفت فمینیزم نیاز دنیای مدرن است. با مذهب منافات ندارد. با روح مذهب که همان عدالت و اخلاقی زندگی کردن است همخوانی دارد. اما با توجه به نیاز های زندگی جدید با ابزار و سبک زندگی نوین این دکترین شکل گرفته است.
پدران ما در زمان خود ظالم نبودند. رفتار آنان با سبک زندگی شان همخوانی داشت. اما اعمال همان رفتار ها در زندگی جدید می تواند ظالمانه باشد

بیزاری واز ازدواج و زناشویی نیز از جمله سوء تفاهم های رایج در مورد فمینیزم است.
فمینیست های نسل نو ( بیست سی سال اخیر) به بخشی از نیاز های انسان-جه مرد و چه زن- که از طریق زناشویی برآورده می شود کاملا واقفند و بر آن تاکید دارند. انکار این نیاز ها فمینیزم نیست. چیزی است که در غرب به "ویکتورینیزم" معروف شده است و حدود صد سال است که منسوخ شده است. خوشبختانه فرهنگ سنتی ما نیز بر این نیازها توجه کامل دارد. از این جهت فمینیزم رو در روی سنت ایرانی-اسلامی قرار نمی گیرد.
(هر چند کاملا مغایر با سنت ویکتورینیزم است.)

منتهی فمینیست ها به قدرت انتخاب و تصمیم گیری زنها وقع بیشتری می دهند تا افراد سنتی. این نیز ریشه در تغییر سبک زندگی و نحوه درآمد دارد.
خوشبختانه این روزها حتی در خانواده های نسبتا سنتی شهری هم به حق انتخاب بیش از پیش اهمیت داده می شود. دیگر مانند قدیم خانواده ها برای اعمال نظر سخت گیری نمی کنند. اگر خانواده ای چنین کند خود خانواده های سنتی کارشان را تقبیح می کنند.
جامعه کاملا از این جهت آمادگی پذیرش فمینیزم را دارد. اما همان طوری که گفتید رسانه های زرد با ترویج سوء تفاهم دو به هم زنی می کنند. فمینیست ها باید با هوشیاری موضع خود را به گونه ای که برای عموم قابل درک و هضم باشد تبیین کنند.

نظر یکی از خوانندگان:"البته بنده اسلام شناس نیستم .و اما ممکن است فمنیزمی که شخص حضرتعالی تعریف میفرمایید تا حدودی با تفکر دینی وجوه مشترک داشته باشد اما بحث اینجاست که چه مقداری تعاریف شما با تعاریف نظریه پردازان مکتب منطبق است.با آرزوی توفیق. "

جواب مینجیق: من هم اسلام شناس نیستم اما وقتی روحانیون یا "خانم جلسه ای ها" در مجالس زنانه گوناگون سخنرانی می کنند جز این می گویند.
ای کاش مردان سنتی و نیمه-سنتی ما با آموزه هایی که در این گونه مجالس به بانوان داده می شود بیشتر آشنا می شدند. اگر این آموزه ها عملی شود مردها در خانواده بیشتر ضرر می بینند تا آموزه های فمینیستی.
البته سخنرانان در این جلسات چیزی گویند که صاحب مجلس را خوش آید بالاخره اوست که پاکت را تقدیم خواهد کرد.
ببینید فمینیزم دامنه بسیار گسترده ای دارد! در بین نظریه پردازان آن هم افراد مذهبی و غیر مذهبی هر دو هستند. فهم غالبی که بین فعالان جنبش زنان در ایران وجود دارد کمابیش همان است که من گفتم.
وبلاگ منجوق بین دوستان فمینیست خواننده های بسیار دارد. اگر توصیفی که من از فمینیزم دادم منطبق با برداشت آنان نبود مطمئن باشید اعتراض می کردند(به شدت هم اعتراض می کردند!)
اما چند پیام خصوصی از دوستان فمینیست داشتم و آنها هم همین تعبیر مرا تایید کرده بودند.
برای من زیاد مهم نیست در ذهن خانم دوبوار چه می گذشته. مهم این است در ذهن فعالان جنبش زنان در ایران چه می گذرد.
نکته در این است که این فعالان کارهای با ارزش بسیاری انجام می دهند. اما به جای قدر دانی از آنان جامعه بر آنان حمله می کند. یا در برابر حملات از ایشان دفاعی نمی نماید. علت هم بیشتر فوبیایی است که ملت نسبت به "فمینیزم" دارد که ریشه آن هم ریشه در سوء تفاهم ها ست.

همان همراه وبلاگ " در ضمن اگر از بحث های منبری که شنیدبد و به آن تعریض دارید بصورت مصداقی بفرمایید جالبه واسم چون از دوم سوم دبستان دیگه مارو محفل رنانه راه ندادن.)"
مینجیق:
لپ کلامشان این است که لازم نیست زن در خانه دست به سیاه و سفید بزند. بی اجازه شوهر نمی تواند از خانه خارج شود اما در مقابل شست و شوی ظرف و طبخ غذا و حتی شیر دادن به فرزند خود می تواند از همسر طلب دستمزد کند. در صدا وسیما هم بعضی وقت ها از این گونه بحث ها می شود.

به هر حال، نسخه ای که فمینیزم می پیچد هم با واقعیات زندگی شهری مدرن سازگارتر است و هم با زندگی روستایی و هم زندکی عشایری. (عشایر که خانه ای ندارند که برای خروج از آن اذن همسر مطالبه کنند!!) آن چه که در آن مجالس تبلیغ می شود بیشتر به درد همان خانواده هایی می خورد که آن قدر پول دارند که بتوانند آن گونه مجالس را ترتیب دهند و از مروجان این طرز فکر حمایت مالی کنند. بیش از این نمی خواهم نظرات آنان ا بازگو کنم. ماشاء الله چیزی که آنان کم ندارند تریبون برای ابراز نظر است. لازم نیست وبلاگ منجوق هم تبدیل به تریبون آنها شود

اصطلاحا گفته می شود فمینیزم در موج های مختلف داره. در موج اول که در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 رواج داشت, حق رای بانوان مهمترین مطالبه بود. در این برهه فمینیست ها زیادی مذهبی بودند.
در موج دوم که خانم دوبوار شاخص ترین چهره آن است, مطالبات دیگری مرسوم شد.
موج سوم خود موج دوم را مورد اتقاد قرار می داد. فمینیزم آمریکایی-انگلیسی مشخصاتی متفاوت از فمینیزم فرانسوی دارد.

منبع:
http://en.wikipedia.org/wiki/Feminism

در هر کدام از آن دوره ها و در چارچوب هر کدام از آن فرهنگ ها فمینیزم رنگ و بوی متفاوتی گرفته . فمینیزم ایرانی هم متناسب با فرهنگ و نیازهای جامعه ایرانی شکل گرفته و رشد می کند.

مشخصات فمینیزم ایرانی به آن چه که من گفتم شبیه تر است تا فمینیزم فرانسوی.

تجسم و تبلور متفاوت فمینیزم در فرهنگ ها ی مختلف و در کشور های مختلف پدیده شناخته شده ای است. این مسئله اختصاص به ایران ندارد در مورد آن هم جامعه شتاسان مقالات تخصصی نوشته اند. به عنوان مثال این مقاله به ویژگی های فمینیزم ایتالیایی می پردازد که با آن چه که در انگلیس و آمریکا هست تفاوت دارد:
http://www.allacademic.com/meta/p_mla_apa_research_citation/0/6/2/1/8/p62181_index.html

به خاطر همین ملاحظات است که من زیاد اهمیت نمی دهم که فلان فمینیست فرانسوی 50 سال پیش چه عقایدی داشته.
ما متناسب با نیاز ها و معذوریت های فرهنگی خویش باید فمینیزم خود را تعریف کنیم.

از برخی تندروی ها که بگذریم, فعالان جنبش زنان راه خود را دارند پیدا می کنند. ادعا هایشان از ده سال پیش به این سو بسیار پخته تر شده. اگر کمکشان نمی کنیم حداقل
از روی تعصبات ناشی از نادانی و پیش داوری ترمز حرکتشان هم نشویم.
عده ای از روی نادانی فمینیزم را به "تنبلی در شام پختن" تقلیل می دهند!! در صورتی که در مورد جنبه های مختلف فمینیزم مقالات تحقیقی بسیاری در دانشگاه های معتبر دنیا نوشته شده. اغلب دانشگاه ها (از جمله دانشگاه استنفورد) مرکز مطالعات زنان با گرایش فمینیستی دارند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

باتلاق پشیمانی

+0 به یه ن

پس از نوشته ام در مورد مضرات چند همسری بحث مفصلی درگرفت. در زیر چند مورد از نظرهایی را که نوشتم بازمی نویسم. باشد که مانع از آن شود یک نفر خود را در این باتلاق بیاندازد:

-------------------------------------
زن دوم هم در به هم ریختن زندگی به اندازه مرد مقصر هست. فیلم های ایرانی دارند او را توجیه می کنند:
-نیاز مالی داشت.
-عاشق شده بود.
هیچ کدام بهانه پذیرفتنی ای نیست.
اگر نیاز مالی دارد برود کاری نظیر نگهداری سالمند بیابد. این همه خانواده دنیال پرستار قابل اعتمادمی گردند. شرایط کاری هم خوب هست. برای مادرشان دنبال همراه و همدم می گردند که مهمانی و پارک ببردش. زنی که برای رفع نیاز مالی وارد زندگی مردی می شود و زندگی خانوادگی او را در هم می ریزد به نظر من  بسیارمخرب تر از یک جیب بر هست. جیب شما را یک جیب بر بزند حداکثر ده روز غصه می خورید بعد فراموش می کنید. اما اگر زنی وارد زندگی خانوادگی شود کل خانواده عمری زجر می کشد. عقده ها و نابسامانی به علت ضرباتی که بچه ها خورده اند به نسل بعد هم منتقل می شود.

چی چی را عاشق شده؟ بیخود کرده عاشق مرد متاهل شده. یک پسر بیاید بگوید من عاشق یک زن متاهل شده ام می گویید "آخی! نازی! برو وارد زندگی اش شو ! به جهنم که چه شوهر اولش چه قدر زجر می کشد؟!"
وقتی از یک پسر به هیچ وجه پذیرفته نیست بیاید به بهانه عشق زندگی خانوادگی یک زن متاهل را داغون کند چرا باید از یک دختر پذیرفته شود؟!

میلیون ها پسر در سراسر دنیا عاشق دختری می شوند. دختر به هر دلیلی به او نه می گوید و با کس دیگر ازدواج می کند. پسر نجیبانه از زندگی او کنار می کشد . در صد خیلی کمی هستند که کنار نمی کشند و فتنه به پا می کنند. ما به چنین پسری هیچ حقی نمی دهیم. چرا باید به دختر حق دهیم که خود را وارد زندگی خانوادگی کسی کند؟
-----------------------------------------------------------

طبیعت آدم این هست که وقتی گرسنه است غذا بخورد تا سالم باشد. در غرب اون قدر روی لاغری تاکید کرده اند که برخی از زنها خلاف طبیعتشان غذا نمی خورند تا لاغر بمانند. به طرز بیمارگونه لاغر می شوند. بدنشان غذای کافی دریافت نمی کند.
خوشبختانه ما در فرهنگ مان این مسئله را نداریم.
اما روی این مسئله چندهمسری دارند همین طور مانور می دهند. اون قدر در موردش تبلیغ می کنند که زن اول تحت فشار اجتماعی و بر خلاف طبیعتش برای این که به بقیه فداکاری اش را ثابت کند همسرش را تشویق به ازدواج مجدد نماید. مثل فیلم لیلای لیلا حاتمی. بعد هم از لحاظ روحی در هم می ریزد و چندین نفر را بدبخت می کند.
----------------------------------------------------------
تبلیغات همه جانبه و پرهزینه حکومتی برای توجیه خیانت مرد به همسرش با کلاه شرعی چنان موثر بوده است که وقتی زن شاکی می شود مرد چنان حق به جانب پاسخ می دهد که انگار زن دارد حرف بیجایی می زند. چنان می گوید پول داشتم تجدید فراش کردم که انگار زن دارد اعتراض می کند که مثلا چرا کت و شلوار نو گرفتی!
------------------------------------------------------------------
چندی پیش  خانمی در وبلاگم نوشتم بود که چند همسری برای مرد خوب هست چون زنها در رقابت با هم بیشتر به او محبت و توجه می کنند.
کدام محبت؟! مهربانی خالصانه با کثافتی به نام "مهر طلبی" فرق دارد. مهربان نیازهای عزیزش را در نظر می گیرد و برای رفع آنها عمل می کند. قصد نمایش دادن ندارد. مهربانی اش چه بسا در جهت مخالفت با او باشد. مثل زن و دختر عاشق مرد خانه که اصرار دارند باید چکآپ برود. اگر فشار بالا دارد نمک به غذا نریزد. سیگار نکشد و.... چه بسا سر این موضوعات هم با او بگو مگو داشته باشند. مرد باید خیلی ابله باشد که این بگو مگو ها را نشان از بی مهری همسر یا دخترش بداند.

اما در خانواده های چند همسری کسی نمی آید با مرد جرو بحث کند که برو چکآپ! هوو ها این ریسک را نمی کنند که غذایشان کم نمک تر از هووی دیگر باشد. سر نمک وروغن به غذا ریختن با مرد درگیر نمی شوند. انرژی شان را می ذارند برای درگیر شدن سر طلا و ملک! دستی دستی هوو ها مرد را جوانمرگ می کنند. استرس و رژیم غذایی ناسالم او را در میانسالی از پا در می آورد.
------------------------------------------------------
قبلا در مورد ظلمی که مردان ابله با ازدواج مجدد به فرزندان و همسر اول خود می کنند نوشتم. اضافه می کنم این گندابی که چند همسری ایجاد می کند به سالمندان خانواده هم به شدت آسیب می زند.
مادر و پدر زن اول که با دیدن زجر جگر گوشه شان حتی بیش از خود دخترشان زجر می کشند. این که معلوم هست.
اما شاید اون مرد بیشعور نفهمد این وسط چه ظلمی به پدر خود می کند. مرد بازنشسته دلش به احترامی که عروسش به او می گذارد خوش است. به ترکیبی از صمیمت و احترام که از او می بیند. مردک که می آید به زنش خیانت می کند زن هم عصبانیتش را سر کل خانواده او خالی می کند. حرمت ها می شکند. تیرها به قلب اون پدر پیر می خورد.
-----------------------------------------------------------
خیانت مرد به همسرش در قالب صیغه با زنی دیگر از خانه خراب کن ترین اشکال خیانت هست.
زن دوم در طول مدت ازدواج موقت علاقه مند می شود و یا به طمع پول به مرد دل می بندد بعد دردسر ساز می شود. برخی شان که بیشعور ترند برای این که جای پای خود را سفت کنند بچه ای می آورند. اوضاع افتضاح تر می شود. طفلک اون بچه که حاصل هوسبازی و ولنگاری پدر بیشعورش و طمعکاری یا گدایی محبت مادر بیشعورتر ش می شود. دنیا نیامده طفل معصوم سلاحی و ابزاری برای زجر دادن به هوو می شود.
----------------------------------------------------------
من معمولا از بحث دینی اجتناب می کنم چون اگر خودم کج فهمیده باشم و فهم کج خود را منتقل کنم مسئول خواهم بود. در مسایل دینی و اعتقادی که مسئولیت خیلی سنگین هست.

مطلبی را هم که در زیر می گویم از منظر ثواب و گناه ننگرید. بیشتر منظورم بحث تاریخی است.
پیامبر اکرم قبل از بعثت و در سن ۲۵ سالگی با حضرت خدیجه آشنا شد و ازدواج کرد. رابطه شان آن گونه که از روایت ها بر می آید عجیب به ازدواج های عاشقانه امروزی شبیه بوده است. مثل خیلی از ازدواج های این چند سال اخیر در ایران عروس از داماد چند سالی بزرگتر بوده. با هم همکار بوده اند و با هم تجارت می کرده اند. با هم مشورت و همفکری می کرده اند. حاصل زندگی مشترک شان حضرت فاطمه عزیز دل بابا بوده. و.....
و اما آن چه که به بحث الان ما مربوط است: تا حضرت خدیجه در قید حیات بوده حضرت محمد به سراغ ازدواج بعدی نرفته است.
اما بعد از فوت خدیجه! پس از درگذشت خدیجه پیامبر اکرم به شدت عزادار شده اند. مدتی بعد هم ازدواج کرده اند. اما در این مرحله پیامبر دیگر یک فرد عادی در جامعه که هر جور دلش بخواهد زندگی کند نبوده. پیامبری و رهبری بوده که قبایل و طوایف چشم به او دوخته بودند. در جامعه و در عصری زندگی می کرده که انتظار داشتند اگر از فلان طایفه همسری دارد از بهمان طایفه هم داشته باشد.
به نظر می رسد پیامبر در آن جامعه مجبور شده که تن به چند همسری دهد تا اختلافات عشیره ای و ... پیش نیاید. در قرآن هم چند جا آمده که این همسران متعدد چه قدر مایه اذیت پیامبر می شدند. راز ها را بر ملا می کردند و.... زنهای بدی نبودند اما این چیزها در خانواده های چند همسری زیاد پیش می آید،
پیامبر در جامعه ای زندگی می کرده که دختران را زنده به گور می کردند! با همه توان با این سنت و همچنین سنت قربانی کردن انسان جلوی بت ها مبارزه کرده. اما دیگه جامعه کشش تغییرات بیش از آن را نداشته. پیامبر هم دیکتاتوری که با زور رفرم های اجتماعی را پیش برد نبوده. جامعه آن روز کشش آن را نداشته که چند همسری را هم از میان بردارد. نمونه دیگرش برده داری است. عملکرد پیامبر نشان می دهد چه قدر از برده داری متنفر بوده و جا به جا سعی کرده آن را کمرنگ تر کند. اما جامعه آن روزگار کشش ریشه کنی کامل برده داری را نداشته. پیامبر هم اصراری بر آن نورزیده.
به نظر می رسد اگر جامعه کشش لازم را داشت پیامبر هم برده داری را ریشه کن می کرد هم چند همسری را.
اما متاسفانه جامعه آن روز کشش لازم را نداشته.

حالا بعد هزار و پانصد سال و در قرن ۲۱ داعش به استناد وجود برده داری در زمان پیامبر می خواهد برده داری را احیا کند و عده ای با بهانه ای مشابه چند همسری را!
-------------------------------------------------------

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فمینیزم چه هست و چه نیست؟

+0 به یه ن

در ایران خیلی ها  سعی می کنند از این که "فمینیست" خوانده شوند تبری بجویند. انگار که "فمینیست" یک فحش باشد. شاید به این علت که "فمینیزم" در ایران بدفهمیده شده است.  جزو نادر چهره ها در ایران که با شجاعت خود را فمینیست خوانده و پای آن هم ایستاده  خانم ترانه علیدوستی است. در فیلم هایش هم اغلب به اصول فمینیزم وفا دار است. به نظرم اگر نقشو دیالوگ ها با اصولش نسازند قبول نمی کند که فیلم را بازی کند. در نقش شهرزاد، کاملا مثل یک فمینیست عمل می کند. اگر می خواهید ببنید در عمل و در زندگی فمینیست چه طوری است سریال شهرزاد را ببینید. 
در ایران انواع و اقسام  کارهای ناهنجار را به غلط به فمینیزم نسبت داده اند و می دهند. مثلا زنهای خودشیفته و خودخواه را که با برادر و شوهر نمی سازند و به آنها زور می گویند فمینیست می خوانند. باز هم می گم. می خواهید چهره فمینیزم را ببینید شهرزاد را تماشا کنید. نقش شهرزاد در این قصه را. نه نقش "شیرین" را. نه نقش اکرم را.
شهرزاد و دوستش سعیده (خیاط شیرازی) و خواهر کوچک او و  تا حدی هم ثریا، شاهزاده خانم قجری که رفت پاریس، چهره های فمینیستی این سریال هستند.
 یک سری متن ها از طرف سلطنت طلب ها این روزها دارد منتشر می شود که با دستمایه قرار دادن حرف های کارشناس یزدی به زعم خودشان خیلی به زنها حال می دهند که "تاج" بر سر زن می گذارند. اینها را لطف کنید به اسم فمینیزم ننویسید! فمینیزم ریشه در برابری انسان ها دارد و پادشاهی ریشه در طبقات . این دو از یک جنس نیستند! نمی توانند باشند. در سریال شهرزاد هم فمینیست جذاب و پریچهره ما- که رئیس مافیا و ادیب ایده آل گرا همزمان براش می میرند- طرفدار مصدق هست نه شاه.

چندی پیش در مورد فمینیزم مطلبی نوشته بودم که در زیر باز نشر می دهم

17 اسفند سال 1388

جایگاه ویژه جنبش زنان و سو تفاهم هایی در باره فمینیزم

 ابتدا باید تاکید کنم که من خود فعالیت ویژه ای که بتوان نام آن را فعالیت فمینیستی نهاد نداشته ام. همان طوری که از نوشته هایم برمی آید، عملگرایی من به تقید من به اصول فمینیزم می چربد. اگر به خاطر داشته باشید عکس العمل قهرمان داستانم "مینا" در این قسمت از داستان سارا، برای خوانندگان فمینیزم وبلاگم کمی مایوس کننده بود. با این حال مختصر مطالعاتی در زمینه فمینیزم دارم و اخبار مربوط به جنبش زنان در ایران را دنبال می کنم.
جنبش زنان در میان جنبش های اجتماعی دیگر موقعیت ویژه ای دارد. یکی از علت های ویژه بودن، ارتباط تنگاتنگ آن با دیگر جنبش هاست. دو نوع فعال اجتماعی داریم:(1) فعال اجتماعی دمدمی مزاج؛ (2) فعال اجتماعی جدی. فعال دمدمی مزاج، در ده ها جنبش خود را صاحب نظر و فعال می داند. طبعا در هر زمینه میزان فعالیت او کم بُرد و سطحی خواهد بود.در مقابل فعالان اجتماعی جدی اغلب تنها به حوزه فعالیت خویش می اندیشند و بقیه فعالیت ها را نادیده می شمارند. اما در این میان فعالان جدی جنبش زنان رویکردی متفاوت دارند. در بین فعالین زنان، علاقه مندان و فعالین حوزه های اجتماعی مختلف مانند طرفداران حقوق اقوام، طرفداران حقوق کودک، طرفداران محیط زیست و... را نیز می یابیم. علت واضح است. زنانی که در هر یک از این شاخه ها فعالیت ها داشته اند به دلیل زن بودن به جنبش زنان نیز علاقه مند بوده اند. از این جهت جنبش زنان موقعیت ویژه ای در بین جنبش های اجتماعی دارد و می تواند اتحاد و ائتلافی بین جنبش های اجتماعی به وجود آورد و آنها را تبدیل به نیرویی موثر و در عین حال نهادمند در سطح جامعه کند.
دریغ است این پتانسیل عظیم جنبش زنان نادیده گرفته شود.
متاسفانه هنوز یکی از مشکلات جنبش زنان، بی مهری و بدبینی مردان و زنان سنتی -وحتی غیر سنتی- نسبت به ایشان است. این بی مهری ریشه در سوء تفاهم هایی دارد که در زیر به برخی از آنها می پردازم:
1)" فمینیست ها ضدمرد هستند." این تصور نادرست است. فمینیزم ضدیتی با نیمی از مردم دنیا -که مردهاباشند- ندارند. این زنان عقده ای هستند که ادعاهای ضد مرد دارند. در واقع من هیچ زن "ضدمردی" را به عمرم ندیده ام! آنان که ادعاهای ضد مرد دارند، در واقع از یک احساس خود کم بینی نسبت به مردها رنج می برند. فمینیزم با آن احساس خود کم بینی مخالف است نه با جنس مذکر!
2)" فمینیست ها نمی خواهند دست به سیاه و سفید بزنند." این تصورهم درست نیست."مفت خوردن و خوابیدن به هیچوجه ایده آل فمینیست ها نیست. فمینیست ها می دانند که برای زندگی باید تلاش کرد. مسئولیت پذیری از ارزش های فمینیزم است. در محیط خانواده فمینیست ها معتقدند که زن و مرد باید به سهم خود تلاش کند, در تصمیم گیری ها نقش داشته باشد و از سود حاصل از تلاش به فراخور زحمتی که کشیده اند و نیازهایی که دارند بهره ببرند.
این ها دو مورد از سوء تفاهم های رایج درباره فمینیزم بود. در این جا مجالی برای رفع همه سو تفاهم های رایج نیست اما تک تک این سوء تفاهم ها با اندکی مطالعه رفع شدنی هستند.

بحث فمینیزم

در بخش نظرات یاد داشت قبلی در مورد جوانب گوناگون فمینیزم بیشتر بحث کردیم. رئوس بحث عبارت بودند از

1) سوء استفاده از شعار برابری جویی به وسیله برخی زنان برای زیاده خواهی؛

2) رابطه مذهب و فمینیزم؛

3) استفاده از تجارب سایر ملل در مورد مطالعات زنان برای حل مشکلات منطقه ای؛
4) فمینیزم به عنوان ضرورت و زاییده دنیای مدرن و در نتیجه غیر قابل استخراج بودن آن از درون سنت.
5) رویکرد جهانی فمینیست ها و نفی واهمه از جهانی شدن.
در مورد هر کدام از این مطالب می توان ساعت ها بحث یا مطالعه کرد. ما فقط یک مقدار بحث ابتدایی کردیم تا افق های دیدمان باز تر شود و در ورطه دگم اندیشی نیافتیم.

در ضمن این یادداشت من با عنوان "بانوی چراغ به دست و دکتر علی شریعتی" دیدگاه مرا در مورد کسانی که می خواهند پدیده های مدرن مانند فمینیزم را از درون سنت استخراج کنند یا اظهار می دارند که همه این مفاهیم در سنت های ما از قبل وجود داشته، در قالب یک مثال تشریح می کند.

بانوی چراغ به دست و دکتر علی شریعتی

فلورانس نایتینگل را در غرب بنیانگذار پرستاری نوین می دانند. این سخن بر دکتر علی شریعتی و همفکرانش گران می آمد و خاطر نشان می کردند که قرن ها قبل از فلورانس نایتینگل، بانوانی چون نسیبه در صدر اسلام در راه پرستاری از مجروحین جنگی، ایثار و از جان گذشتگی کردند.
به طور مسلم پرستاری با فلورانس نایتینگل شروع نشده! هزاران سال پیش از نسیبه و نایتینگل، حتی پیش از آن که بشر نوشتن را بیاموزد، مادران از فرزندان بیمار خود پرستاری کرده اند و زخم های همسران و پدران و برادرانشان را پس از بازگشت از جنگ و شکار تیمار کرده اندو...
به طور قطع آنان که فلورانس نایتینگل را بنیانگذار پرستاری نوین می دانند، این واقعیت را انکار نمی کنند! فلورانس نایتینگل چندین کتاب و جزوه در پرستاری نوشته است که تا مدت ها در مدارس و دانشکده های پرستاری تدریس می شده و یا مورد استناد قرار می گرفته. فلورانس نایتینگل تجربیات خود در امر پرستاری را مدون کرده و به طور علمی به نسل بعد پرستاران منتقل نموده است. دانشکده پرستاری بنیان نهاده و نسلی از پرستاران را آموزش داده. نایتینگل که در ریاضیات متبحر بوده روش های آماری نوینی برای بررسی های آماری پزشکی بنیان نهاده. به خاطر این گونه نوآوری ها ست که او را بنیانگذار پرستاری نوین می دانند.
تا جایی که من اطلاع دارم نسیبه چنین دستاوردهای علمی ای نداشته. بنا بر این نمی توان او را به جای فلورانس نایتینگل بنیانگذار پرستاری نوین دانست. البته این از ارزش کار نسیبه نمی کاهد! فداکاری او و احساس مسئولیتش کم نظیر و ستودنی است.

نمی دانم چه قدر در زمینه تاریخچه پرستاری و یا نقش زنان در طب در ایران مطالعه شده است. بگذارید کمی گمانه زنی کنیم. (به قول خارجی ها some educated guess)
می دانیم که در زمان ساسانیان در زمینه علم حقوق، برخی زنان در ایران صاحبنظر بوده اند(مرجع: ص 33، زن در ایران باستان، از هدایت الله علوی). بعید نیست زنان در آن دوره در علم پزشکی و پرستاری نیز صاحبنظر بوده باشند و از دیدگاه علمی -و نه صرفا احساسی و از منظر ایثار گری و فداکاری- به مسئله پرداخته باشند. می دانیم ابوریحان به سفارش ریحانه، شاهزاده خانم خوارزمی که دل نیز در گرو او نهاده بود، کتاب التفهیم را نوشت. (التفهیم برعکس اکثر کتب علمی آن زمان به جای عربی به زیان فارسی است.) با این اوصاف، بعید می دانم ابن سینا و پزشکان بزرگ معاصر او دستیار زن نداشته باشند. می دانیم این خواهر رازی بود که کتاب الحاوی را پس از مرگ او منتشر کرد. نمی دانم نقش او دقیقا تا چه اندازه بوده است. می توان در این موارد مطالعه کرد. البته چنین مطالعه ای یک کار تحقیقی اساسی بین رشته ای می طلبد که خارج از تخصص من ( و همچنین خارج از تخصص دکتر علی شریعتی) است.
تاریخ نگاری علمی و همچنین نگارش بیوگرافی علمی خود علمی پیچیده است که متخصص خود را می طلبد.
ورای این حاشیه ها نکته اصلی که من می خواهم بگویم آن است که دقت علمی را در اظهارات نباید فدای پیش داوری های ایدئولوژیک کرد. در فضای ملتهب و انقلابی همیشه این خطر هست که دقت علمی در اظهارات فدای شور آرمان خواهی شود. وقتی اندیشمندانِ قومی، متدلوژی علمی را در راه تعهد به یک ایدئولوژی فراعلمی قربانی می کنند، اندکی بعد خود ویا آثارشان قربانی تعبیرات عوام زده از دستپخت خویشتن می گردند.


پی نوشت: ابعاد شخصیتی و فکری فلورانس نایتینگل در دستاوردهای علمی او در زمینه پرستاری خلاصه نمی شود. توصیه می کنم زندگی نامه او را مطالعه کنید.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تجربه

+0 به یه ن

در ادارات وقتی برخی از خانم ها (همون تیپ خانم ها به سخنان کارشناس یزدی شدیدترین واکنش ها را نشان دادند) با یک خانم مواجه می شوند او را جدی نمی گیرند. بدتر از آن این که به رخ می کشند که او را جدی نگرفته اند و فقط با "آقای رئیس" او صحبت خواهند کرد! این برخورد حماقت محض است. یک دختر جوان جیگولی بیگولی در یک محیط اداری مردسالار دنبال آن هست که قابلیت خود را ثابت کند. به عنوان ارباب رجوع اگر با نگاه و زبان بدن به او بنمایانیم که روی قابلیت هایش حساب می کنیم همه جوری برایمان سنگ تمام می گذارد!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

درسی از تاریخ برای زنان

+0 به یه ن

در انگلیس قبل از جنگ جهانی اول زنها برای حق رای می جنگیدند و سرکوب می شدند. از سوی دیگر ازجانب مردان و برخی زنان می شنیدند که دغدغه شما مهم نیست. جنبش آنها باعث می شد که به زنان عادی که داشتند زندگی شان را می کردند و دنبال حق رای نبودند فشار بیشتری وارد شود. در نتیجه اونها هم از دست زنان پیشرو طالب حق رای شاکی می شدند! بعد از جنگ جهانی اول که همه معادلات اجتماعی به هم خورد زنان بدون مقاومت چندان حق رای بالاخره گرفتند. اگر جنگ نمی شد به حق شان به این زودی ها نمی رسیدند! اگر هم قبل از جنگ جنبش حق رای زنان شکل نمی گرفت بعد از جنگ باز هم از حق خود باز می ماندند این دو در کنار هم باعث شد که دست آخر حق رای را به دست آورند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پابوسی راه مقابله با خشونت نیست!

+0 به یه ن

مصاحبه ای شبکه یزد پخش کرده که در آن "خانم کارشناس" می گه پای شوهرتان را بشویید و ببوسید تا یک ماه او را شارژ کنید
به نظرم در واکنش ها به این نظر کارشناسانه به یک نکته توجه نشد. اون خانم فرمودند اگر کتک تان هم بزنه باز اشکال نداره . پاهاشو بشوی و ببوس اخلاقش درست می شه
اگر به این موضوع واکنش دارید نشان می دهید به این نکته اش هم توجه کنید.
حالا منهای مسئله زن و شوهر و مردسالاری و زن ستیزی ، هیچ جای دنیا هیچ ظالمی با بوسیدن پاهایش رام نشده. جری تر شده.
برتولت برشت : دختر کوچولو پرسید:
اگر کوسه ها آدم بودند، با ماهی های کوچولو مهربانتر می شدند؟



آقای کی گفت : اگر کوسه ها آدم بودند،
توی دریا برای ماهی ها جعبه های محکمی می ساختند، و....
همه جور خوراکی توی آن می گذاشتند،
مواظب بودند که همیشه پر آب باشد.
برای آن که هیچ وقت دل ماهی کوچولو نگیرد،
گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا می کردند،
چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است !



برای ماهی ها مدرسه می ساختند و به آن ها یاد می دادند
که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند
درس اصلی ماهی ها اخلاق بود
به آن ها می قبولاندند
که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است
که خودش را در نهایت خوشوقتی تقدیم یک کوسه کند



به ماهی کوچولوها یاد می دادند که چطور به کوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند
آینده ای که فقط از راه اطاعت به دست می یایید



اگر کوسه ها آدم بودند،
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان کوسه تصاویر زیبا و رنگارنگی می کشیدند،
ته دریا نمایشنامه به روی صحنه می آوردند که در آن ماهی کوچولو های قهرمان شاد و شنگول به دهان کوسه ها شیرجه می رفتند.
همراه نمایش، آهنگهای مسحور کننده یی هم می نواختند که بی اختیار
ماهی های کوچولو را به طرف دهان کوسه ها می کشاند.



در آنجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت که به ماهی ها می آموخت
زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز میشود

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شهرداران زن

+0 به یه ن

خبر می رسه که که در سراسر ایران  تعداد در خور توجه شهردارزن منتصب می شوند. خبر بسیار خوشی است. امیدوارم در راه حل مشکلات شهر موفق باشند. 

طبق معمول اظهار نظرهایی در مورد پوشش شان می شه. 
من برای همه شان آرزوی موفقیت می کنم.  چه چادری و چه مانتویی! امیدوارم اینها اون قدر خوب به وظایف خودشان عمل کنند که راه باز بشه که طیف وسیع تری از خانم ها و آقایان -به لحاظ انتخاب پوشش عقاید و سبک زندگی- وارد کارهای مدیریتی رده بالا بشوند.

هر چه طیف وسیع تری مجاز به ورود به کارهای مدیریتی بالاتر باشند امکان پیدا فردی به لحاظ عملکرد شایسته تر بیشتر خواهد شد. به این ترتیب به رویای انتخاب خوب و بهتر (به جای انتخاب بین بد و بدتر که تا حالا به ما تحمیل شده) نزدیک تر می شویم. وقتی  راه بر تنها زیر مجموعه خاصی از آقازاده ها که مطابق امر پدر لباس پوشیده اند و ازدواج کرده اند باز باشد مسلما روز به روز انتخاب ها بین بد و بدتر به سمت انتخاب بین افتضاح و افتضاح تر میل می کند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سئوال

+0 به یه ن

غیر از کوچه هایی به اسم پروین اعتصامی و یک کوچه به اسم پروانه وثوق (که خودش غنیمتی و نعمتی است) زن دیگری هم در ایران هست که خیابانی یا کوچه ای به اسم اش باشه؟ اسم رسمی منظورم هست والا تبریز یک کوچه داره که مردم از دیرباز حلیمه سازاندا (حلیمه ساززن) صدایش می کنند.


پی نوشت:
از قرار معلوم چندین کوچه به اسم شهدای زن در جنگ تحمیلی است.
در تبریز یک کوی هست (نزدیک همان آبرسان و چسبیده به گلباد -یعنی محله خودمان) اسمش ماندانا ست به اسم خانمی است که اولین خانه را آنجا ساخته

اونها خوبند ولی کافی نیستند.
از زمان شاه هم خیابان هایی مانده که به اسم زنان دربار بود و هنوز مردم همان نام ها را به کار می برند. مثل خیابان شهناز در تبریز یا خیابان ثریا در اصفهان. هرچند من از این که اسم خیابان به اسم یک درباری زن باشه خیلی خوشحال نیستم.

جا داره که هر شهری در ایران خیابانی به اسم پروین اعتصامی و مریم میرزاخانی و پروانه وثوق (پزشک فداکار کودکان) و سعیده قدس (بنیانگذار محک) و ..... داشته باشد. همین طور تعداد بیشتر کوچه به اسم شهدای زن جنگ تحمیلی باشه. جا داره کوچه ای نزدیک محل تولد افرادی مثل رخشان بنی اعتماد یا تهمینه میلانی به اسم آنها نامگذاری بشه.
همین طور خیابان هایی به اسم قهرمانان زن محلی باید اسم گذاری بشه. مثلا چند سال پیش یک زن جوان به نام گلین در زلزله اهر چندین نفر را از مرگ نجات داد . جا داره در اهر خیابانی به اسم نامگذاری بشه.
یا در تبریز به اسم زینب پاشا و زری خانیم و قهرمانانی از این دست.
در کردستان به اسم قدم خیر و...

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل