در نوشته قبلی ام به نوشته ای از آقای مهندس بازرگان در سال 21 اشاره کردم و جملاتی از آن را نقل نمودم. متن کامل نوشته ایشان در این لینک موجود است. نوشته خطاب به دانش آموزان و دانشجوبان است. گویا ایشان در آن برهه نگران بودند که سیاست زدگی نظام آموزشی را به بیراهه می برد و به جوانان توصیه می کردند که زیاد درگیر سیاست نشوند. استدلال هایشان در متن روشن و متقن هست. اما همان طوری که می دانید مسایل سیاسی و اجتماعی چند وجهی و بسیار پیچیده اند. خود آقای مهندس بازرگان ده سال بعد وارد عرصه سیاست شد. فکر کنم او بود که در جواب کسانی که می گفتند ما به سیاست کاری نداریم می گفت "ولی سیاست به ما کار دارد." به علاوه تجربه آقای بازرگان در سال 21 براساس آن چه تا آن روز در ایران گذشته بود و در پاریس اتوکشیده و منضبط پیش از جنگ جهانی دوم دیده بود شکل گرفته بود. بیست سال بعد از نوشته شدن آن مطلب جنبش های دانشجویی بسیاری در پاریس شکل گرفتند که منجر به آزادی اجتماعی بیشتر شدند. همین طور در آمریکا (بیشتر در برکلی). برآیندشان در مجموع مثبت بود. جنبش ها علیه جنگ و استعمار و استثمار زنان و تبعیض نژادی بود. در کره جنوبی جنبش های دانشجویی که بعد از آن تاریخ شکل گرفت دموکراسی به ارمغان آورد. پس این نتیجه گیری آقای مهندس بازرگان که جنبش های سیاسی دانشجویی مضرهستند همواره درست نیست. با این حال آقای بازرگان دردی را درجامعه آن زمان دیده بود و تشخیص داده بود. رشد قارچ گونه احزاب و سیاست زدگی داشت به مقوله حیاتی آموزش در کشور لطمه می زد.
در این برهه نیز باید این مطلب را دوباره خواند. هرچند تحزب قدمی مثبت هست اما تحزب در داخل یک فرهنگ سیاسی غنی که مردم به حقوق خود آشنا باشند و از بینش سیاسی بالا برخوردار باشند مفید می شود. اگر چنین فرهنگ سیاسی نباشد و نهاد های مکمل احزاب شکل نگرفته و یا ناکارآمد باشند تحزب نه تنها به رشد سیاسی منجر نمی شود بلکه آسیب ها می زند. مطالعه آن چه از شهریور سال 1320 تا 28 مرداد 1332 گذشت و نقشی که احزاب بازی کردند می تواند درس ها داشته باشد. با این ذهنیت باید نوشته تاریخی مهندس بازرگان را بازخوانی کرد. اگر فرصت خواندن کل متن را ندارید به بخشی هایی که در نوشته قبلی ام نقل کردم بسنده کنید. هرچند نوشته آقای بازرگان بیشتر خطاب به دانشجویان هست ولی من خواندن آن را در زمان خودمان بیشتر به همسالان خودم توصیه می کنم. لحن پرخطاب و پرعتاب آقای مهندس گمان نمی کنم خیلی به دل جوانان امروزین بنشیند. بعید می دانم حتی مقبول جوانان دهه بیست هم قرار گرفته باشد!
اما متن برای همنسلان من جالب خواهد بود. مخصوصا نوشته آقای بازرگان برای پدر و مادر ها ی نوجوانان امروزی جالب و مفید هست. فرزندان همنسلان من به زودی در معرض خطرهایی از آن دست که مهندس بازرگان در سال 21از آنها نگران بود ممکن هست قرار گیرند. چه باید کرد؟! آیا مثل آقای بازرگان لحن پرخطاب و عتاب پیش گیریم؟ قطعا کار نمی کند!
روشی که خیلی از پدر و مادر های امروزین به کار می برند این هست:" فرزندمان را غرق رفاه می کنیم. همه جور آزادی فرهنگی و اجتماعی به او می دهیم اما در گوشش می خوانیم سیاست "جیززز" هست. به سمت آن نرو. این روش به ظاهر جواب می دهد. برای جوانی که غرق رفاه هست و آزادی فرهنگی و اجتماعی دارد سیاستپیشگان ایرانی نکته جذابی ندارند. بنابراین او حرف پدر و مادر را در این زمینه گوش می کند. اما این روش یک ایراد دارد که در نظر اول دیده نمی شود. جوانی که این گونه بزرگ می شود در شناختن آدم ها (و به خصوص در شناخت قالتاق ها) مهارت کافی به دست نمی آورد و از همینجا ضربه می خورد. شاید در انتخاب همسر اشتباه کند و.....
روشی که من پیشنهاد می کنم کمی متفاوت هست. والدین سعی کنند دانش و بینش سیاسی خود را بالاتر ببرند تا فرزندان را بتوانند راهنمایی کنند. به جای "جیزززز! دست نزن!" پا به پای آنها بیاموزند.
لازم هست نیست وقت بگذارند کتاب بخوانند. این روزها سخنرانی ها و وبینارهای آموزشی بسیاری در اینترنت در همه زمینه ها از جمله در این زمینه هست. می توانند انها را دانلود کرده موقع شستن ظرف ها، اتو کشیدن، رانندگی و.... گوش کنند.
باز هم تاکید می کنم منظورم از کسب دانش سیاسی تعقیب دعوا و اره تیشه دادن های این جناح و آن جناح نیست! منظورم دور ریختن دید اسطوره ای در مورد سیاست هست.
عنوان نوشته تاریخی آقای بازرگان در سال 1321 "بازی جوانان با سیاست" بود. به پیروی از او عنوان این نوشته را "بازی میانسالان با سیاست" گذاشتم. چنان که در این نوشته استدلال کردم همنسلان من می توانند موتور محرکه یک جریان اجتماعی-سیاسی نو در جامعه باشند. اما مرادم "بازی بازی" نبود. کاری جدی بود.
خانم های تحصیلکرده خانه دار شهری وقتی فرزندانشان بزرگ می شوند معمولا به این فکر می روند یک مشغولیت جدید و متناسب با زندگی شان بیابند. مثلا خیلی مرسوم هست که کلاس زبان بروند. معمولا این نگاه را هم دارند که مهارتی بیاموزند که شاید روزی به آنها کمک کند در آمدی از آن راه کسب کنند. با خود به درستی می اندیشند زندگی بالا و پایین زیاد دارد. اگر از اوقات فراغت شان استفاده کنند و مهارتی به دست آورند می توانند کمک خرج خانواده شوند. با خود می اندیشند بد نیست دستشان توی جیب خودشان باشد. فردا را که نمی شه پیش بینی کرد. اگر استقلال مالی داشته باشند در کوران حوادث و بحران هایی که می تواند برای خانواده شان پیش آید کمتر ضربه خواهند دید. این دغدغه و فکر بین خانم های 35 تا 50 ساله بسیار مرسوم هست.
گاهی مهارت هایی که خانم های میانسال به علت این گونه انگیزه ها می آموزند فرهنگی را در جامعه جا می اندازد که به حال جامعه سودمند است. نمونه اش کلاس ها و دوره های تورلیدری بود که خانم های تبریزی چند سال پیش از روی مد می گذراندند. از بین خیل عظیمی از خانم های طبقه متوسط که در تبریز آن دوره ها را گذراندند برخی واقعا تورلیدر شدند. برخی مهارت های بازاریابی ای در آنجا آموختند که به آنها کمک کرد بیزنس زنانه ای را راه بیاندازند. بسیاری هم استفاده مستقیمی از آن نکردند اما آگاهانه یا نا آگاهانه برخی از آن چه را که در آن کلاس ها آموخته بودند به اطرافیانشان باز آموختند. نتیجه این شد که فرهنگ استقبال از توریست در تبریز کمابیش جا افتاد. من این نکته را در سفرنامه های توریست های خارجی که در چند سال اخیر به تبریز سفر کرده اند دیدم.
علی الاصول با دیدن دوره های مختلف علوم سیاسی می توان در مراکز مختلف مطالعات سیاسی استخدام شد یا تک پروژه برداشت. من نمی دانم این کار در ایران چه قدر مرسوم هست. از کسانی که در این رشته هستند باید سئوال کرد. اما علی الاصول کاری است که با زندگی خانوادگی خانم های میانسال هم می تواند هماهنگ باشد. می توانند همان زندگی زناشویی و خانه داری شان را ادامه دهند و در کنارش دوره ای در علوم سیاسی بگذرانند و جایی برای یک کار مطالعاتی در زمینه مسایل سیاسی استخدام شوند. یا اصلا در خانه پروژه ای برای یک مرکز مطالعاتی انجام دهند. همان طور که قبلا هم گفتم کار سیاسی به نمایندگی مجلس و وزارت ختم نمی شود. طبعا وقتی من گفتم خوبه خانم های میانسال و مادران جوانان کار سیاسی بکنند منظورم این نبود که پلاکارد بردارند بروند در خیابان ها فریاد "مرده باد زنده باد" بدهند. اگر چنین قصدی کنند اغلب با مخالفت شوهرشان (حتی قبل از مخالفت لباس شخصی ها) مواجه خواهند شد. من هم قصد راه انداختن اختلاف خانوادگی نداشتم! منظورم یک کار بی خطر و بی جنجال و بی هیاهو نظیر کار مطالعاتی بود که به اقتصاد خانواده هم کمکی کرده باشد و به استقلال مالی خانم بیانجامد. لازم هم نیست برای این تیپ کار سیاسی تیپ خود را عوض کنند و احیانا جامه زهد و ریا برتن کنند!
از طرف دیگر برای رشد سیاسی واقعی همین کارهای بی جنجال لازمند نه هیاهوهای مرده باد و زنده باد و افشاگری های جنجالی. در تاریخ معاصرمان ده ها گواه برای این ادعایم می توانم بیابم. اگر در دهه بیست تحزب بیشتر دردسرساز شدبه این علت بود که اون قبیل مطالعات جدی سیاسی دور از هیاهو در کشور ما و در فرهنگ سیاسی ما چندان جایی نداشت. مگه چند تا اون موقع think tank در ایران داشتیم که اون همه حزب یکهو بالا آمدند؟! امیدوارم در سال های پیش رو موجی توسط خاتون های میانسال سرزمینم راه بیافتد که این گونه فعالیت سیاسی را جا بیاندازد.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل