سه شنبه 29 مهر 1399
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
وقتی من بچه بودم (دهه هشتاد میلادی) تلویزیون مرتب کودکان گرسنه اتیوپیایی را نشان می داد. خوشبختانه آن قحطی وحشتناک از اتیوپی رخت بربست. در سال های اخیر اتیوپی رشد اقتصادی چشمگیری داشته. هواپیمایی اتیوپی دارد کم کم جزو هواپیمایی های مهم دنیا می شود. (فکر کنم همین الان هم از ایران ایر جلو زده باشد.)
رواندا که روزگاری نه چندان دور آن نسل کشی وحشتناک راتجربه کرد دارد روز به روز شکوفاتر می شود. من پارسال به کیگالی سفر کردم. جای قشنگی است. کنیا و سایر کشورهای شرق آفریقا هم خوشبختانه کم کم دارند به سمت رشد اقتصادی و آبادانی پیش می روند. برایشان موفقیت بیشتر آرزومندم.
اما متاسفانه در آن دسته از کشور های آفریقایی که هنوز تحت تسلط فرانسه هست (کشور های منطقه فرانک منظورم هست) از پیشرفت خبری نیست. روز به روز فقیرتر و بینواتر می شوند:
https://en.wikipedia.org/wiki/CFA_franc
نمی دانم فرانسه هنوز دارد چه بلاهایی سرشان می آورد که اینها برخلاف مردم رواندا و کنیا و اتیوپی و.... نمی توانند هنوز سر برآورند.
کشورهای استعمارگر هم بد و بدتر دارند. انصافا انگلیس خیلی بهتر از فرانسه و بلژیک و هلند عمل کرده. انگلیسی ها می دانستند دنبال چه هستند: یک کلام منافع ملی خودشان. تا جایی که منافع ملی شان ایجاب کرده، آتش سوزانده اند اما نه بیشتر!
اما فرانسوی- و به دنبال آن ها بلژیکی ها- این قدر روشن نمی دانستند چه می خواهند.
در هر مقطعی یک سری ایده های به زعم خودشان پیشروانه داشته اند که خواسته اند آن ها را در مغز مردم مستعمرات زورچپان کنند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که فرضیه های برتری نژادی و داروینیسم (به معنای ایدئولوژیک که خود داروین هم با هوشمندی از آن تبری جسته بود) در اروپا غوغا می کرد، مستعمره چی ها در مستعمرات کولیس به دست گرفتند و با اندازه گیری سایز بینی و جمجمه، مردم بومی را به نژاد های مختلف که برخی بایست به دیگری برتری بیابند تقسیم کردند. (در رواندا که بلژیکی ها چنین کرده بودند!) بعد از جنگ جهانی دوم که خودشان هم چوب این مسخره بازی ها را خوردند از این ایدئولوژی نژادی دست برداشتند و به جایش روی دموکراسی تاکید کردند.
مستعمره چی ها (برخلاف متفکران دانشگاه های خود اروپا) از دموکراسی برداشت سطحی داشتند و آن را دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت می دانستند. دقیقا همان برداشتی که وقتی در ایران مخالفان دموکراسی می خواهند از دموکراسی ایراد بگیرند عنوان می کنند. حال آن که متفکران مربوطه تاکید می کنند دموکراسی نباید به دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت تقلیل یابد بلکه مکانیزمی برای شنیدن صدای اقلیت باید فراهم آورد.
الغرض! مستعمره چی ها این بار رفتند در مستعمراتی مثل رواندا و گفتند که این بار قوم اکثریت باید به قوم اقلیت (همان قوم که ۵۰ سال قبل با اندازه گیری های سایز بینی توسط بلژیکی ها قوم برتر و محق تر شناخته شده بودند) تسلط یابد، چون دموکراسی چنین اقتضا می کند! این جوری فتنه انداختند.
من قبل از این که به رواندا بروم و درباره اش بخوانم خیال می کردم حرص و ولع برای منابع زیرزمینی رواندا باعث آن فتنه شده است. بعد فهمیدم روندا منابع زیرزمینی چندانی ندارد. (اگر داشت انگلیس مجال نمی داد تا آن مستعمره چرب و نرم بماند برای فرانسه ویلژیک!) فتنه انگیزی و اون نسل کشی وحشتناک بیشتر سر همین ایده های خام و منسوخ و کج فهمیده شده اروپایی ها بوده، تا منافع مالی سر نفت و الماس و چیزهایی گرانبها از این دست!
الان هم مبارزه با بنیادگرایی اسلامی ورد زبان اروپایی ها شده. اون را هم باز نمی فهمند چیه! فرانسه در کنار آمریکا و روسیه جزو گروه مینسک برای حل مناقشه ارضی قره باغ هست. بیخود نیست که این مناقشه با این ریش سفیدان (گروه مینسک) عرض سی سال نه تنها حل نشده بلکه بغرنج تر هم شده.
فقط این را بگم: دختران قره باغ راکه فکرشان دنبال «قیزلار بولاغی» (نوعی جشنواره رقص سنتی برای دختران آذربایجان) است چه به بنیاد گرایی اسلامی!؟ اعقاب مستعمره چی ها باز مثل همیشه عوضی گرفته اند. ۵۰ سال دیگه شاید متوجه بشوند که چه خبطی کردند!
در مورد قیزلار بولاغی اینجا بخوانید:
https://fa.wikipedia.org/wiki/رقص%E2%80%8Cهای_آذربایجانی#رقص_قیزلار_بولاغی
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل