+0 به یه ن
از اوایل سال 93 مجلات و ماهنامه های پرمحتوایی در ایران منتشر می شوند. از جلوی دکه های روزنامه فروشی که می گذرید به مجلاتی که منتشر می شوند دقت کنید. در بین آنها مجلات فرهنگی و اجتماعی پرمحتوا کم نیستند. من سعی می کنم آنها را بخرم و به دوستانم هم معرفی کنم. معمولا سعی می کنم ترتیبی بدهم که هر مجله را بیش از یک نفر بخوانند. اگر همین مجلات و ماهنامه هایی که منتشر می شوند توسط ده درصد جامعه هم خوانده شوند شاهد شکوفایی فرهنگی قابل توجهی خواهیم بود. ای دریغ که مردم ما زیاد اهل مطالعه نیستند! بخش اعظم اقلیتی هم که اهل مطالعه بودند مشغول وایبر بازی و فیس-بوک بازی شده اند و ذائقه ی مطالعه شان تغییر کرده. عادت کرده اند به خواندن سریع مطالب متنوع بسیار با تامل کم. جای آن هست که به عادت مقاله خوانی بازگردیم. اتفاقا شرایط هم برای آن کمابیش فراهم هست. در دکه های هر روزنامه فروشی مجلات خواندنی بسیار هستند. گاهی مطالب انتقادی (به دور از هوچی گری و یا سیاه نمایی افراطی) در آنها منتشر می شود که تکان دهنده است. بسی جای خوشنودی است که اجازه انتشار این مطالب داده می شود و ای دریغ که به اندازه کافی خوانده نمی شوند. در یکی از این مجلات مطالب قابل تامل و در عین حال تکان دهنده ای در مورد پولی شدن نظام آموزشی ما بود. خواندن آن مطالب حسابی ذهنم را درگیر خود کرد. ای کاش عده بیشتری می خواندند و آگاهی عمومی نسبت به این گونه مسایل به وجود می آمد.
بگذریم! ماهنامه زنان امروز چند ماه پیش مصاحبه ای با من منتشر کرده بود. اصل مصاحبه مفصل تر بود. در زیر مشروح مصاحبه را منتشر می کنم:
من یاسمن فرزان، متولد سال 1355 در تبریز، هستم. سال 73در تیم المپیاد فیزیک
بودم و همان سال وارد دانشکده فیزیک دانشگاه
صنعتی شریف شدم. سال 76 با همسرم که آن زمان دانشجوی دکتری فیزیک بود ازدواج کردم.
سال 78 بعد از اخذ مدرک کارشناسی ارشد برای دوره دکتری به تریست ایتالیا رفتم و در
موسسه تحصیلات تکمیلی سیسا در شاخه فیزیک ذرات بنیادی ادامه تحصیل دادم.سال 80 به همسرم
از طرف دانشگاه استنفورد پیشنهاد موقعیت شغلی پسا دکتری شد. بعد از هماهنگی ها من
هم همراه ایشان به آمریکا رفتم و در همانجا دوره دکتری ام را ادامه دادم. سال 83
به ایران بازگشتیم و از آن زمان من در ایران مشغول کار پژوهشی هستم.
زمانی که دبیرستانی بودید و امتحان المپیاد دادید به جز شما دختر دیگری هم بود
که المپیادی باشد؟
نه. تا سالی که من عضو تیم المپیاد شدم
در هیچکدام از رشته ها دختری نبود.
چی شد که فیزیک خواندید؟
من از اول به ریاضی علاقه داشتم ولی اتفاقی سر از المپیاد فیزیک در آوردم. در دوره
المپیاد درس هایی که مدرسین می دادند
اینقدر برایم جذاب بود که به این رشته بیشتر علاقه مند شدم و حس کردم که فیزیک و
پدیده شناسی فیزیک چیزی است که نیازهای روحی مرا برآورده می کند و به من وجد و شوق
می دهد.
سال 1373 که شما وارد دانشگاه شدید چند درصد از دانشجویان دانشگاه شریف دختر و
چند درصد پسر بودند؟
قبل از سال 72 تعداد دختران در دانشگاه صنعتی شریف خیلی کم بود اما بعد از آن
تعداد زیاد شد. سال ما ده نفر از چهل نفر دختر بودند .
ده نفر از چهل نفر؟ یعنی در واقع یک
چهارم از دانشجویان در رشته فیزیک دختر بودند.
در سال 72 حتی کمی بیشترا زیک چهارم بود ولی در سال های قبل از آن تعداد
دخترها خیلی کم بود. به علاوه دختران دانشجو در حاشیه بودند. محیط کلاس به آنها
اجازه نمی داد به راحتی سئوال بپرسند و نظراتشان را بیان کنند. سال 72 و 73 یک
جورهایی سال گذار بود. گذار طبیعتا یک سری
چالش به همراه دارد.. مثلا آن زمان سئوال پرسیدن دختر سر کلاس درس یک جور تابو بود!
دختران نسل ما خیلی شجاعانه تابو شکنی کردند. برای بعدی ها یواش یواش مسئله جا افتاد که همان قدر که پسرها
در کلاس حق دارند دخترها نیز حق دارند و فشارها خیلی کمتر شد.
این روحیه شجاعانه که از آن صحبت می کنید در واقع محصول چه چیز بود؟
من فکرمی کنم محصول اوضاع و شرایطی بود که ما در بچگی تجربه کردیم. ویژگی هایی
که بچه گی هامان داشت و ، سختی هایی که
زمان جنگ کشیدیم ونوع آموزشی که به ما داده شد ما را کمی سر سخت بار آورد. شخصیت
ما وقتی سریال های ماری کوری و ابن سینا را تماشا می کردیم شکل گرفت و اینها این
سریال ها در ذهن همه همنسلان من یک سری
ارزش هایی را کاشت. نتیجه اش این شد که
حاضر بودیم برای هدفمان به خصوص اگر هدف
علمی باشد سختی را هم تحمل کنیم.
پدر و مادر در آن تاثیر داشتند؟
پدرمن استاد (بازنشسته) دانشگاه تبریز
و مادرم هم مهندس عمران هستند. مادرمن سال 55 از دانشکده فنی تبریز فارغ التحصیل
شده. دست کم در مسایل علمی تبعیض جنسیتی در خانواده ی ما معنی نداشت.
برگردیم به دوره دانشگاه که شما به دانشگاه صنعتی شریف تشریف آوردید.
دردانشگاه صنعتی شریف به عنوان دختری که فیزیک می خواند با چه مشکلاتی روبرو
بودید؟
من همه مشکلات را به صورت خیلی فشرده در زمان المپیاد دیده بودم. بعد از آن
دوره سخت دانشگاه صنعتی شریف به نظر من خیلی راحت آمد. در دانشگاه روی درسم متمرکز شدم. در
کلاس های درس و حل تمرین خیلی مرتب شرکت می کردم. از حضور سال بالایی ها برای رفع اشکال
و بحث علمی خیلی استفاده بردم اما از"حاشیه ها" دوری کردم.
برخی دوستانم که رشته های فیزیک و مهندسی را انتخاب کرده بودند در بحث ها ی
تخصصی و فنی این سئوال پیش می آمد که "این
نکته به چه درد من می خورد؟!" این نگرشی
بود که از سوی خانواده های سنتی به دختران دانشجو، به طور مستقیم و یا تلویحی،
القا می شد. این نگرش آنها را در آموختن
سست می کرد. واقعیت این است که اگر
دانشجویان بخواهند شغلی مرتبط با رشته دانشگاهی شان داشته باشند اتفاقا همان مباحث
به دردشان خواهد خورد.
قطعا سیلابس درس های ما بی عیب نیستند ولی دیگه این طور هم نیست که دانشجویان ترم دوم وسوم بی هیچ تجربه ای بتوانند
بهتر سیلابس تعیین کنند! به نظرم
دانشجو باید به تشخیص کسانی که این
درس ها را چیده اند اعتماد کنند . آن زمان دانشجویان مهندسی پسر می رفتند با چند نفر مهندس توی فامیل و دور و
بر ارتباط داشتند و می دیدند که آن مباحث تخصصی به دردشان خواهد خورد. دخترها کمتر
این امکان را داشتند. دور وبری هایشان با توصیه های به اصطلاح مشفقانه آنها را سست
می کردند. در دوره کارشناسی فیزیک خیلی این سئوال به ذهن می آید که "فلان
مبحث به چه درد کارم خواهد خورد؟!" شاید خود آن مبحث خیلی
کاربردی نباشد ولی در آینده ی کاری
یک دانشحئ دیدگاه فروکاست گرایانه یا تقلیل گرایانه ای که در درس های فیزیک می
آموزند برای حل مسائل راهگشا خواهد بود.
جو کلی اساتید چگونه بود؟ مشوق جامعه کوچک دخترانی که فیزیک می خواندند بودند؟
چون من المپیادی بودم مانند سایر المپیادی زیادی نورچشمی شدم! اتفاقا دامی که جلوی
من بود- و خوشبختانه در آن نیافتادم- مسئله حلوا حلوا کردن های بیخودی بود. خیلی
ها را این حلوا حلوا کردن دو هوایی کرد. فکر می کردند چون المپیادی هستند باید یک جور دیگر با آنها برخورد
شود. یادم است مسئول آزمایش اپتیک، به من گفت که المپیادی ها این درس را نمی گذرانند. تو هم می توانی فقط بیایی امتحانش
را بدهی و سر جلسات نیایی. من گفتم خواهم آمد واز شما می خواهم خیلی جدی مرا مثل بقیه ارزیابی
کنید. خیلی از المپیادی ها فکر می کردند که دون شانشان است که در کلاس حل تمرین
بنشینند. بعضی از المپیادی های سالهای بعدی درس هایی را که توسط استادان جوان
تدریس می شد خیلی جدی نمی گرفتند وبا کمال وقاحت می گفتند فلان استاد جاافتاده به
من گفته من فیزکدان و انیشتین قرن هستم و شما هم باید به من نمره بدهید. من اصلا
وارد این بازی ها نشدم . هر درسی چه استاد جا افتاده می داد چه استاد جوان می داد
، با جدیت پیگری کردم.این رویکرد دو نفع برای من داشت؛ اولا از مزایای دانشگاه
شریف که همان وجود استادان جوانی است که
بارواقعی آموزشی را وبه دوش می کشند نهایت
استفاده را بردم و دومی این بود که علی رغم همه حلوا حلواها بین جمع دانشجویی برای
خودم دشمن نتراشیدم. چون می دانید که وقتی کسی را زیاد حلوا حلوا کنند برایش حرف
در می آید به خصوص اگر دختر باشد. خوشبختانه من ازاین چیزها مصون ماندم.
کی ازدواج کردید؟
من خیلی زود ازدواج کردم یعنی سال سوم کارشناسی بودم.
چطور شد که تصمیم گرفتید ازدواج کنید در حالی که تصمیم داشتید فیزیک دان هم
بشوید؟
عاشق شدم.
ازدواج در سال سوم دانشگاه شاید امروز برای خوانندگان جوان زنان امروزعجیب باشد چون سن ازدواج بالا
رفته و ادامه تحصیل عاملی برای ازدواج نکردن شده است.
همان زمان هم برای کسی مثل من و از خانواده ای شبیه خانواده ی من عجیب می نمود
که در این سن ازدواج کند. ما ازدواج کردیم ولی از تشریفات دوری کردیم که کار علمی مان ضربه نخور.د
خیلی ساده؟
علاوه بر ساده بودن همه چیز را خیلی ابتکاری انجام دادیم. از ازدواج در سن
پایین راضی هستم. البته آدم چیزهایی را از دست می دهد و چیزهایی را به دست می آورد
ولی در مجموع چیزهایی که به دست می آید بیشتر است. برای خرید و مراسم بیشتراز یک هفته وقت نگذاشتیم و بعد بلافاصله
هر دو سراغ درس و مشقمان برگشتیم.
در دانشگاه های ما دانشجویان دوره های تحصیلات تکمیلی فکر می کنند اگر ازدواج
کنند به کارهای دیگرشان نمی رسند.
این بستگی به شخص دارد. بعضی ها وقتی ازدواج می کنند با تمرکز بیشتری به
کارهای علمی و پژوهشی خودشان می رسند. برای برخی دیگر ازدواج اثر عکس دارد. اگر ازدواج با کسی باشد که بتواند اهمیت کاری را که انجام می دهیم درک
کند و کمک و یاور فکری باشد طبعا اثر سازنده دارد. من خوشبختانه این شانس را داشتم
که چنین همسری داشتم و من هم خیلی سعی کردم این
نقش را برا ی همسرم ایفا کنم.
یعنی این یک مسئله دو طرفه بوده است؟
من خیلی این مسئله را جدی گرفتم. شاید
این حرف خیلی خوشایند برخی نباشد ولی یکی از چیزهایی که من به آن افتخار می کنم و
جزو عناصر کلیدی هویت خودم می دانم همسر یک فیزیک دان بودن است. من در مورد خاطرات
همسران فیزیکدان های بزرگ با جدیت خوانده
ام وقتی که همایش بین المللی می روم دقت می کنم ببینم خانم های فیزیکدان ها که
به عنوان همراه می آیند چه کارهایی انجام
می دهند تال مشوق و همیار همسرشان باشند. در ایران چنین نگرشی نیست.
می شوددقیقا مثال بزنید که خانم های فیزیکدان چکار می کنند که به شوهرانشان کمک بشود؟
این طور نیست که تفریحات یا نیازهایشان را فرو بخورند یا فداکاری کنند ولی طوری برنامه ریزی می کنند که با ویژگی
شغلی همسرشان هماهنگ باشد.
من توجه کردم که این روش ها را یاد
بگیرم و حضور من بار فکری برای شوهرم نباشد.
یعنی اگر ازدواج موفقی بین دو دانشمند باشد ثمره خوب هم خواهد داشت.
لازم نیست هر دو دانشمند باشند. کافی هست که از اهمیت کاری که همسر انجام می دهد درک درستی
داشته باشند. بعضی وقت ها دختران با من درباره ازدواج مشورت می کنند و اشاره می کننند
نامزدم به من گفته که " تحصیل و کارتو از نظر من مانعی ندارد".جواب
من آن هست که اگر نگرش آقای داماد در پشت این نظر "لطف کردن" هست آگاه باشند که لطف هر لحظه پس
گرفتنی است. نه آن که آقای داماد فرد بدی باشد. اتفاقا من فرض را بر خوبی او می
گذارم. اما فرض کنیم عروس خانم ا برای تحصیل یا شغلت مسافرتی داردناگهان برف می
آید و او د ربرف گیر می کند وآقای داماد
نگران می شود. فردای همان روز خواهد گفت " ما که به پولش نیاز نداریم! توا
صلا نرو!" اگر تصور داماد این باشد که این کار و این تحصیل برای
پول است و درکی عمیق نداشته باشد که چرا
عروس به کار کردن یا تحصیل اصرار دارد در
اولین فرصت و ناملایمت به زعم خود از روی خیرخواهی این لطف را پس می گیرد.
فکر می کنید ریشه این مسئله کجاست و چه راه حلی برایش وجود دارد؟
شاید برای یک سری از زندگی ها این سبک مناسب باشد. اصراری ندارم که همه سبک
زندگی مرا قبول کنند. اتفاقا وقتی می بینم خیلی از دخترها از روی رو دربایستی در
حال ادامه تحصیل هستند (به خاطر این که دیگران نگویند که نتوانست!) ودر واقع دلشان
به این است که زن خانه دار باشند من توصیه
می کنم به حرف دلشان گوش کنند. شاید برای آن نوع سبک زندگی همین نوع همسر هم خوب
باشد. من اصلا نمی خواهم بگویم آقایانی که این طرز فکر را دارند بد هستند یا
حتی مرد سالارند . هر زندگی مشترکی سبک
خود را دارد.
خبر خوب آن که نسل جدیدی به عرصه آمده
است که با این مسائل خیلی بهتر کنار می آید. یعنی بین نسل شما تقریبا این مسئله
نیست. من بین دانشجویان این را می بینم. این
روزها پسری با دیدگاه مردسالارانه بزرگ شده خود بیشتر ضربه می بیند تا این که
بتواند به دخترها در جامعه ضربه بزند.
من مادر نیستم. اگر بودم و فرزندم پسر
بود به خاطر آن که پسرم در آینده موفق و
آسوده باشد ابدا با دیدگاه های مرد
سالارانه سنتی بزرگش نمی کردم. طوری بزرگش می کردم که بعد از اینکه از مدرسه وارد
دانشگاه شد خیلی برایش قابل درک باشد که همکلاسی های دختردرخیلی از موضوعات از او با استعدادتر باشند. این واقعیت را بپذیرد و با
آن کنار بیاید. در نسل شما پسرانی که این طور بزرگ شده اند عملا خیلی موفق تر
هستند. هم به لحاظ کاری و علمی و هم به لحاظ ازدواج. با دیدن زنان موفق و تصمیم
ساز که در مورد رزومه ی او تصمیم می گیرند خوددرگیری پیدا نمی کنند. این نوع
خوددرگیری ها پسرهای نسل جدید را به لحاظ روحی ویران می سازد.
شما فکر نمی کنید این چیز ارثی نیست و محیط باید آن را یاد بدهد؟
قطعا مهم است.
فکر نمی کنید که مدارس و دانشگاه های ما به عنوان یکی از مهارت های زندگی باید
این را یاد بدهند که بچه ها وارد اجتماع اکادمیک، صنعت و حوزه کار که می شوند
آموخته باشند این را، علی الحساب جامعه چیزی کم نمی گذارد نظام آموزشی است ترجیحا.
چیزی که من می بینم این است که خانوادها- چه از طبقه متوسط و چه از طبقه
کارگری- درحال حاضر پسرهایشان را متناسب با نیازهای روز بار می آورند. اما آموزش
در مدارس پسرانه از این جهت اسفناک هست. در واقع از همان شعارهای سردر مدارس
ابتدایی پسرانه به آنها گفته می شود که حق دارند در مورد لباس پوشیدن مادرانشان به
مادر امر و نهی کنند. تو حدیث مفصل بخوان از این مجمل! از پسرهای نوجوان حرف های شووینیستی می شنویم که تعجب برانگیز
هست. این حرف ها را از پدر و عمو ودایی نیاموخته اند .از محیط مدرسه برگرفته اند.
وقتی هم وارد دانشگاه می شوند دچار شوک می شوند. در واقع چون نمی توانند نگاه
بالا دستی را نسبت به همکلاسی دختر خود داشته باشند بچه های دختری هستند که باهوش تر
هستند، دچار شوک می شوند.
دچار شوک می شوند. یک فیلم ایرانی بود به نام آناهیتا که موضوعش همین بود
البته خیلی اغراق آمیز بود
و این آموزش بعدی هم دارد. روی ازدواج این بچه ها
تاثیر می گذارد. وقتی وارد زندگی مشترک می شوند به مشکل بر می خورند.
اصلا توی انتخاب به مشکل بر می خورند.
ممکن است به مشکل حادی بر بخورند. حالا برگردیم به بخش دیگری از کار شما. چندین
و چند جایزه بین المللی در فیزیک برده اید و تمام اینها زمانی بوده است که شما در
واقع متاهل بودید.از آن جوایز بگویید که چه چیزهایی بوده است؟
بیشتر در مورد ارتباط پژوهشی با همسرتان بگویید؟
شاخه پژوهشی من و همسرم یکی نیست. ایشان بیشتر در زمینه تئوری هستند من بیشتر
در کار پدیده شناسی هستم. کار پدیده شناسی پل بین بین تئوری و آزمایش است. وقتی
پدیده ای را در آزمایشگاه ببینند ما مدلی می سازیم در چارچوب تئوری که این پدیده
را توضیح می دهد. من و همسرم مقاله مشترک نداشتیم اما خوب به عنوان همسر حمایت
روحی بسیاری از من کردند. همسرم روابط
عمومی خیلی خوبی دارند و خیلی دیپلماتیک هم برخورد می کنند . در ارتباطات حرفه ای من همیشه از ایشان نظر می
خواهم. همسرم دکتر شیخ جباری فیزیکدان
بسیار سطح بالایی هستند که حضورشان در پژوهشکده غنیمت است.
برگردیم به خانم دکتر فرزان در خانه، ساعت چند ساعت کاری شما در اینجا تمام می
شود؟
ساعت کاری که نداریم، هر وقت کارمان تمام بشود به خانه بر می گریدم.
عموما چه ساعتی کار شما تمام می شود؟
همیشه می گوییم ساعت شش برمی گردیم ولی معمولا تا هشت طول می کشد.
خوب شما می رسید خانه ، شاید سئوالی که به ذهن خوانندگان جوان خصوصا دبیرستانی
ها برسد و از من هم زیاد می پرسند ،یک دکتر فیزیک در خانه چکارمی کند؟ آیا مشغول آشپزی می شوید و
به کارهای معمولی که شاید بشود طبق فرهنگ ایران کارهای زنانه اسمش را بگذاریم،
آشپزی و شستن ظرف و غذا پختن؟
همسر من اصلا انتظار ندارد غذا بپزم .
من خودم دوست دارم که غذا درست کنم هیچ
عیبی و عاری هم نمی بینم و لذت هم می برم اگر قرار باشد برای کسانی که دوستشان
دارم غذا درست کنم با عشق این کار را می کنم. بعضی وقت ها هم خسته هستم ولی کسی
روی من فشار نمی آورد که پاشو غذا درست کن ولی اگر وقت و حوصله اش را داشته باشم
خیلی هم با عشق این کار را انجام می دهم .
همسرتان در کارهای خانه کمک می کند؟
اگر من کار داشته باشم کمک می کند بعضی وقت ها هم مزاحم می شود . مثلا روزهای
جمعه من چیزی برای دسر روی اجاق می گذارم
همسرم می آید می چشد ونمک اضافه می کند ومی گوید به غذایت نمک اضافه کردم. من می
گویم غذا نبود دسر بود ! و می گویم خوب برو خودت درستش کن.
سئوال خیلی مهمی وجود دارد، شما وورک
شاپ و سمینا رهایی که در خارج از کشور می روید، از طرفی جامعه ایران دارد به سمت
وسوی رشد علمی می رسد یا تلاش می کند رشد علمی داشته باشد و د راین سالها تا حدی
محسوس بوده است که در واقع خیلی هم نبوده است ...
رشد کمی بیشتر از کیفی بوده است.
مشکلاتی که شما به عنوان یک پژوهشگر فیزیکدان زن ایرانی در ایران دارید کجاها
شبیه و مشابه مشکلات پژهشگران آمریکایی و ارپایی هست؟
از لحاظ جنسیت؟
بله.
هیچ شباهتی ندارد.
چه تفاوتی دارد؟
بگذارید این جور بگویم که مشکل اصلی من در ایران مشکل جنسیت نیست. مشکل اصلی
من ایزوله بودن است چون کاری که ما داریم این است که باید دائم در کوران اتفاقاتی
که در جامعه فیزیک می افتد باشیم، هم باید با آزمایشگران ارتباط داشته باشیم و آگاه باشیم که چه نتایج آزمایشی
جدیدی آمده است، هم با تئوری در ارتباط باشیم. اینترنت خیلی کمک می کند و نعمت
بزرگی است اما جای حضور فیزیکی را نمی گیرد. اگر من حضور فیزیکی داشته باشم می
توانم با آزمایشگرها صحبت کنم وخیلی از حرف های پشت پرده ای را که توی مقالات
نیامده می توانم بشنوم. مثلا نتیجه
ای آمده و می گوید این نتیجه درست است اما
آنها که رقیب این آزمایشگرها هستند ادعا می کنند فلان اثر را در نظر نگرفته است. این را توی صحبت های معمولی می شود فهمید نه توی
مقاله. یا فرض کنید من ایده ای دارم. ایده های ما مثل ریاضی نیست من باید با یک
آزمایشگر صحبت کنم و متقاعدش کنم که برای آزمایش مورد نظر من سرمایه گذاری کند. از
طرفی رقیب من هم برای این گونه سرمایه
گذاری ها در دنیا خیلی زیاد است. من مقاله ای می گذارم اما باید حضور فیزیکی داشته
باشم و با طرف حرف بزنم. اینکه من توی ایران هستم و کمتر از بقیه توی همایش ها می
توانم شرکت کنم برای من معضل است . این
است معضل اصلی و دغدغه اصلی ام که باید روشی برای حل آن بیابم .
درواقع این فقط مشکل شما نیست مشکل همه پژوهشگرهاست؟
برای همه پژوهشگرها به خصوص وقتی به آزمایش نزدیک می شوند.
خوب این مشکل مستقل از جنسیت است؟
کاملا مستقل از جنسیت است. مشکل دیگری که من در ایران دارم به خاطر نوع کار
پژوهشی است که ما انجام می دهیم. پدیده
شناسی در ایران خیلی شناخته شده نیست و ارج و قرب ندارد. بعد از جنگ که خواستند در ایران کار پژوهشی از سر بگیرند
سرمایه گذاری فکری را در جهتی کردند که در آن شرایط ایزوله عملی تر باشد.
طبعا استعدادهای آن زمان به سمت موضوعات
تئوریک تر رفتند.
و کاملا هم انتخاب درستی بود. آن موقع میزان ارتباطات از الان هم کمتر بود.
اینترنت اینقدر دامنه دار نبود و معقول ترین انتخاب همان بود. این افراد فرهنگی هم برای خودشان داشتند و کارهای خوبی هم انجام دادند . منتهی این جور جا افتاد
که "مخ ها" سراغ این طور کارها می روند. در صورتی که در دنیا این طور
نیست . البته جو جهانی در آن سال ها هم به سمت مسایل تئوریک تر گرایش داشت.
سال 1987 ، 1988؟
تا اواخر دهه نود این گونه بود. در صورتی که از سال دوهزار به این طرف در دنیا
گرایش عمومی برگشت . سال 2001 در اریچه که
یکی ازشهرهای سیسیل ایتالیاست، همایشی برگزار شد. در آنجا عده زیادی ازفیزیک دان
های برجسته سخنران بودند از جمله فیزیکدان برجسته پلچینسکی . پلچینسکی که خود نظریه پرداز قهاری هست از جمع بزرگ دانشجویان دکتری حاضر پرسید چه کسانی می خواهند برای پژوهش موضوع نظریه
ریسمان (یک موضوع کاملا نظری) را انتخاب کنند. ازمیان سالن پر تنها یکی دو نفر دست
بلند کردند. سپس سئوال کرد چه کسانی می خواهند بروند پدیده شناسی و همه دست بالا
بردیم. در آن همایش هر دو ایده را به ما معرفی کرده بودند و ما با هر دو ایده
آشنا شده بودیم. پلچینسکی تعجب کرد و گفت پنج سال پیش گرایش برعکس بود. بعد البته تشویق هم کرد و گفت که
با این آزمایشگاه هایی که در حال راه
اندازی است و نتایجش به زودی بیرون خواهد آمد شما انتخاب درستی می کنید. این گذار در دنیا شد ولی در ایران از آن بی
اطلاع می ماندند و این محیط بسته در همان حال و هوای دهه نود ماندند. درتهران کمی
اوضاع بهتراز شهرستان هاست چون ارتباط در تهران با دنیا بیشتر است.
مشکل من از اینجا ناشی می شود که در این محیط قدر و منزلت کار پدیده شناسی را
نمی دانند و کسی که قادر به ارزیابی مقالات من باشد در ایران وجود ندارد. درنتیجه
حاشیه سازی ها شروع می شود. جنسیت یا قومیت من (تُرک هستم) دستاویز هست نه علت
اصلی حاشیه سازی ها. راهی هم جز "جا خالی دادن" نیست.
و احیانا اگر موفقیتی هم کسب شود خیلی مطرح نمی کنند.
حالا دیگر وارد این بحث نمی شوم. به عنوان یک زن، اشتباهی که می توانم بکنم
این است که خیلی زیاد روی زن بودنم تکیه کنم و خیلی داد و بیداد کنم که علیه من
این رفتار شده است. اگر من این رفتار را کنم دارم در یک سینی طلا هدیه می دهم به
کسانی که می خواهند از من آتو بگیرند. این افراد هم متاسفانه کم نیستند. هر چند من
هر گز این کار را نکردم پشت سرم به کسانی
که مرا نمی شناختند گفته اند که فلانی زن بودنش را بهانه می کند که امتیاز
بگیرد در صورتی که من هیچوقت این کار را نکردم.
در سوئد شاید به خاطر زن بودن تبعیض مثبت صورت گیرد اما در ایران کجا از
این خبرها هست؟! من هم آن قدر ابله نیستم که جایی که پیش کشیدن جنسیت به ضررم تمام
شود جنسیت ام را پیش بکشم. کاری که باید
بکنم این است که ارتباطاتم را با دنیا زیاد کنم، دربرابر حاشیه ها جای خالی بدهم و در یک گوشه خیلی آرام
کار خودم را بکنم. اینکه می گویم در یک گوشه به این معنی نیست که در را به روی خودم
ببندم، باید ارتباطم را با دنیا زیاد کنم دانشجو بگیرم ولی باید جا خالی بدهم.
چیزی که اینجا می خواهم بگویم این است
که من سر تعظیم فرو می آورم در برابر فعالین
حوزه حقوق زنان که در حوزه کارهای حقوقی به نفع زنان فعالیت کرده اتد. هرچند خودم هیچ فعالیتی در این زمینه
نداشتم و یک گوشه داشتم کار خودم را انجام می دادم. کارحقوقی خیلی مهم است . فعلا
در بقیه چیزها تبعیض هست اما در استخدام یک استاد دانشگاه تبعیضی نیست یعنی مقاله
من به عنوان یک زن همان قدر امتیاز محسوب می شود که مقاله یک مرد به عنوان
فیزیکدان. این چیزی است که الان بدیهی می دانیم، در دنیا همیشه چنین نبوده است. من همیشه فکر می کنم اگر این قوانین
خدای نکرده نبود چقدر سوء استفاده می کردند تا به من ضربه بزنند. ضربه واقعی نتوانستند
بزنند چون قوانین از این جهت درست بوده
است.
فکر نمی کنید این هم جزو مواردی است که باید آموزش داده شود. اینکه حقوق هم
خانم ها هم آقایان باید به آنها آموزش داده شود و بعد از اموزش این ها وارد...ناتمام
نه. من این طور فکر نمی کنم. من فکر می کنم قوانین تبعیض آمیز باید اصلاح شود.
فکر می کنید چقدر طول بکشد که ایران
به نقطه ای برسد که قوانین اصلاح بشود؟
فکر کنم در این مورد بقیه دست اندرکاران زنان امروز خیلی بیشتر از من وارد باشند و بهتر بتوانند نظر بدهند. من هیچ فعالیتی دراین
زمینه نداشته ام . فقط دورادور تعقیب کرده ام و معتقدم خیلی کار ارزشمندی انجام می
دهند . هر چند معتقدم قوانینی که شاید تصویب کنند به طور مستقیم در زندگی من هیچ
نقشی نداشته باشد.
و راه حلش هم اصلاح قوانین است؟
بله اصلاح قوانین. اتفاقا من فکرمی کنم آموزش آقایان دراین زمینه به اندازه کافی
خوب است که برای آن هم باز باید دست خانواده ها را بوسید نه آموزش پرورش را . من
وقتی مقایسه می کنم دیدگاه مردهای ایرانی را با دیدگاه مردهای هندی -همکاران هندی
خودم- یا حتی ترکیه ای ها می بینم می بینم مردان ایرانی خیلی جلوتر هستند تقریبا
هم ردیف مردهای ایتالیایی و اسپانیا هستند . نمی گویم مثل مرد سوئدی هستند اما خوب
همردیف مردان مدیترانه ای هستند . فکر نمی
کنم دیگر بیشتر از این باید روی آقایان فشار آورد.
در حال حاضر با توجه به اینکه درجامعه فیزیکدان ها تعداد خانم ها رشد پیدا کرده، فکر می کنید زنان در فیزیک ایران به عنوان یک پژوهشگر چه
جایگاهی دارند، جامعه فیزیک زنان چه کمبودها و کاستی هایی دارد و چه کمک هایی باید
به آن بشود؟
به نظر من مشکلات زنان همان مشکلات فیزیکدان هاست. مشکل زن فیزیکدان به طور
مستقل نداریم . مشکل حاشیه سازی هایی است که منشا دیگری دارد و این درمورد کسی است
که نظر مستقلی دارد. اگر نظر مستقلی نداشته باشد اتفاقا کارمند زن اعم از اینکه
هیات علمی باشد یا نه، عزیز تر از کارمند مرد است ولی اگر زنی بخواهد در جامعۀ کار
استقلال رای داشته باشد، اهل تملق نباشد، نظرش را بگوید و نظرش را آشکارا بدهد
جنسیتش بهانه ای می شود برای ضربه زدن به او.
در بین معلمانی که داشتید کدامشان در شکل گیری آکادمیک شما مهم
بودند ؟
معلم فیزیک ما در دبیرستان فرزانگان تبریز، آقای رفقی بودند که بسیار خوب و با علاقه تدریس می کردند. ایشان به ظاهر یک مرد خیلی سنتی تبریزی بودند ولی سرکلاس
درس از رفتارش کاملا مشخص بودکه اصلا سر سوزنی جنسیت دانش آموز برایشان مهم. مثال
می زنم . اصرار داشتند ما تاریخ کشف ها را بدانیم. یکی از بچه ها پرسید که این
تاریخ ها را در امتحان می پرسید ؟ گفت در امتحان نمی پرسم اما شما باید در کوران
این چیز ها قرار بگیرید و بدانید کدام کشف کی شده. چون شما هم در شکل دادن این
مفاهیم نقش خواهید داشت. من سالها بعد
حکمت حرف ایشان را فهمیدم. چندین و چند مفهوم دراین جمله ساده ایشان وجود داشت.
یکی اینکه تاریخ علم مهم است . دیگر آن که شما باید خودتان را جزو کسانی بدانید که
در شکل دادن این مفاهیم نقش خواهید داشت. فیزیکدان های بزرگ دنیا "از ما
بهتران" نبوده اند. یکی مثل خودمان بوده اند. ثالثا د رحرفش اصلا اشاره ای به
جنسیت نبود اصراری نداشت ماری کوری را برای ما مثال بزند! بسته به موضوع مورد بحث
از دانشمندان فارغ از جنسیت مثال می آورد.
من به ایشان خیلی خیلی مدیون هستم.
خیلی ممنون.
خواهش می کنم.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک
تویتر
گوگل
آردینی اوخو