خواننده ی عزیز و جدید وبلاگ ، حسن عزیز به من پیشنهاد داد كه در وبلاگ در مورد سبك های زندگی در خارج بنویسم. همان طوری كه در جواب ایشان نوشتم این كار یك مقدار سخت هست چون می تواند بخشی از خوانندگان این وبلاگ را پس بزند. به نظرم در مورد سبك های گوناگون زندگی در همین تبریز و تهران خودمان هم حرف بزنیم خیلی هنر كرده ایم. به این معنی یك گفت و گو ی سازنده را شروع كرده ایم كه متاسفانه خودسانسوری های بسیار و تابو های نانوشته ی گوناگون مانع از شكل گیری از آن هستند. منظورم تابوهای دینی یا سیاسی یا تاریخی یا جنسی نیستند. سن 38 سالگی زمانی نیست كه كسی بخواهد به این گونه تابو شكنی ها بپردازد! نویسنده این وبلاگ دنبال دردسر نمی گردد! اما تابوهای كوچولو كوچولو خیلی زیادی هستند كه بیش از آن تابوهای بزرگ دست و پا گیر هستند. مثل حرف زدن در مورد نحوه پخت قرمه سبزی! بله! چیزی تا این حد پیش پا افتاده! باور كنید اگر بحثش را شروع كنیم چنان رگ های گردن از خشم بیرون خواهد زد كه روش خانواده ی من در قرمه سبزی پزی روش درست است و لاغیر! شاید از دور خنده دار باشد اما از نزدیك اعصاب خرد كن می تواند بشود!!!
الغرض در همین چیزهای كوچك هم اگر وبلاگی بتواند گفت و گو ایجاد كند هنر بزرگی كرده!
به هر حال این وبلاگ وبلاگ آشپزی هم نیست. من نمی خواهم فعلا وارد بحث جنجالی قرمه سبزی شوم! اصلا نمی خواهم بگویم ما تبریزی ها شنبلیله نمی ریزیم!
به پیشنهاد حسن فكر كردم. دیدم بهتر هست در مورد فرهنگ خانوادگی و فرهنگ شهری در كشورهای پیشرفته كه منجر به دانشمند پروری می شود بنویسم. باور كنید ظرافت های زیادی دارد كه از بطن خانواده شروع می شود. از همسایگی ها در محله ها شروع می شود. برخی در ایران گمان می كنند كه امكانات اگر باشد دانشمند هم خواهیم داشت. این برخی متاسفانه شامل سیاستگزاران علمی ممكلت و مشاوران آنها هم می شود. خیلی ظرافت های فرهنگی در جایی مثل ایتالیا هست كه شهرهای آنها را دانشمند پرور می كند. وقتی این ظرافت ها نباشد پول هم بریزیم بر سر پژوهشگران هپلی هپو می شود می رود پی كارش. نمونه آشكارش آن هست كه خانواده ی آن شخصی كه برای كنفرانس به خارج رفته درك نمی كند كه این بخشی -آن هم بخش مهمی - از كار هست. اگر خود همراه او شوند نمی ذارند طرف سر سخنرانی ها بنشیند و اصرار دارند باهم بروند گردش. اگر هم شخص تنها رود هزار تا خیالات برشان می دارد كه مثلا طرف رفته خارج چی كار! موی دماغ می شوند و مانع كار و پژوهش با فراغ بال.
دانشمند پروری در خانواده و نیز در شهر درك و فهم زیادی از مفهوم پژوهش می طلبد كه در كشور ما نیست.
برای كتاب امی نوتر ترجمه آقای حسن فتاحی مقدمه نوشتم. در نوشته تاكید كرده بودم "با توجه شناختی كه من از خانواده های دانشمند پرور یهودی دارم ..." از طرف وزارت ارشاد خواسته بودند كلمه ی "یهودی" سانسور شود. اینجا وبلاگ من هست و كسی نمی تواند مرا سانسور كند. آشكارا می گویم كه خانواد ه های یهودی دانشمند پرور خرده-فرهنگ مخصوص خود دارند كه بار فكری بسیاری از دوش اعضای دانشمندشان بر می دارد و آنها را سبكبال می سازد تا در راهی كه در پیش گرفته اند سریع تر بتازند. ما چنین چیزی در فرهنگمان نداریم! همان زن ایده آل صدا و سیما ی كشور ما كه به عنوان الگو به زنان دیگر قالب می شود و توی سر زنان ایرانی زده می شود كه باید مانند او شوید در عمل باری سنگین بر دوش همسرش میشود كه علایق علمی دارد. باری چنان سنگین كه او را از پویایی علمی باز می دارد.
همین طور خانواده های ایتالیایی و آمریكایی و سوئدی دانشمند پرور خرده-فرهنگ خود را دارند كه اعضای دانشمندشان را در هدفشان یاری می رسانند. اگر عمری باقی بود و انرژی و ذوقی و شوقی من در این مورد خواهم نوشت.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل