به یک ساعت سخنرانی نمی ارزد؟!

+0 به یه ن

در فضای مجازی یک پوستر در مورد  سری سخنرانی ها به مناسبت ۲۸ مرداد منتشر شده. دیدم یکی از پادشاهی خواهان بالا پایین می پره که برنامه را تحقیر کنه. اولا نوشته بود که سخنرانان از قوم گراها هستند. من سخنرانان را نمی شناختم و درنتیجه در مورد نظراتشان در مورد حقوق اقوام هم چیزی نمی دانم. اما این را می دانم که اتفاقا از جمله نقد های قابل تاملی که به مصدق می شود آن هست که لایحه انحمن های ایالتی و ولایتی را زنده نکرد. (شاید به لحاظ حقوقی اصطلاحی که به کار بردم دقیق نباشد. اما اصل مطلب را منتقل کردم.) این نقد را هم هویت گراهای قومی مطرح می سازند. این ادعای سلطنت طلبها که طرفداران مصدق قومگرا هستند نمی دانم از کجا آمده. اما ناخواسته دست روی نکته مهمی می گذارند اگر نیروهای هویت گرای قومی و مصدقی ها متحد شوند قدرتی عظیم می گردند که نیرویی بسی بیشتر از پادشاهی خواهان خواهد داشت. متحد بالقوه هم هستند.

آن چه به طور خاص دستمایه تمسخر قرار داده بود عنوان یکی از سخنرانی ها بود که در مورد رابطه با همسر مصدق بود. به بهانه آن به تحقیر و تمسخر نوشته بود که مصدقی ها امسال مرثیه خوانی سالیانه شان  را به سیرک بدل کردند.

من نمی دانم در ان سخنرانی چه مطالبی عنوان خواهد شد ولی  فکرش را که می کنم می بینم بعد از هفتاد سال این موضوع ارزش پرداختن دارد. چندین چالش در زندگی مشترک این دو بوده که  هر کدام از آنها می تواند زندگی مشترک را بپاشد اما آن دو توانستند بر چالش ها غلبه بیابند. باز بینی آن آموزنده خواهد بود. چند چالشی که همین طوری به ذهن من می رسد موارد زیرند:

۱) مصدق یک آزاد اندیش معتقد به حقوق بشر بود و انسان ها را دارای حقوق برابر می دانست. از منظر او یک شهروند مسلمان شیعه و یک اقلیت دینی از حقوق شهروندی برابر برخوردار بودند. اما همسرش به دنیای دیگری تعلق داشت و خط کشی های مذهبی پررنگ در ذهنش نقش داشت. چه طور این دو در یک خانه سالها به خوشی زندگی کردند ؟! چه طور این تضاد را توانستند حل کنند؟ از راه حلی که آنها در خانه یافتند شاید بتوان آموخت و بخش هایی را به جامعه -دست کم جوامع کوچک محلات- تعمیم داد.

۲) مصدق  یک خانزاده قاجار بود و همسرش یک روحانی زاده ملاک. در دنیای سنتی این طبقه اجتماعی  انسان ها ابدا برابر نبودند. هرچند زن می بایست از همسر اطاعت کند اما می زد توی سر بقیه طبقات اجتماعی -اعم بر زن و مرد. این را حق خود می دانست. اگر شوهر می گفت این کار را نکن اطاعت می کرد اما به شدت حس می کرد در حقش ظلم شده که نذاشتند جلوی طبقات اجتماعی پایین تر «خانمی» کنه.  اگر زندگی نامه گاندی را بخوانید می بینید سر همین موضوع با همسرش کشمکش ها داشت. چوب کشمکش ها را بچه ها می خوردند.. واقعا هم همان گاندی ضد خشونت سر همین موضوع با همسر خود خشونت می کرد. در فیلم مستند «مصدق، نگاهی دیگر»  می بینم که این چالش در زندگی مصدق هم بود اما مصدق بسیار متمدمانه -بی آن که مردسالاری در خانه راه بیاندازد و با همسر خود خشونت کند- راه حلی می یافت. این هم آموزنده است. کاری که گاندی بزرگ نتوانست در خانه بکند، مصدق کرد. آیا این موضوع ارزش پرداختن در خارج از «سیرک» ندارد؟!

۳) زندان و تبعید یک فرد بر خانواده اش فشار می گذارد. معمولا نتیجه اش خانه ها و کاشانه هایی در هم شکسته هست. اما کاشانه مصدق و همسرش خراب نشد. احتمالا در این مورد همسرش بیش از خود او درایت و فداکاری نشان داده بود. به هر حال آموزنده هست.

۴) این زوج دختری داشتند که نیاز های خاص برای مراقبت داشت. این موضوع هم خانواده ها را می تواند متلاشی کند  اما خانواده مصدق باز درایت نشان داده اند.

حتما موارد بیشتری هست که به ذهن من نرسیده. اما قطعا همین چهار مورد ارزش یک ساعت سخنرانی را دارد. کسی که آن را مورد تمسخر قرار می دهد لابد از پیچیدگی های روان انسان و اثر مهم خانواده بر شخص سیاستمدار بی خبر هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هنوز آن قدر توان ساختن آینده ای بهتر در خود می بینم که نیازی به افتخار به گذشته و اصالت و... حس نمی نمایم.

+0 به یه ن

اکنون ۴۶ سال ونیم سن دارم و هنوز معتقدم کسی دم از اصالت خانوادگی ونظایر آن (افتخار یابی در گذشته خاندانی یا ملی یا قومی ) می زند که خودش هم می داند لیاقت ساختن آینده بهتر ندارد. هنوز من باور دارم قدرت و توان و هوش و استعداد آن را دارم که آینده ای بهتر از گذشته برای خود بسازم و در نتیجه نیاز به بالیدن به اصالت خانوادگی و نظایر آن نمی بینم.
و اما در مورد هویت طلبی قومی و ملی!
حدود صد سالی هست که باستانگراهای ایرانی مخ ما را با شکوه و تمدن دوران هخامنشی می خورند. حدود ۱۵-۲۰ سال هم هست که ترک های ایران در واکنش و دهن کجی به آنها شکوه شاهان گذشته ترک تبار را به رخ می کشند. سر این اتفاقات هزاران ساله صبح تا شب در فضای مجازی اره می دهند و تیشه می گیرند.
گیریم شاهان گذشته از فلان قوم و تبار رفتند و با خونریزی سرزمین های مجاور را غصب کردند وبعدش هم قصری باشکوه ساختند و در آن عیاشی کردند. چی به ما می رسه که صبح تا شب بخواهیم سر شکوه آنها جدل کنیم!؟
به جای آن به فکر ادبیات کودک باشید که آینده ساز هست. 
ما یک دونه انیمیشن یا تئاتر عروسکی درست و درمون بچه پسند «تکم چی» نداریم که باب طبع کودکان این دوره زمونه باشد و آنها را جذب کند. شکوه و جلال فلان شاه هزار سال پیش به چه درد بچه های ما می خورد؟
به فکر رشد علمی باشید که آینده در گروه علم هست. از اون ربع رشیدی ۷۰۰-۸۰۰ سال پیش آبی برای علم گرم نشد. تا افتتاحش کردند خود مردم ویرانش کردند. اگر مثل دانشگاه های پادوا و .... می ماند وگالیله پرور می شد قابل افتخار بود نه حالا که ویرانه ای از آن باقی نمانده.


-------------

نوشته دو سال پیش مینجیق:
حدود یک سال پیش در این کانال نوشته ای در مورد اصالت خانوادگی منتشر کردم. اشاره کردم که برعکس پیش بینی بزرگترها در زمان نوجوانی ام، روز به روز بیشتر متقاعد می شوم که بالیدن به اصالت خانوادگی و سنجیدن افراد بر این اساس چرت و مزخرف هست!
در این یک سال گذشته از این مفهوم بیشتر و بیشتر دلزده و گریزان شده ام.
به دو علت:
یکی این که در این مدت دیده ام دسته ای از طبقه حاکمه هم ادعای اصالت پیدا کرده اند. دوم هم از این جهت که می بینم زنان طبقه مرفه (یکی دو دهک بالای جامعه) که روز وشب در مورد اصالت خانوادگی می اندیشند چه قدر به همسر و فرزندانشان ضربه می زنند.
در هر مورد نوشته جداگانه ای منتشر خواهم کرد.
——- نوشته پیشین:
اصالت خانوادگی
شنبه 21 تیر 1399
یادمه از زمانی که نوجوان بودم و به اقتضای سن ایده آلیست، از افراد جاافتاده تر دوروبر، از مدرسه گرفته تا جمع خانواده گسترده زیاد می شنیدم که «آدم که همسن شما می شه فکر می کنه همه آدم ها برابرند اما یواش یواش که سنش بالا می ره به این نتیجه می رسه که اصالت یه چیز دیگه است!»
الان من ۴۳ سال سن دارم. سن الان من از سن اون موقع کسانی که چنین نظری می دادند بیشتر است. می خواهم جسارتی بکنم و نظر خود را در این مورد بنویسم. درسته که خیلی از افراد که سن شان بالا می ره یواش یواش چنین عقایدی پیدا می کنند اما این به دلیل عاقل تر شدن و پخته تر شدن یا مشاهدات و تجارب فراوان نیست!
خودشان به جایی می رسند که فکر می کنند از این که هستند امید رشد و بالندگی بیشتر (حالا در هر زمینه ای که برایشان مهم و ارزشمند هست) ندارند. به این معنی از آینده ناامید می شوند و به زور می خواهند در گذشته برای خودشان افتخارات بتراشند. تلویحا خود را در زمره «اصیلان» قرار می دهند و برای خودشان در ذهن شان امتیازات ویژه قایل می شوند. «مشاهدات و تجاربی» که ادعا می کنند شواهد این تز برتری اصالت خانوادگی است یک سری قضاوت های کاملا بایاس شده است!
مثلا اگر یکی که او را زمره غیر اصیلان قلمداد کرده اند آشش را هورت بکشد و غذایش را با ملچ مولوچ بخورد سزاوار تحقیر و سرزنش هست. اما هورت کشیدن و ملچ مولوچ اعضای خانواده های اصیل اصلا شنیده نمی شود!
اگریک نفر «اصیل» به همسرش خیانت کند اشکال زیادی ندارد اما وای به روزی که یک «غیر اصیل» چنین کند! چه قدر در مورد ربط این خیانت به نداشتن اصالت بالای تریبون می روند و سخنرانی می کنند!
اگر سر جهیزیه و مهریه و ارث و میراث و نظایر آن در خانواده های «اصیل» قشقرق به پا شود از آداب اصالت است!‌اما همین قشقرق در خانواده های غیر اصیل عیب و عار هست و شاهدی دیگر بر این که از افراد غیر اصیل بیش از این نمی توان انتظار داشت.
.......
خلاصه!‌امیدوارم در هر سنی که هستیم آن قدر برای خود امکان و رشد و بالندگی در آینده متصور باشیم و آن قدر آرزوها و چشم اندازها و افق های وسیع برای آینده مان ببینیم که لازم نباشد خودمان را مفاهیمی نظیر اصالت خانوادگی یا افتخار به استخوان های پوسیده پدرمان گول بزنیم و مشغول و دلخوش سازیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

نقش انکار ناپذیر سلبریتی ها

+0 به یه ن

از قدیم یکی از نشانه های روشنفکری و عقل کل بودن در ایران تحقیر سلبریتی ها بوده است. روشنفکرها بر خود نوعی وظیفه می دانستند که پیف پیف کنند که چرا عوام دنبال این سلبریتی ها ی سطحی می افتند.
سلبریتی ها-هرچه قدر هم عیب و ایرادداشته باشند- نیازی از جامعه را پاسخ می گویند که روشنفکرها قادر به پاسخگویی آن نیستند. تنها یکی دو قشر دیگر می توانند این نیاز را پاسخ دهند اما زیان ها ی این دو قشر دیگر بسی بیشتر از قشر سلبریتی است. یکی از این دو قشر قشر رمال -اعم بر سنتی یا عصرجدید- است. قشر دیگر را نام نمی برم. وقتی روشنفکر کمر به قلع و قمع سلبریتی ها می بندند عملا میدان می افتد دست آن قشر دیگر که نام نبردم.
علاقه و طرفداری از سلبریتی ها هویت جمعی برای مردمی می سازد که دور از هم هستند.
مثلا در تبریز یک محله قدیمی است که مردم آن را به اسم حلیمه سازانده می شناسند. خیلی حرفه ها! در جامعه ای که مردها اسم زنان را در جمع نمی بردند اسم یک محله سنتی به اسم یک زن خواننده و نوازنده شناخته شده. این قدرت و اعتبار یک سلبریتی محلی را می رساند. (در همسایگی خانه ما در گلباد هم یک محله بود به اسم ماندانا که نام دختر مالک اصلی محل بود. اما اون فرق داشت. اولا جدیدتر از محله حلیمه سازانده بود. ثانیا خیلی بافت مدرن تری داشت. ثالثا و مهمتر از همه این که ماندانا فقط دختر یک آدم پولدار بود و خودش کاری که نامش ماندگار شود نکرده بود. درست مثل شهناز که دختر شاه بود و برای همین اسمش را روی یک خیابان گذاشته بودند که نامش ماندگار شده. اما این که زنی در سایه هنر خودش -ولو هنر کوچه بازاری در جامعه مردسالار چنان اعتباری بیابد که نام محله ای به او شناخته شود خیلی حرف هست! شاید ماندانا اسم شیک تری از حلیمه باشد اما مفهوم هویت سازی یک زن در سایه هنر و تلاش خودش خیلی مدرن تر هست از کسب اعتبار او به لطف ثروت پدرش!)
سلبریتی های معروف تر مثل هایده و فردین و گوگوش هویت جمعی ملی می ساختند. سلبریتی های معروف تر مثل گروه بیتلز و مایکل جکسون و ..... هویت جهانی جمعی می ساختند.
روشنفکرها اگر عقل داشته باشند به جای پیله کردن به سلبریتی ها و تضعیف آنها --که نتیجه ای جز میدان گرفتن قشری مخرب تر به جای آنها ندارد-- پشت پرده به خود سلبریتی ها خط می دهند که خط دهی جامعه را بر عهده داشته باشند.
امثال ترانه علیدوستی و هدیه تهرانی و .... کاملا پتانسیل آن را دارند که با دمخورشدن با روشنفکرها در خط دهی جامعه در جهت تعالی نقش آفرینی کنند. نمی دانم برای چی پارسال هموطنان آن طوری علیه ترانه علیدوستی می تاختند؟! با حمله به ترانه علیدوستی کجا را قرار بود فتح کنند؟ خدا یک جو عقل به آنهایی که به امثال علیدوستی می تازند بدهد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تبریزین کابلی کؤرپوسونن اؤزلرین آتان قیزلار

+0 به یه ن

یکشنبه 29 اردیبهشت 1398

گئچن ایکی اوچ ایلده، نچچه یول اولوپ کی جوان قیزلار ایستییپلر اؤزلرین تبریزین کؤرپولرینن آتیپ اؤلدورله! خوشبختانه اوردا کی قهرمان آقا لار مانع اولوپ قیزلاری نجات وریپلر.
آممان خودکشیه اقدام ائلماخ اؤزی بیر بغرنج و چرکین مسئله دی. بیر انسان ایکی ایل تمام خودکشی کونو سوندا فیکیرلشر سورا اقدام ائلر.
او سن ده کی قیزلارین خودکشیه اقدام ائلمه سی، تازا بیر مسئله دییر. 20-30 ایل قاباخدا او سن ده قیزلار تبریز خودکشی اقدام ائلردیلر. آممان نحوه سی فرقلی دیر. او زامان لار ائو لرینده سم یییردیلر. آتا آنا بیلیپ، تزلیخ جا بیمارستانا آپاراردیلار. سورا دا فامیللره دییردیلر، ائشیه ده ساندویچ ییپ مسموم اولوپ! آممان بیز اوندا، او قیزلارینان همسن دوخ. علتی ائشیدردوخ. قولاغیزیما یئتیشردی نییین نه سی دی.
ایندی قیزلار گئدیپ خیابان دا خودکشی ائلیر چوخ راخ گؤزه گلیر.
جماعت ایکی عامل ساییر بو یوخاری آمارا:
1) سطح بالا جماعت اقتصادی مسایلی علت بیلیر و مملکتین اقتصادین کؤریینلری لعنت ائلیر.
من بو نظرینن ائله موافق دییرم. خودکشی الئلیینر جوان قیزلاردیلار. اقتصادی فشار مستقیم بو سنی ده قیزلارین اوستونده دییر (علی الاخصوص تبریز محیطین ده). اگر میانسال آقالار اولسیدیلر، اقتصادی مالی عامل اصلی عامل ساییلا بولردی. آمما 16-17 یاشیندا قیز اوچون، خیر!
2) غیبت ائلیینلر دییلر او قیزلار ائلچی آختاریللار!!!!! آخی منیم باجیم! منیم قارداشیم! ائلچی آختاران اؤزون اولدورمز کی! خودکشی ائله سه، ائلچی لر بیله سینن قاچارلار!
آممان گؤراخ نیه بیر بئله تبریز ده، او سن ده کی قیزلارین خودکشیه اقدام ائلماخ آماری یوخاری دی؟!
خودکشیه نچچه عامل با هم گرک اولا.
آممان منیم نظریمه اصلی عامل او فشار دی کی آنالاری او قیزلارین اوستونه کامل و perfectionistاولماخ اوچون قویوللار. والله هیچ یئر بیر بئله کی تبریز ده، آنالار قیزلارینا امر و نهی ائللیر و هر ایشلرینه دخالت ائللیر ائلمه ز لر!
من تهران دا استخره گئدرم، تبریز ده ده. تبریز ده همیشه رخت کن ده، آنا قیز آراسیندا دعوا دی. آنا پیله ائلییر کی مایووی بئله قییمه، ائله قیی. قیز دا تنگه گلیر آنانین micromanagement الیندن!
لباس و قییماخدا آنالار قیزلارین تنگه گتیریللر.
درسلر و نمره اوستونده آنالارقیزلارین تنگه گتیریللر.
........
هلم آنالار بوجور پیله ائلماغی اؤزلرینین یاخچی لیغی و فداکارلیغی ساییللار!
نتیجه بو یوخاری خودکشی آماری دی.
یوخاری افسردگی آماری دی.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

وقتی اره تیشه دادن با ایرانشهری ها در مورد وقایع ۲۵۰۰ سال پیش از حفظ سلامت دختران شهرمان مهمتر می شود

+0 به یه ن

آیا امروز مسئله ای حاد تر از حمله شیمیایی به مدارس دخترانه کشور وجود دارد؟ آیا اهمیت این موضوع ناچیز هست؟ پس چرادر فضای مجازی این قدر کم در باره آن می نویسید؟


-----------

دیروز سقز در حمایت از دانش آموزان دختر که مورد حمله شیمیایی قرار گرفته بودند در اعتصاب بود. همان طوری که سقز پشت مهسا ایستاد پشت دختران دانش اموز این شهر هم دارد می ایستد.
آن بلا که بر سر دختران سقزی افتاد بر سر دخترهای خیلی شهرها افتاد. به عنوان مثال، بدتر از آن بر سر زهرا نوید پور دختر ملکانی افتاد اما مردم شهر کوچکترین کاری برایش نکردند.
انگار در این مملکت دختران فقط در سقز برای مردم شهر مهم هستند. در جاهای دیگر هر بلایی سر دختران بیاورند مردم شهر اهمیتی نمی دهند. چرا چنین هست؟
------

در شهر خودش دارند به مدارس دخترانه حمله شیمیایی می کنند عین خیالش نیست! اما دغدغه اش این هست که به همگان ثابت کند کوروش ۲۵۰۰ سال پیش آن حاکم عادلی که ایرانشهری ها می گویند نبوده و احیانا جنایاتی مرتکب شده! برای کل کل با ایرانشهری ها رگ گردنش دایم بیرون می زند اما به خاطر حمله شیمیایی به دختران ۷-۸ ساله اورمیه خیر!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

قبیله ای عید دیدنی رفتن به کار من نمی آد!

+0 به یه ن

برای معاشرت در حالت کلی و عید دیدنی در حالت خاص دوست دارم فقط با کسانی باشم که در کنارشون حس خوبی به من دست می ده. در محل کار آدم مجبوره بقیه را -صرفنظر از این که حس خوبی به آدم می دهند یا نه- تحمل کنه. در برخی مراودات نظیر دکتر رفتن و مسافرت و معامله و.... هم همین طور. اما در معاشرت چرا باید آدم وقتش را با کسانی بگذراند که حس خوبی به آدم نمی دهند؟! چرا باید مجبور باشه بره خدمت کسانی که چرت و پرت می گن و انتظار دارند ما بگیم چه فرمایش نکته سنجانه ای!؟ چرا باید آدم بره سراغ کسانی که با تمام زبان بدنشان به آدم می گویند من لطف بیکرانی کردم که وقتم را دارم با موجودات بی ارزشی مثل شما تلف می کنم؟!
وقتی آدم هاقبیله ای زندگی می کنند مجبورند به عید دیدنی این افراد هم بروند. چون در قبیله از این افراد هم هستند و بزرگترهای فامیل هم دستور می فرمایند که برای حفظ اتحاد و همبستگی خانوادگی باید به عید دیدنی اینها رفت! چرا؟! در این ۴۶ سال زندگی ام به دردم نخورده اند بعد از این هم گمان نمی کنم به دردم بخورند که بخواهم تحملشان کنم.
قدیم ها که برای کار پیدا کردن، همسر پیدا کردن و.... افراد متکی به قبیله شان بودند تحمل این افراد قبیله معنا و کارکرد داشت. اما الان  یکی مثل من که نه در مسافرت رفتنش روی فامیل حساب می کند نه در ازدواجش، نه در کار کردنش برای چی باید تعطیلات عیدش را با کسانی که در کنارشان حس خوشی ندارد تلف کند!؟

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خطاب به پدرانی که بچه هایشان را دوست دارند

+0 به یه ن

از بچه هایتان مراقبت کنید. از بچه هایتان در برابر هر کسی که بخواهد به فرزندانتان آسیب برساند مراقبت کنید. تاکید می کنم در برابر «هرکسی»! به خصوص در ایامی چون نوروز که فرزندانتان با افراد جدیدی مواجه می شوند. آسیب فقط آسیب جسمی نیست. همان مسخره کردن ها هم می تواند به روح و روان بچه هایتان آسیب برساند.
خیلی هم شعرهای ایرج میرزا در وصف فداکاری مادر و آن چه که در روز مادر در وصف مهرمادری گفته می شود جدی نگیرید!. اتفاقا اغلب مادرها بیشترین آسیب روحی را به بچه هایشان می زنند. به خصوص وقتی با فامیل ها و دوستانشان جفت و جور می شوند وبرای خودشیرینی برای آنها در تحقیر و تمسخر بچه ها سنگ تمام می گذارند.
دست کم همه رازهای بچه ها را که از منظر این بچه خیلی مهم هستند برای جلب توجه در دورهمی های فامیلی کف دست فامیل هایشان می گذارند.
پدرهای عزیز! اگر واقعا بچه هایتان را دوست دارید در این ایام عید مراقب روح و روان بچه هایتان باشید که آسیب نخورند.
در ایام عید برای بچه ها در شهرها برنامه های مفرح آموزشی ترتیب می دهند. برنامه آشنایی با حیوانات و اعضای بدن و....
اگر واقعا پدر خوبی هستید بچه هایتان را بردارید ببرید اون طور جاها. نه آن که عیدشان این باشد که سوژه مسخرگی فامیل های همسرتان شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پختگی زنان جوان از دید مردان میانسال

+0 به یه ن

 

چندین سال پیش دو آفا که در محیط کار به نوعی رقیب کاری بودند (یا دست کم این طور باور داشتند که رقیب همدیگرند)هرکدام جداگانه دستیاری برای خود  معرفی کردند. دستیار ها هر دو زنان جوانی بودند. این دو آقا هر دو جداگانه  در تعریف از سجایای اخلاقی دستیاران خود می گفتند: «با این که جوان هستند خیلی پخته اند.» تا این کلمه پخته را شنیدم موهای تنم سیخ وایستاد!  قشنگ فهمیدم این دو زن جوان چه گفته اند که آن آقایان میانسال به این نتیجه رسیده اند که دستیارانشان پخته اند! برایم مثل روز روشن بود که با آب-زیر-کاهی برای این که جای خود را محکم کنند  خیلی زیر پوستی دست گذاشته اند روی حس خودخواهی اون دو آقا و در گوششان خوانده اند که از رقیب بسی والاتر هستند. با ارضای خودخواهی این دو آقا در نظر آنها پخته شناخته شده اند. پیش بینی کردم که حس رقابت این دو مرد به زودی به جاهای باریکی می کشد. متاسفانه پیش بینی ام درست از اب در آمد. مرتب این دو مرد توسط آن دو زن «پخته»، علیه هم تحریک می شدند و به جان هم می افتادند. زنها هم پاشون را روی پاشون می انداختند و الکی  تشویق می شدند بی آن که به عنوان دستیار زحمتی کشیده باشند.

روزی به یکی از اون آقاها که بااو نسبتا صمیمی بودم صریح گفتم که وقتی شما آقایان می گویید زنی پخته است منظور چیست. ظاهرا گوشی دستش اومد چه کلاهی سرش رفته!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پیشگیری از قضایای منجر به «می-تو» در محل کار

+0 به یه ن

منظورم  آزارجنسی است. تاکید هم می نمایم تنها در موردپیشگیری صحبت می کنم. اگر خدای ناکرده اتفاق بیافتد من نمی دانم چی می شود در محیط ایران کرد؟! شناختی که من از پیشکسوتان و رئیس روسای کل در این مملکت دارم به من می گوید اگر خدای ناکرده چنین اتفاقی بیافتد و شکایت به آنها برده شود  حتی اگر به ظاهر از قربانی دلجویی کنند و به درددل او گوش کنند پس فردا خواهید دید اون فرد آزارگر ازدست همان رئیس کل جایزه  و پست می گیرد و محبوب و رفیق گرمابه و گلستان پیشکسوتان هم می شود. در واقع بعد از آن آزارگری و اثبات آن،  آقایان بزرگان به او خواهند گفت «ولکام تو دِ کلاب». 

اگر هم دیدید یکی از این پیشکسوت ها خیلی دم از اخلاق می زنه خیال نکنید به این مسایل حساس هست. نه بابا! منظور پیشکسوتان از اخلاق میزان خم شدن مردم در مقابلشان جهت ادای احترام به آنهاست. هر کی تملق شان را بگه از منظر آنها اخلاقش خوب هست ولو این که به ده ها دختر و پسر آزار جنسی رسانده باشه یا دستش کج باشه و دزدی کرده باشه. ببینندهم یکی از این مسایل خیلی ناراحت هست و بی تابی می کنه نصیحتش می کنند که مثل من پخته باشید و صبر و طمانینه  نشان دهید. اگر خدای ناکرده یکی چیزی بگه  که به تریج قبای این بزرگان بر بخوره اون وقت باید ببینید چه صبر و طمانینه ای نشان می دهند!

پس جوان ترها -اعم بر دختر و پسر – بهتر هست که خودشان آگاه شوند و خود از خود محافظت کنند و  خود را در معرض آزار جنسی قرار ندهند. راه هایی هست که بتوان از خود محافظت کرد و رفتاری داشت که کار به آنجاها نرسد. من در این مورد دارم صحبت می کنم. منظورم هم  مکان های اداری و دانشگاهی است. در این مکان ها ریپیست حرفه ای کمتر پیدا می شود . در نتیجه من قرار نیست دفاع رزمی و نظایر آن به شما بگویم. اون آموزش ها برای محلات خطرناک هست نه برای محل کار آن هم در اداراتی که  فقط افراد به اصطلاح محترم در آن رفت و آمد دارد. منتهی برخی از همین افراد به اصطلاح محترم هم به شیوه های خود  آزارگر جنسی هستند. مخاطب من اینجا هم دختران هستند هم پسران چرا که پسران هم مانند دختران می توانند قربانی آزارگران جنسی باشند.

اولین قدم این هست که سعی کنیم افرادی که ممکن هست رفتار جنسی نامناسب از آنها سر زند به محیط راه ندهیم.  برخی از تیپ ها محتملترند د که آزارگر باشند. این تیپ ها را در زیر  تشریح می نمایم. اما قبل از آن تاکید می کنم که مردان مجرد -اتفاقا بر عکس تصور عموم- جزو کم آزارترین ها و نجیب ترین ها و شریف ترین ها  هستند. بیخودی جامعه در مقابل آنها گارد می گیرد. همین طور مردان خوش تیپ! مردها معمولا از حضور مردی خوش تیپ در همسایگی حس خطر می کنند. ولی در واقعیت، مردان خوش تیپ کمتر آزار جنسی می رسانند به این علت ساده که نیازی ندارند. کسانی که برایشان چراغ سبز نشان می دهند کم نیستند درنتیجه نیازی ندارند بیافتد دنبال یک نفر و او را بیازارند. اگر این کار را بکنند بیشتر برای مناسبات قدرت هست نه به دلیل خوش تیپی.  یوسف های زمانه را در چاه نیاندازید. از اونها آزاری نمی رسد.

و اما تیپ هایی که بیشتر احتمال دارد که آزار گر باشد:

۱-  مردان پرمدعا در آستانه پیری. ظاهرا برای این که به خود ثابت کنند هنوز جوانند اشتهای سیری ناپذیری به آزارگری جنسی دارند.  در بین استادان دانشگاه و پزشکان از این طیف بسیارند. اگر به ناتوانی  یا کم توانی جنسی برسند بیشتر به آزارگری جنسی می پردازند تا خود را از تک و تا نیاندازند. در مجموع ازار گری اینها نه از روی میل جنسی بلکه از روی تثبیت مناسبات قدرت هست. می خواهند به همه -از جمله خود- نشان دهند که هنوز همان شیرنری هستند که صبح در چهار گوشه قلمروش پی پی می کند تا محدوده آن را مشخص سازد و شیر نر دیگری  به آن وارد نشود. آزار گری جنسی آنها در محدوده قلمروشان هم نمایش همین قدرت هست.

۲- مردانی که از برخی مدارس خاص تهران که معروف  به مدارس درسخوان ها هستند فارغ التحصیل شده اند. اینها در زمان نوجوانی شیطنت مخصوص آن دوران را نکرده اند و از نظر جنسی خیلی ناپخته اند. بعد که در محل کار به پست و مقامی می رسند از آن سو استفاده می کنند و شیطنت هایی که در نوجوانی می بایست می کردند -نه به طور معصومانه نوجوانانه بلکه به صورت کثیف رذیلانه- در محیط کار انجام می دهند. آن هم ناشیانه.

تاکید می کنم که منظورم از مدارس خاص تهران علامه حلی نیست. اتفاقا دانش آموزان علامه حلی شیطنت هایشان را به موقع انجام می دهند و برای میانسالی و پیری نگه نمی دارند. دست کم در این مورد فارغ التحصیلان سمپاد ناپخته نیستند. عموما از همان دوران راهنمایی تجربه پل و کانال زدن به مدرسه سمپاد جنس مخالف شهر یا محله خود را که دارند! 

۳-  مردانی که خیلی ادعای بذله گویی و اجتماعی بودن دارند اما در واقع بذله گو و اجتماعی نیستند. بعد از یکی دو بار دل آدم را می زنند. بذله گویی در واقع یک هنر هست. استعداد و تیزهوشی و معلوماتی می طلبد که همگان ندارند. اجتماعی بودن هم همین طور. اونهایی که فقط ادعای این هنرها را دارند اما به واقع فاقد آن هستند برای جبران ضعف به سمت آزارگری تمایل دارند. اگر دیدید  شخصی خیلی در این زمینه ها ادعا دارد اما در عمل حال شما را به هم می زند احتمال بدهید که اگر فرصتی بیابد به سمت آزارگری جنسی هم می رود.

۴- مردانی که بچه-ننه و دست و پا چلفتی اند. ممکن هست آن قدر بچه ننه باشد که در سن بالای ۲۲ سالگی هم با مادرش این ور و اون ور رود و شما خیال کنید که این «پوری فشفشو» آخرین کسی است که دنبال این کارها می رود. منتهی در عمل همین ها برای این که خود را ثابت کنند دنبال آزارگری جنسی می روند. معمولا در لوای یک «نمکدون» از تیپ قبلی که گفتم.  اولش مفتون اون فرد بی مزه ای که ادعای بانمکی می کند می شوند. بعد آن مرد پرمدعا ادعا می کند که می خواهد از این پوری فشفشو یک مرد بسازد. بعدش هم آلوده و فاسدش می کند. گاهی هم دخترها دلشان برای او می سوزد و می خواهند برایش مادری کنند. بعدش گرفتار آزارگری اش می شوند.

 

این ها تیپ هایی هستند که بهتر هست به آنها شک کرد و تا حد  ممکن از محیط دور ساخت تا مایه دردسر نشوند. مخصوصا پوری فشفشویی را که مادرش او را در سن بالای ۲۲ سالگی  با خود این ور و اون ور می برد و تا زنی می بیند سفارش می کند که مراقب پسر من باشید. این پسر اگر هم آزار گر جنسی نشود به انواع واقسام  دیگر وبال گردن شما خواهد شد. آخر سر هم به جای تشکر مادر و پسر زهر خود را می ریزند!

در محیط های کاری -به خصوص دانشگاهی- مردها تکنیک های مختلفی برای شروع آزار گری به کار می برند. تا یکی از این نشانه ها را دیدید فاصله را زیاد کنید. نگران تبعات هم نباشید. اگر وقتی شروع می کند او را با یک اخم دور کنید تبعات منفی اش برای شما خیلی کمتر خواهد بود تا این که شروع کند و شما در نیمه راه بر سر او داد بزنید. در مورد اول فقط می رود می گوید فلانی مغرور و نچسب هست. در مورد دوم می گوید دیوانه هست و توهم دارد که همه به او نظر دارند.  مردهای دیگر هم می ترسند که مبادا شما به آنها هم تهمت بزنید و عملا با او همدستی می کنند. بهتر هست به بداخلاقی توسط او متهم شوید تا دیوانگی. اگر به بداخلاقی متهم باشید بقیه خیلی از شما نمی ترسند.  باز با شما سلام علیک می کنند بعدش هم می فهمند که او بیخود می گفته.

 اما اتهامات سنگین تر نظیر این که  «این زن می خواهد با کولی بازی توجه جلب کند» به این آسانی زدوده نمی شود. بنابراین همان اول که دیدید پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرد یک دیوار نامرئی بکشید. با اخم کردن. با نخندیدن به جوک ها. با ترک کردن معرکه ای که در اداره گرفته و خوشمزگی می کند و نظایر آن. بدش خواهد آمد و علیه شما خواهد زد. اما در این مرحله، آسیب های ناشی از سمپاشی های او خیلی به شما ضربه نمی زند. اگر پیشتر برود و مجبور شوید جلوی او را با حرکاتی شدید تر بگیرید اون وقت  او هم ضربه شدیدتری می زند.

برخی تکنیک ها ی طرف مقابل وقتی که دیوار نامرئی را کشیدید این ها خواهند بود:

۱) تو جای دختر من هستی! من جای پدر تو هستم.

(حرف مفت هست. بدترین ضربه از سوی مردانی می آید که ادعا می کنند مثل دخترشان یا پسرشان ما را دوست دارند. در مسایل مالی هم چنین هست. وقتی این جمله  را در یک معامله می شنوید به احتمال قریب به یقین قصد او کلاه گذاشتن بر سر شماست.)

۲) امل نباش  این مسایل در کشورهای پیشرفته حل شده است. 

این هم از آن شگردهاست که هم در ایران برخی از آن سواستفاده می کنند و هم ایرانیان مقیم خارج و سایر مسلمانان  و هندوان مقیم خارج  اعم بر مهاجران از بنگلادش تا شمال آفریقا . چیزی که در غرب حل شده است این هست که این زن هست که در روابط حد و حدود را تعیین خواهد کرد! به قول خودشان No means no

یک مرد غربی اگر اندکی حس کنه رفتارش باعث شده  که خانمی از صمیمیت  خارج از حد معذب بشه بلافاصله معذرت می خواد. مدیترانه ای ها (ایتالیایی اسپانیایی فرانسوی) شاید یک کمی شوخی بکنند که تلطیف بشه. اما اروپاییان شمالی اصلا می ترسند که قدمی بردارند که خانمی حس کنه که او پایش را ازگلیمش درازتر کرده. اگر در غرب  یک خانمی شکایت کند که فلان مرد به او لکچر داده که این مسایل در غرب حل شده است تقریبا می توانید مطمئن باشید ان مرد اروپایی یا از  آمریکای شمالی نبوده. یا ایرانی بوده یا بنگلادشی یا الجزایری یا  هندی یا ....

۳) معمولا حس آدم به آدم دروغ نمی گه. اگر فکر می کنید فلان مرد داره پایش را از گلیمش دراز تر می ذاره معمولا این فکر درست هست. اختلاف فرهنگی و این جور چیزها هم نیست! حس آدم  اختلاف فرهنگی را  هم متوجه می شه!  به خاطر یک حس نمی شه به کسی تهمت زد. پس شما هم این حس تان را با کسی در میان نگذارید. چون از شما شاهد و سند خواهند خواست که ندارید! بعدش شما را متهم به بدبینی یا حتی روانی بودن می کنند. حس تان را برای خودتان نگاه دارید ولی سرکوب نکنید. معمولا حس درست هست. منتهی شما قرار نیست منفعل باشید تا کار به جاهای باریک بکشد و شاهد و سند به وجود آید. شما هم سیگنال هایی بدهید که او پایش را در مقابل شما از گلیمش درازتر نکند. با اخم کردن. با پشت کردن. با دور شدن. با وعده ندادن و نظایر آن. همان طور که به خاطر یک حس کسی را پای میز محاکمه نمی کشانند، به خاطر این قبیل واکنش های شما هم شما را توبیخ جدی نخواهند کرد. پس از آن دریغ نکنید تا خود را محافظت کنید.

 

اگر تا اینجا خوانده اید می دانم سئوال تان چیست. می پرسید: « با مردان آزارگر در محل کار  فهمیدیم چه کنیم که پیشروی نکنند. امابا زنان پا به سن گذاشته در محل کار  که -با ادعای جای مادر بودن- رگ خواب آن مردان را به دست می آورند و آن مردان را به جان ما می اندازند چه کنیم؟!» والله برای این سئوال من جوابی ندارم! اصلا نمی فهمم این مردان در این پیرزنان چه می بینند که این طوری عقل و هوش و قوه تشخیص خود را می بازند و در خدمت آنها پاچه این و اون را در محل کار می گیرند!؟ تمام تئوری های مادربزرگان ما را در مورد روانشناسی مردان (شکم و ....) زیر سئوال  برده اند! روانشناسی مدرن نمی دانم برایش جوابی دارد یا نه!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تصور مخالفان جنبش زنان فانتزی و رویای خام هست یا تصورات موافقان آن؟!

+0 به یه ن

(تکرار از پارسال)
تصور مخالفان جنبش زنان از خانواده همان تصویری است که سریال های دهه پنجاه میلادی در آمریکا ترسیم می کنند: ١- یک مرد مرفه و ثروتمند و خیلی macho در راس٢- یک زن زیبا با لبخندی دلنشین در حال خدمت (ترجیحا بلوند!) ٣- بچه های تر و تمیز و حرف گوش کن در حال لبخند وبازی اما نه در حال فریاد ویا خرابکاری.
جالبه که دستگاه تبلیغاتی ج ا هم همین تصویر دهه ٥٠ آمریکایی را بازتولید می کنه. فقط روسری و چادر برسر مادر خانواده می کنه و اسمش را می ذاره الگوی اسلامی. نمی دانم در بیلبورد های تبلیغ حجاب شهرداری تهران چه قدر دقت کرده اید. قیافه ها را تیپ غربی می کشند. لابد فانتزی کسانی که این تبلیغات را می پسندند آن هست که چادر که کنار رود یک مریلین منروی بلوند بیرون خواهد آمد!
مخالفان جنبش زنان نگرانند که طرفداران حقوق زنان این بهشت برین خانواده را بر هم زنند.
برسر موافقان جنبش می کوبند که شما شکمتان سیر هست و مسایل حاشیه ای مطرح می کنید!
در این که در واقعیت خانواده دهه ٥٠ میلادی آمریکا تا چه حد از این تصویر رویایی به دور بوده ، مقالات بسیار توسط خود زنان غربی نگاشته شده. من هم قصد تکرار آنها را ندارم. اما آن چه مسلم هست واقعیت خانواده ایرانی هرگز این نبوده، نیست و نخواهد بود! بیخودی از این که بهشت خیالی توسط جنبش زنان ایرانی برهم زده شود نهراسید چون که همچین بهشتی وجود ندارد!
این تصویر حتی به خانواده های ایرانی طبقه مرفه -حتی اگر بانو موهایش را هایلایت کند و خود را با عمل جراحی بینی به مریلین منرو شبیه سازد- نمی خواند. اما اینجا بحث مان در موارد اقشار تهیدست هست.
همان اقشار که با یادآوری مصایب شان قرار هست همگان از پی گیری مسایلی چون حقوق زنان، یا محیط زیست یا حقوق زبانی دست بکشند.
اتفاقا پی گیری حقوق زنان بیشتر برای همان اقشار هست. اقشاری که به واسطه جنسیت و فقر تحت ستم مضاعف هستند. به انواع و اقسام. فعالان حقوق زن ، مشکلات همان ها را بازمی نمایانند و درصدد چاره جویی هستند.
من متخصص امر نیستم. مقالات فعالان زنان را در سایت های فمینیستی ایرانی بخوانید تا دریابید که اتفاقا این بحث ها برای حل مسایل برخی از تحت ستم ترین بخش های فقیر جامعه هست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل