آبروداری به سبک والدین آذربایجانی!

+0 به یه ن

در بین ترک های همه جای دنیا از جمله آذربایجان از قدیم یک رسمی بوده که وقتی دختر پسری همدیگر را دوست داشتند اما ریش سپیدان طایفه مخالفت می کردند دختر وپسر با هم فرار می کردند و پنهانی ازدواج می کردند. بعدش هم طایفه در مقابل عمل انجام شده قرار می گرفتند و مجبور بودند قبول کنند. یک سری ملودرام ها داشته. بسته به میزان خودخواهی و لجبازی ریش سپیدان دختر و پسر را کتک می زدند بعد هم یک عده واسطه می شدند و می خواستند آشتی برقرار کنند و به دختر و پسر می گفتند دست فلانی را ببوسید و…. اما معمولا در عاقبت ختم به خیر می شده. 

همین الان هم اگر در شهرهای آذربایجان بگردید افراد بالای ٥٠-٦٠ سال زیادی خواهید یافت که به همین سبک عروسی کرده اند.

خیلی هم افتخار می کنند که مقهور "قسمت" و نظایر آن نشده اند و جرئت به خرج داده اند که خواست خود را به کرسی بنشانند.


حالا دیگه در آذربایجان جامعه ما چندان طایفه ای نیست. قدرت ریش سپیدان بر جوانان اون قدرها زیاد نیست. اما هنوز زیاد اتفاق می افتد که دختر و پسری خلاف میل والدین و در سن پایین مایل به ازدواج باهم  باشند. در مناطق روستایی و یا حاشیه شهری این دلدادگی و اصرار بر ازدواج در سنین دبیرستان هم رخ می دهد. معمولا هم اون قدر در کار خود مصر می شوند که خواست خود را به کرسی می نشانند.در منطقه ما ، کلا افراد به این سادگی ها برنامه ها ی خود را وا نمی دهند. به عشق و عاشقی که برسد که دیگه اصلا دست بر نمی دارند.


نکته ام این هست که بعدها والدین این زوج ها پیش در و همسایه چنین وانمود می کنند که خود آنها مصر بر ازدواج زودهنگام فرزندشان بوده اند. مخصوصا والدین دختر چنین وانمود می کنند. می ترسند اگر در و همسایه بو ببرد که دختر خود با پسری آشنا شده و اصرار بر ازدواج کرده ، عفت و نجابت دخترشان را زیر سئوال ببرند و برایش حرف درست کنند. در نتیجه همه ملامت ها را به جان می خرند وترجیح می دهند این و آن آنها را به خاطر اجبار فرزندشان به ازدواج در سنین کم ملامت کنند تا این که به دخترشان انگ  زده شود که سر وگوشش می جنبد.


همین موضوع گاه  در مورد دخترانی که مردود می شوند و نمی توانند ادامه تحصیل کنند هم پیش می آید. پدر برای محافظت دخترش از فضولی های بقیه به همسر خود می سپارد که به بقیه بگوید که اگر کسی در مورد ادامه تحصیل دخترشان پرسید بگوید من اجازه ندادم! این طوری دخترشان را از تحقیر در و همسایه محافظت می کنند.


من وقتی می شنوم که فلان پدر نذاشت دخترش ادامه تحصیل دهد یا فلان مادر زود دخترش را شوهر داد  سریع نمی پرم که آن مادر یا پدر راتخطئه کنم. به جایش راهکاری می دهم که دخترشان -علی رغم تمام اتفاقات موجود به سوی تحصیل بازگردد.

این اتفاق  برای خواهر یکی از مددجویان من افتاد. من اصلا مادر را سرزنش نکردم چون حدس زدم واقعیت قضیه چه بوده است. به روی خودم هم نیاوردم که فهمیده ام! خوشبختانه بعد یک سال ، نوعروس به درس و مشقش بازگشت. خوشبختانه داماد هم او را به این کار تشویق می نمود.


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا مرکزگرایی، زن کشی در میان اقوام غیر مرکزی را از بین می برد؟

+0 به یه ن

دیدم مخالفان هویت گرایی دور گرفته اند که اگر مرکز گرایی باشه مردسالاری شدید در بین اقوام غیر مرکزی تعدیل می شه و فجایعی مثل زن کشی اتفاق نمی افته. همچین حرف می زنند که انگار مردان قوم مرکزی (فارس)  همه شان یک پا فمینیست هستند. مردان استکهلم از این ادعاهای گنده ندارند که مردان تهران دارند!


حالا درسته که فجایعی مثل قتل ناموسی در تهران کمتر اتفاق می افته تا در میان مناطقی که فرهنگ عشیره ای دارند اما به خاطر این نیست که فرهنگ برابری خواهانه در تهران خیلی همه گیر هست. بیشتر به این علت هست که مردان در تهران این مسایل را وا داده اند و بیخیال شده اند نه آن که برای زنان حقوقی برابر با خود قایلند.


قبلا هم گفته ام. همان فرهنگ سنتی اقوام بسیار بیشتر از فرهنگ تهران اجازه رشد زنانی می دهد که از خود جربزه ای نشان می دهند.  نوشته ام را در زیر باز نشر خواهم داد.


ببنید! این فرهنگ های قومی و ائتنیکی در دل خود جنبه های متفاوت و متضادی دارند. از یک سو زینب پاشا و قدم خیر می پرورانند از سوی دیگر زن کشی . ازیک طرف  نام "قیزبس" برای دختران دارند از سوی دیگر نام "بولوش"! (اسمی برای دختری که والدین مدت ها آرزوی دنیا آمدنش را می داشتند). بسته به این که جامعه مدرن به چه جنبه ای اجازه رشد دهد می تواند در ساختن جامعه مترقی سهم بسزا ایفا کند یا در جهت واپسگرایی پیش رود.



وقتی فرهنگ های اقوام، در جهت پیشرفت و توسعه انسانی حرکت می کنند که فعالان مدنی از میان خود آنها اجازه داشته باشند مفاهیمی مانند حقوق برابر زنان و حقوق کودکان و…… را ترویج نمایند. موتور توسعه انسانی از افراد پیشرو از همان جامعه هستند که به زبان آنان سخن می گویند و ظرایف فرهنگی آنها را می فهمند. حکومت مرکزگرای ما به شدت این فعالان مدنی را سرکوب می کند. سرکوب فعالان مدنی ائتنیک ها، از سرکوب فعالان مدنی قوم فارس یا مرکزگرایان هم شدیدتر هست و در سکوت خبری صورت می گیرد. اپوزیسیون مرکزگرا هم مهر تایید بر این سرکوب می گذارد و یک پله هم در اصرار بر سرکوب بالاترمی رود. وقتی نسرین ستوده برای احقاق حقوق شخصی یا خانوادگی خود دست به اعتصاب غذا می زند کل اروپا پشت او می ایستد و موضوع حتی به پارلمان فرانسه هم می کشد . اما همین اپوزیسیون مرکزگرا  خبر اعتصاب غذای فعالان مدنی اقوام را خفه می کنند و آنان را برای تحقیر قصاب می خوانند.


از آن سو حکومت ج ا ، فرهنگ شیوخ را در میان ائتنیک هایی که فرهنگ عشیره ای دارند ترویج می کند. دستشان را باز می گذارد که ارزش های مردسالاری و زن ستیزی را بیش از پیش رشد دهند. نتیجه همین می شود که شده!



🍀@minjigh


مطلب زیرین تکراری هست: 


خانم رخشان بنی اعتماد مستند ساز و فیلمساز خوب کشورمان به همراه تنی چند از کارگردانان و مستندسازان جوان یک سری فیلم مستند در مورد کارآفرینان کشور تهیه کرده است. کسانی را انتخاب نموده که هیچ گونه وابستگی حکومتی نداشته اند و از هیچ رانتی بهره نبرده اند. اما به واسطه همت خود کاری کرده اند «کارستان». «کارستان» عنوان این مجموعه هم هست. یکی از قسمت هایش درباره خانمی کرمانشاهی و همسر آلمانی اوست که در کرمانشاه و چند نقطه دیگر کشور کارخانه کمپوست از زباله درست کرده اند. کاری است بسیار مهم و عظیم. این خانم جزو کارآفرینان برتر سال ۲۰۲۰ در جهان معرفی شد.

توصیه می کنم فیلم را حتما ببینید. در لینک زیر فیلم آمده. از دقیقه چهارم اش نگاه کنید تا دقیقه ۶۰. بقیه اش را اگر هم نبینید مهم نیست. اصل فیلم در همان ۵۶ دقیقه هست بقیه مصاحبه و تفسیر فیلم هست



https://www.aparat.com/v/0FdQE


یک آقایی خواسته بود که در مورد مسایلی که زنان در ایران با آن دست در گریبانند براشون بنویسیم. عکس چند خانم مشهور ایرانی از جمله خانم هایده شیرزادی («مادرزمین» ) را هم گذاشته بودند. من هم این طور پاسخ شان را دادم:   در محل کار تا گربه دست آموز رئیس یا پیشکسوت باشی به عنوان یک زن حتی در موقعیت برتر قرار داری.

اگر سگ پاچه بگیرش هم باشی باز هم همین طور.

اما خدا روزی را نیاری که هم زن باشی و هم ایده های خودت را داشته باشی مبتکر باشی یا منتقد باشی. مردان اداره دست به دست هم می دهند که خردت کنند.

این رفتار مردها اتفاقا در تهران (و همین طور شهرهای شمالی که داعیه روشنفکری دارند) خیلی بدتر از شهرهای سنتی ترایران هست که به مردسالاری مشهورترند. در تهران هم در جمع هایی که ادعای روشنفکری دارند شدیدتره.  در بخش های سنتی تر جامعه ایران آستانه جلف خواندن یک دختر خیلی پایین هست. اگر جلف بدونند او را می کوبند. اما اگر براشون ثابت بشه این خانم جلف نیست در راه پیشرفت اش زیاد سنگ نمی اندازند حتی کمکش می کنند. در بخشی از جامعه که ادعای روشنفکری اش می شه حساسیت کمی برای جلفی دارند. حتی ممکنه عریانی گلشیفته را هم هضم کنند اما وای به روزی که زنی اشاره کنه که در افکار اونها تضاد و تناقض هست اون وقت هست که خردش می خواهند بکنند. عکس خانم هایده شیرزادی را گذاشته اید . اون کاری که او در کرمانشاه کرده در تهران مردسالاری نمی ذاشت که بکنه.

در مصاحبه بی بی سی در مورد فیلم مادر زمین اون دختره که ساکن تورین بود  مرتب می گفت در جامعه مردسالار کرمانشاه اىله و بئله. اما از سر ندانستن میگفت. در تهران صد برابر بیشتر مانع اومی شدند.

کارگران مرد در تهران به مراتب کمتر از اوحرفشنوی میداشتند تا در کرمانشاه.   درصحنه ای از فیلم ،خانم شیرزادی به همراه کارگران مرد زمینی را تمیز می کردند. شیرزادی هم خودش کار می کرد هم به کارگران تشر می زد که درست کار کنند. اونها هم از اون خانوم می پذیرفتند. کینه به دل نمی گرفتند.

در تهران اگر اون رفتار را می کرد همه اون کارگران مرد انتظار می داشتند اون خانم خودش  به تنهایی زمین را تمیز کنه بعد هم براشون چایی بیاره. حتی ماساژشان هم بده. اگر هم چنان تشر هایی می زد کینه عمیق به دل می گرفتند و می رفتند پشت سرش به همراه رقیب کاری نقشه می کشیدند و برایش پاپوش می دوختند. در صورتی که همان کارگران اگر گرفتار  یک کارفرمای مرد قلدر و زورگوی واقعی می شدند جلویش چنان دولا راست می شدند!!  در جای دیگه خانم شیرزادی خاطره تعریف می کنه که در روستا با کمک های مردمی مدرسه ساخت بعد به او گفتند پس بیا باز هم بساز. در تهران اگر زنی چنین جربزه ای نشان بده بیست تا مرد می پرند وسط تا دستاورد او را به اسم خودشان بنویسند و او را خفه کنند. جامعه تهران هم به خفه کردن اون زن کمک می کنه.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دختر کشی در ایران

+0 به یه ن

باز یک مورد فجیع دختر کشی در ایران گزارش شده است.جای تاسف بسیار هست.


آمار زن کشی در ایران را با کشور های دیگه مقایسه کردم. آمار زن کشی در ایران با مقایسه با کشورهای مشابه زیاد نیست اما قسمت آزاردهنده ماجرا در ایران آن هست که قوانین ایران از پدر یا شوهر زن کش یا فرزند کش حمایت می کند. دستگاه تبلیغاتی ایدئولوژیک ما گاه آنها را حمایت روحی می کند. اما در کشورهای دیگه قوانین و تبلیغات و … همه در جهت بازدارندگی زن کشی است.


این واقعیت که باز زن کشی در ایران به نسبت کم هست نشانه دیگری است بر نکته ای که من یکی دو سال هست عرض می کنم. لیاقت این ملت خیلی بالاتر از این هست که نصیبش شده. ببینید اگر یک حکومتی داشتیم که سرمایه کشور را در راه اعتلای ملت (به جای تبلیغ چند همسری و کودک همسری و زن کشی ) به کار می گرفت کجاها را فتح می کردیم.


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تقبیح قربانی

+0 به یه ن

تا گذشته ای نه چندان دور جامعه، قربانی تجاوز و تعرض جنسی  را تقبیح می کرد. چندی است که بخش های پیشرو جامعه این تقبیح را نکوهش می کنند و به همگان گوشزد می نمایند که این متجاوز هست که باید تقبیح شود نه قربانی . علی الاصول این آگاهی بخشی از قرن ها پیش می بایست توسط رهبران دینی انجام می گرفت. اما نه تنها رهبران دینی در این راه قدم درخور توجهی برنداشته اند بلکه اغلب آنها به فراخور فرهنگ جمعیت به صراحت یا به طور ضمنی بر آزار و اذیت قربانی جنسی صحه گذاشته اند. همین امروز، اگر به مجلس ختمی در محلات حاشیه کلانشهرها بروید بعید نیست که بشنوید که روحانی مسجد پدران و برادران را ترغیب می کند که برای حفظ "آبرو" ، فلان خشونت را علیه زنان خانواده اعمال نمایند.

بگذریم! فعلا که بخش های پیشرو جامعه این آگاهی بخشی را انجام می دهند. 



با این حال برای اکثریت جامعه اعم بر مرد وزن قابل باور نیست که قربانی تجاوز خود بیگناه هست. هرچند همچون گذشته صراحتا قربانی را تقبیح نمی کنند اما ته دل باور هم نمی کنند که او کاملا بیگناه هست. گمان می کنند که او هم حرکتی کرده تا چراغ سبزی برای متجاوز باشد. این نظر دربسیاری از موارد تجاوز از بیخ نادرست هست. در نوشته بعدی ام استدلال می نمایم که چرا نادرست هست.


چرا قربانی تجاوز خود شریک جرم نیست؟!


همان طوری که قبلا گفتم در بیشتر موارد تجاوز جنسی و نیز آزار و اذیت خیابانی نه به انگیزه جنسی بلکه به دلیل تثبیت مناسبات قدرت انجام می گیرد. در نتیجه رفتار و پوشش قربانی در این موارد اهمیتی ندارد. شاید طرف در کمال متانت باشد ولی متجاوز این گونه تشخیص دهد که با تعرض به او قدرت خود را تثبیت می نماید. 



گاهی اوقات هم متجاوز یک بیمار جنسی است که باز مستقل از رفتار و پوشش قربانی کار خودش را می کند.

بنابراین باز هم نمی توان قربانی را مقصر دانست.

برخی اوقات هم دخترکان شیطنتی می کنند که توجهی برانگیزند اما کنترل شرایط از دست شان در می رود. در این مورد می توان دخترک را نیمه مقصر دانست اما میزان عذاب با میزان تقصیر (یک شیطنت نوجوانانه) ابدا تناسب ندارد.دست آخر مواردی هستند که قربانی ای وجود ندارد! هر دو مقصر ند اما زن خود را قربانی جلوه می دهد تا باج گیری کند.


من نمی دانم درصد هر کدام از موارد بالا چه قدر هست اما می دانم که قضاوت مشکل هست و بهتر هست قضاوت نکنیم. 

در میان این موارد موردی که به ما به عنوان اعضای جامعه ربط دارد همین مورد اول هست. اگر می خواهیم جامعه مان از این تجاوز بری باشد باید سعی کنیم مناسبات قدرت چنان نباشد که افراد حاشیه جامعه و یا سرمست قدرت را به این کار جسور کند. نباید بذاریم مردان جوان به حاشیه رانده شوند. باید سعی کنیم جوی به وجود آوریم که حس کنند عضو این جامعه اند نه طرد شده از آن.

وقتی به پیشکسوت سالاری و زیاده خواهی پیشکسوتان و خواسته های بیجایشان پا  می دهیم راه  را برای سلسله مراتب بیمار قدرت که زمینه تجاوز را هم به وجود می آورد باز می گذاریم.


طرد شدن از خانواده یا اؤزون بیلَسَن



صبح ، بعد از این که نوشتم که به عنوان اعضای جامعه نباید افراد را طرد بکنیم بلکه باید سعی کنیم افراد را به آغوش جامعه بکشانیم ذهنم با این مسئله درگیر شد. از جنبه های گوناگون به آن فکر کردم. دیدم در جامعه ما خانواده ها هم خیلی زود بچه شان را طرد می کنند.


نسل های قبلی ایرانی ، غربیان را به تحقیر گربه صفت می نامیدند چرا که به زعم آنها غربیان مانند گربه فرزندان بزرگسال خود را از خانه می رانند. این قضاوت در مورد خانواده های غربی البته از عدم فهم اونها در مورد فرهنگ کشورهای غربی نشأت می گیرد. مستقل بار آوردن را با گربه صفتانه مادری کردن یکی می گرفتند. درک نمی کردند که برخی از والدین نمی خواهند بچه هایشان تا آخر عمر به آنها وابسته بماند.


درواقعیت خانواده های غربی خیلی بیشتر تحمل متفاوت بودن فرزندانشان از خود و از انتظارات خود دارند. در خانواده های ایرانی تا فرزند اندکی با انتظارات والدین تفاوت داشته باشد جامعه به والدین صد در صد حق می دهد که فرزند را طرد کنند. 


با این اندیشه بودم که یکی از همکاران را دیدم که در یکی از مراکز دانشگاهی مهم آمریکا استاد هست. سمت مهمی هم دارد. از او پرسیدم که آیا دو هفته بعد به فلان همایش خواهد رفت؟ آهی کشید و گفت "نه! باید عروسی ای برود که ای کاش نمی رفت! " درددلش باز شد که دخترش می خواهد با مردی که سابقه اعتیاد دارد و تحصیلات عالیه ندارد و شغلی سطح پایین دارد عروسی کند. گفت هرچند مخالفم اما وظیفه پدری ام حکم می کند در کنار دخترم باشم و به انتخاب او احترام بگذارم.


با خودم فکر کردم اگر دختر یک استاد دانشگاه در ایران چنین مردی را انتخاب کند خانواده چه واکنشی نشان می دهند؟ اگر زبانم لال، دختر یکی از این خانواده های مدعی اصالت چنین کسی را انتخاب کند چه می شود؟!

شاید بگویید در آمریکا اگر دختری شوهر ناجوری انتخاب کند اون قدرها ضربه نمی بیند که در ایران می بیند. دقیقا درسته. اتفاقات چون جامعه و قوانین با دختران و زنان نامهربان هست نیاز بیشتری به حمایت خانواده هست. اما خانواده تا بچه شان یک کمی (خیلی خیلی کمتر از این حد) متفاوت از انتظارات عمل کند فوری طردش می کنند . 

خیلی خیلی کمتر از این حد، کافی است که والدین ایرانی خود را محق بدانند که فرزند خود را طرد کنند. مثلا کافی است که زوج جوان بخواهند به جای گرفتن عروسی به سبک دلخواه والدین با آن هزینه سفر دور دنیا بکنند. همین کافی است برای طرد فرزند.

دوستان و آشنایان هم به جای گستردن چتر حمایتی بر سر فرزند (برای جلوگیری از ضربه خوردن او) تصمیم والدین را حلوا حلوا می کنند و هندونه  زیربغلشان می دهند



پی نوشت: بچه های ما وقتی خیلی کوچکند خیال می کنند " اؤزون بیلَسَن"(=خودت می دونی) فحش هست. از بس که این جمله را از زبان بزرگترها خطاب به جوانان و نوجوانان با لحن خشن و با بی مهری شنیده اند. در فرهنگ ما بزرگتر نوجوان را قدم قدم می خواهد کنترل کند و تا اندکی قدم ها متفاوت می شود طرد کردن آغاز می شود. جواز استقلال (اؤزون بیلَسَن) و رهایی از وابستگی فقط با پرخاش انجام می گیرد نه با روی خوش و آرزوی موفقیت!

نه تنها آرزوی موفقیتی به زبان ویا در عمل صورت نمی گیرد بلکه مترصدند که "سرجوان به سنگ بخورد تا آدم شود و بفهمد که حق با والدین بوده"! خیلی وقت ها هم زمینه را فراهم می کنند که سرش به سنگ بخورد. 


نه این که همه والدین ایرانی این جور باشند! اما جامعه این گونه بودن را اصلا عیب نمی داند. همه خرده ها به جوانی گرفته می شود که مطابق انتظار والدین عمل نکرده و دل برای والدین سوزانده می شود.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از خودکشی دختران نوجوان تا خودکشی کارگران

+0 به یه ن


از وقتی یادم می آد دختران نوجوان در سرزمین ما زیاد به مرحله خودکشی می رسیدند. در ماه های اخیر انگار خودکشی و خودسوزی کارگران آن  قدر زیاد شده که دیگه خودکشی دختران نوجوان را تحت الشعاع قرار داده. وقتی مردها خودکشی می کنند اغلب بلایی سر خود می آورند که قابل نجات دادن نیست.

علت اصلی سوق دادن کارگران به سوی خودکشی فقر و بی عدالتی است. علت مسایل اقتصادی است.

در مورد دختران نوجوان خودکشی ها اغلب به علت فشارهای خانواده هست. به خصوص  خشونت های کلامی و بی مهری های مادرانی که بنا به کلیشه می بایست فرشته مهربان روی زمین بوده باشند.

از هرکدام از این مادران آزارگر که بپرسید ادعا می کنند بهترین مادر روی زمین هستند و هر چه کرده اند به خاطر خود دخترشان بوده است. 

روشن و واضح هست که 

فشارهای اقتصادی کشنده ای که به کارگران وارد می شوند نتیجه بد اداره شدن کشور هست. اما نکته اینجاست بی مهری مادران به دختران نوجوان خود در جامعه ما هم نتیجه بد اداره شدن کشور و سیاست های چندین دهه ای ضد زن هست. 

در آمریکا که سیاهپوستان در فشار بوده اند والدین بدترین تنبیه های بدنی و روحی را بر فرزندان خود روا می دارند به این تصور واهی که این تنبیه ها و خشونت به نفع خود فرزند هست. ما در ایران به اون صورت اختلاف نژادی نداریم و کمابیش به لحاظ ژنتیکی یک دست هستیم.  در کشور ما زنان موقعیت سیاهپوستان را  داشته اند. در زمان های قدیم، به صورت فرهنگ بومی اما در چهل سال اخیر به صورت تحمیلی از سوی حکومت. همان الگوی رفتاری والدین سیاهپوست با فرزندان خود در آمریکا، اینجا توسط مادران علیه دختر نوجوان خود اجرا می شوند. تا کودک (دختر یا پسر) خردسال و شیرین بیان و باقیافه خوش نمک هست و از خود نظر مستقل ندارد عزیز دل خانواده هست. چه دختر چه پسر سالار خانواده می شود. اما همین که دختر در جامعه ما به سن نوجوانی و بلوغ می رسد و جوش های صورت و دماغ پف کرده زیبایی کودکی را از او می ستانند و خود نیز عقاید مستقل می یابد و ابراز می کند و احیانا کنجکاوی های جنسی می یابد، از منظر مادرش به یک دشمن تبدیل می شود که باید او را کوفت و سرجایش نشاند. جامعه هم حق را به مادر می دهد. 



به خصوص در طبقات متوسط که مادر تحت فشار اقتصادی نیست و در رفاه هست همه زور و فشارش را می ریزد سر دختر نوجوانش. مادر از طبقه مرفه در جامعه ما چندان امکان بالا بردن افق های دید خود را ندارد. در جوامع آزاد برای مادران در آن موقعیت هزار و یک راه برای بالا بردن افق های دیدی هست که باعث می شد دست از سر کچل دخترخود بردارند. مادر طبقه متوسط ایرانی ، کاری ندارد و دغدغه ای ندارد جز آن که به دختر خود گیر دهد و از همه حرکات و سکناتش ایراد بگیرد و روح و روان او را تا حد سیر شدن از زندگی خراش دهد. خیلی هم افتخار می کنند که این همه به دختران خود گیر می دهند. اگر خدای ناکرده خودکشی فرزندشان به فوت منجر شود برای خودشان معرکه هم می گیرند که من این قدر مادر خوبی بودم دایم به فرزندم گیر می دادم! دورش را هم زنانی هم تیپ خودش می گیرند واورا در حد یک قدیسه بالا می برند. هیچ گونه انتقادی نمی شه به این زنان کرد. یک عده کم فهم تر از خودشان ،از آنها بت ورای انتقادمی سازند. گاهی مادران به پسران خود هم همین طور گیر می دهند. پسرها وقتی خودکشی می کنند معمولا بی بازگشت هست. 😔

در خارج از محیط خانه هم کمتر جای امن برای نوجوانان هست. آن را هم گشت ارشاد از یک سو و ساقیان مواد مخدر (که باز نتیجه سیاست های غلط اقتصادی و فرهنگی است) خراب کرده. 

ترکیه هم در مسیر ترانزیت مواد مخدر هست اما جامعه خود ترکیه این قدر گرایش به مواد مخدر ندارد. چرا؟! برای این که جامعه ترکیه اون قدر تفریحات کم هزینه دارد که نیازی به مواد مخدر نمی بیند. ایتالیا هم همین طور. من یک کتاب تحقیقی در مورد مافیای ایتالیا خواندم. در آن هم نوشته بود که عجیب هست که ایتالیا خود بازار مصرف نیست و خود جواب داده بود که ایتالیایی ها برای خوش بودن نیاز به مواد مخدر ندارند. والله ما (مردم ایران) را هم به خودمان بگذارند و این همه به همه کارمان گیرندهند نیازی به مواد مخدر و امثال آن برای خوش بودن نخواهیم داشت!



https://www.ilna.news/بخش-کارگری-9/1235109-چرا-خودسوزی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

جنبش می-تو

+0 به یه ن


من به جنبش می-تو و افشاگری های جنسی خیلی خوش بین نیستم. دور می افته دست زنانی که شخصیت هیجانی-نمایشی دارند. بیخودی شلوغش می کنند. اون وقت زنانی که واقعا مورد تعرض واقع شده اند به حاشیه رانده می شوند. روند قضایی رسیدگی به جرم -هرجرمی از جمله تعرض جنسی- باید به دور از این گونه حواشی به جلو بره.
--------------
انگیزه مزاحمت ها و تعرضات جنسی

اغلب مزاحمت های خیابانی یا تعرض ها و تجاوزها ، بیش از این که ریشه جنسی داشته باشه ریشه قدرت طلبی داره. با مزاحمت خیابانی ، پسری که در اجتماع از انواع و اقسام موقعیت ها و امتیازها محروم هست می خواد بگه " من هستم! من شاه این خیابانم! دخترها از دست من در این خیابان امنیت ندارند. پس من قدرتمندم!" هدفش همینه! والا با ایجاد مزاحمت خیابانی نیاز جنسی یک جوان ارضا نخواهد شد. خودش هم بهتر از هر کس می دونه.

 از اون ور هم پیرمرد ٦٠ تا ٨٠ ساله ای که با سواستفاده از عنوان پیشکسوت و نظایر آن -که در جامعه ما برایش مقام نیمه خدایی می آره -زنان جوان را در محل کار مورد آزار و اذیت جنسی قرار می ده اون قدرها نیاز جنسی نداره که احتیاج به این جریان ها داشته باشه! می خواهد به خودش ثابت کنه که هنوز رجولیت اش چنین و چنان هست. همین طور می خواد به مردهای جوان پیام بفرسته که اوست که شیر نر غالب این قلمروست. چه آن لات جوان خیابانی چه این ‍پیشکسوت مدعی وقار و ادب اما اهل آزارجنسی، دنبال ارضای یک نیاز جنسی نیستند. دنبال تثبیت سلسله مراتب قدرت هستند.

البته پیشکسوت سالاری زمینه را برای تعرضات جنسی در محیط کار فراهم می سازد. اغلب تعرضات را همنسلان من در لوای همین پیشکسوتان انجام می دهند. پیشکسوت لاف رجولیت می زند و عمل را همنسلان من انجام می دهند. قبح زدایی از عمل و حتی با شکوه نشان دادن آن و آن گاه سفید شویی آن و حمایت از مجرم همگی در لوای پیشکسوت سالاری انجام می گیرد.

در کشورهای دیگه هم که پیشکسوت سالاری نیست باز به نوع دیگه مناسبات قدرت هست و برای تثبیت آن از تعرض جنسی سو استفاده می شه. من در چارچوب فرهنگ خودمان نوشتم. نسخه ای که من می گم به درد چارچوب فرهنگی خاورمیانه امروز می خوره نه کشورهای غربی. یاد خاطره ای افتادم. سال ۲۰۰۳ که من در استنفورد بودم کم کم زنان جرئت می یافتند این مسایل را در محیط های دانشگاهی مطرح کنند. شکایت شان هم از یک پیرمرد ارمنی بود که بعد از فروپاشی شوروی به آمریکا مهاجرت کرده بود. پیرمرد گمان کرده بود همان طوری که در منطقه ما (قفقاز هم مثل ایران هست از نظر پیشکسوت سالاری. حتی غلیظ تر!) همه کار های آزار دهنده پیرمردان چشم پوشیده می شه زنان آمریکایی هم تعرضات او را به احترام سنش نادیده می گیرند. اما این اتفاق نیافته بود. به خاطر تعرضاتش به زنان در دپارتمان از کار بیکارش کرده بودند و بیچاره- آخر عمری- به فقر و فاقه گرفتار شده بود. پیشکسوت سالاری و آسیب های آن یک موضوع فرهنگی در منطقه ماست که ارمنی و مسلمان به یک سان گرفتار آنند.

منظورم رفتارهای جنسی آزار دهنده هست که زنان را معذب می کنه. والا گاهی پسرها در جوامع بسته که روابط دختر و پسر محدود هست متلکی معصومانه و به دور از بار جنسی می پرانند که ارتباطی بگیرند.
گاهی هم انصافا طبع طنز قابل تحسینی دارند و در متلک های معصومانه شان ذوق به خرج می دهند.
پیرمردها هم گاهی نیاز عاطفی برای مصاحبت با جنس لطیف و جوان دارند. اینها را درک می کنم و حسابشان را جدا می دانم.منظورم تقبیح رفتارهای آزارگرانه جنسی بود که راهی هست برای تثبیت سلسله مراتب قدرت! اینها مسئله طبیعت انسانی (یا حیوانی) نیستند. اینها نتیجه روابط و سلسله مراتب بیمارگونه جوامع هستند. در یک کشور هم ممکنه یک محیط بیش از دیگری به آن دچار باشه. یک محیط می تواند از محیط دیگر سالم تر باشه. مثلا ممکنه بین جامعه ریاضی ایران کمتر از جامعه فیزیک ایران باشه.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

Co-dependent, narcissist and iranian sage

+0 به یه ن

در مورد شخصیت خودشیفته و شخصیت وابسته، روانشناسان غربی بسیار نوشته اند. من چون در دور وبرم شخصیت خودشیفته زیاد داشتم در مورد آن مطالعه زیاد کردم تا تبدیل به شخصیت وابسته خودشیفتگان پیرامون خودم نشوم.


شخصیت خودشیفته ، وابسته خود را از هستی ساقط می کند. بازی هایی به کار می گیرد که او را بنده خود سازد. آخر سر هم ناراضی است. زندگی وابسته و خانواده اش نابود می شود. شخصیت وابسته برای خودش زندگی نمی کند. برای رضای خاطر خودشیفته زندگی می کند.


پدیده خودشیفته و وابسته در همه جای دنیا هست. طوری که آن چه که روانشناس غربی توصیف می کند مو به مو با رفتارهای خودشیفته ایرانی می خواند.


اما اینجا ما پدیده ای دیگر هم داریم که غربی ها در موردش زیاد ننوشته اند.لابد برایشان موضوعیت نداشته. اون هم پدیده نصیحگران "با نیت خوب" هست که شدیدا نگران آن هستند که "دعوا می شه آبرومون می ره!"

اونها توی گوش آدم مدام می خوانند که تو کمر خدمت خودشیفته ببند که مبادا اختلاف بیافته،



این دسته بیشتر از خودشیفته ها، آزاردهنده هستند. در مورد خودشیفته ها می دانیم که بیمارند. اما اینها بیمار هم نیستند.


راستش من فکر می کنم پدیده استبداد در کشور ما به این پدیده حکیمان ناصح هم بی ارتباط نیست. مستبدان عموما شخصیت خودشیفته دارند. حکیمان ناصح ما هم مدام بقیه را تشویق به سواری دادن به او می کنند که مبادا دعوا بشه!


من یکی حاضر نیستم به خودشیفته سواری بدهم. همینجا هم هشدار می دهم اگر کسی بیاد و بخواد به من نصیحت کنه که جلوی بهمان خود شیفته کوتاه بیایم برخوردی خوشی از من نخواهد دید! 


🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان

+0 به یه ن

بانوی ٧٠ ساله ای را که از بیست و چند سال خود را منصوب به سخنگویی اصالت خانوادگی کرده نمی توان تغییر داد. اما من سری نوشته را بیهوده منتشر نمی کنم.

سنین بین ٤٠ تا ٥٥ زمانی است که خانم های طبقه مرفه ممکن هست هوس کنند که به تدریج سخنگوی اصالت خانوادگی شوند. در این سنین و در این موقعیت بچه هایشان بزرگ شده اند، درسشان را خوانده اند، در شغلشان و خانه داری به درجه ای از پختگی رسیده اند. اگر شوهر و بچه های سر به راهی داشته باشند و تمکن مالی هم داشته باشند چالش زیادی در زندگی حس نمی کنند. چشم اندازی هم که بعد از این موفقیت های بیشتر و چشمگیرتر به دست آورند نمی بینند. سنی هست که ممکن هست وسوسه شوند که سخنگوی اصالت خانوادگی گردند. کار سختی هم نیست. در واقع، بعد از ایراد گرفتن از بقیه ساده ترین کار دنیاست.

کافی است گوش مفت گیر بیاوری و در مورد شکوه گذشته خانواده ات وراجی کنی. کسی هم در این مملکت مدرک از آدم نمی خواهد. به علاوه هر چه سن بالاتر می رود مخاطبان بیشتر مجبورند که به شما احترام بگذارند و حرف های شما را تایید کنند.




اما در این سری نوشته ها سعی کردم تشریح کنم که علی رفم راحتی سخنگوی اصالت خانوادگی شدن ، ضربات و آزارهای آن بر بدنه خانواده هسته ای (همسر و فرزندان)کم نیست.



ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان-قسمت اول


در بین طیف و قشری از همشهریان من ، مهمترین صحبت و دغدغه همین بحث اصالت خانوادگی است.  در واقع می نشینند و صحبت می کنند که جد فلان شخص صد سال پیش چه قدر ثروت داشته و ۶۰ سال پیش در خانه اش چه دستگاه هایی بوده است.  این موضوع برایشان  بسیار مهم و حیاتی است! بیشتر از آن که بشه تصورش را کرد برایشان مهم هست. ارزش هر فردی را بر این اساس می سنجند که بابابزرگش چه قدر ثروت داشته.  جالبه که در این بحث ها تمام حوادث مهم ۱۵۰ سال گذشته از مشروطه گرفته تا فرقه پیشه وری و اصلاحات اراضی و...... غایب هست. اصلا برایشان مهم نیست بابابزرگ یارو مشروطه چی بوده یا طرفدار استبداد. 

به طریق اولی مسایلی که امروز در جامعه اتفاق می افتد برایشان اهمیتی ندارد. مسایل معاصر مانند اعتراضات معلمان و کارگران، گردهمایی در تبریز در حمایت از  اعتراضات خوزستان و نظایر آن  در دایره رصد آنها قرار نمی گیرد. هیچ کدام از این موضوعات  از منظر آنها، آن قدرها مهم نیست. مهم آن هست که بدانند جد فلانی جزو ثروتمندان تبریز بوده یا خیر! حالا کنشگری اجتماعی پیشکش ! این افراد به بچه های خودشان ضربه می زنند. به خصوص زمانی که این «اصالت» خشک و خالی باشد و با میراث مادی قابل توجه (از قبیل باغ و زمین و مستغلات و جواهرات) همراه نباشد. درواقع سخنگوی اصلی اصالت، همین اصیل های بی میراث هستند! همسرشان عمری زحمت می کشد و پول در می آورد ، اما هرچه که به دست می آورند به حساب اصالت خانوادگی گذاشته می شوند. اینجا می خواهم در مورد ضرباتی که مادران مدعی اصالت به فرزند خود می زنند صحبت کنم. اما ابتدا می خواهم دو نکته را روشن کنم.


1)  اونهایی که اجداد ثروتمند داشتند و سهم الارث خوبی هم نصیب شان شده ، معمولا فقط در مواجهه با اختلاسگران و .... یادشان می آید پز اصالتشان را بدهند. در زندگی روزمره با بستگان درجه یک و دوستان و آشنایان خیلی لاف اصالت نمی زنند. مثل یک آدم نرمال رفتار می کنند. اما اونهایی که سهم الارثی دریافت نکرده اند گوش فلک را با یادآوری اصالت خود کر می کنند.  به همسر و بچه های خود هم لاف اصالت می زنند. چون که درجه اصالت فرزندانشان از اونها کمرنگ تر هست بچه های خود را هم نمی پسندند. مستقل از این که بچه هایشان چه قدر دستاورد علمی  و اقتصادی و هنری داشته باشند.

2)  

این خاندان های  اختلاسگر هزار فامیل که در حدود سی سال گذشته ثروت ایران را غارت کردند هم جزو مدعیان اصالت هستند. اما در این رشته نوشته موضوع صحبت من نیستند. اینها جنس شان فرق دارد. این قشر اختلاسگر امروزی ، میلیون ها مرتبه رذیلتر و پست ترند اما دست کم احمق نیستند! می دونند دنبال  چی هستند. روشن وسرراست: چاپیدن کشور و زالو صفتانه مکیدن خون مردم! وقتی می گویند فلانی اصیل هست منظورشان روشن هست: یعنی از آن دسته از هزارفامیل زالو صفت هست که  می شود با او، برای چاپیدن مردم و ثروت کشور ساخت و پاخت کرد. 

اصیل هایی که من مد نظر دارم دنبال چاپیدن کشور نیستند. دلشان به همان خوشه که بابابزرگ بابابزرگشان جزو ثروتمندان تبریز بوده. همین! اما آیا این دلخوشی ساده، بی آزار هست؟! نه خیر! روزگار بچه ها و همسر و داماد و عروسشان را سیاه می کند. در نوشته بعدی ام بخشی از دردها را می نویسم.


3)  یک معنای دیگه اصالت هم هست که در مسایل فرهنگی مطرح می شه. مثلا می گویند این لباس یا رقص یا موسیقی اصیل هست. اون صحبتش جداست. من واردش نمی شوم. فقط تاکید می کنم که در این بحث های اصالت که دغدغه شب و روز برخی از همشهریان من (البته خوشبختانه قشری کم شمار ولی کمابیش مرفه و  برخوردار) آن قبیل بحث های فرهنگی جای زیادی ندارد. اتفاقا نوازندگان موسیقی اصیل یا تولید کننده لباس های اصیل را هم مورد تحقیر قرار می دهند چرا که بابابزرگ هایشان اغلب جزو ثروتمندان آن زمان تبریز نبوده اند.




ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان-قسمت دوم

ثروت   پدر بابابزرگ در صد سال پیش برای آدم نون و آب نمی شود! اگر  میراث مادی ای  در کار نباشد باید زندگی را با تلاش خود ساخت. وقتی مادر دور آدم حصار می کشد که ما جزو اصیلان هستیم و دون شان ماست که با دیگران مراوده داشته باشیم فرزند امکان نمی یابد که  مهارت های اجتماعی لازم را برای ساختن زندگی بیاموزد.

 در اون اوایل جوانی که شخص خودساخته با زور و زحمت درآمدی می یابد و به زعم خود شاخ غول را می شکند و برخی لوازم را می خرد مادر با رخ کشیدن لوازم  و برو بیای خاندان اصیلش شخصیت او و همسر و یارانش را خرد می کند.

اندکی  که گذشت و پس اندازی برای سرمایه گذاری جمع شد مادر اصرار می کند که باید سرمایه گذاری با راهنمایی های خاندان اصیل من انجام گیرد. بزرگان خاندان های اصیل عموما متخصص «د وه بالاسی دوزتماخ» از سرمایه کوچک و بی مقدار جوانان خود ساخته اند. به علاوه،  جوانان خود ساخته را کوچکتر از آن می بینند که حق الزحمه شان را در صورت انجام کاری برایشان پرداخت کنند. مثلا اگر جوان یک وکیل باشد و کاری برای حل مسایل ملکی آنها انجام دهد معمولا از پرداخت حق الوکاله توسط بزرگان اصیل فامیل خبری نخواهد بود.  از منظر اصالت هم خیلی عیب و عار هست که آدم برود حقش را از یکی از این بزرگان اصیل بخواهد. اگر مهندس باشید وبرای آنها طرحی انجام داده باشید هم همین طور. حق الزحمه شما هپلی هپو می شود اما به فلان مناسبت ، در حضور تمام فامیل یک هدیه نسبتا گران قیمت  -که یک دهم حق الزحمه شما هم نمی شود- دریافت خواهید کرد.  اونهایی  که دربار  بزرگان اصالت  ول می پلکند تا از اصالت چیزی هم به آنها برسد، هاز دیدن هدیه گرانبها از شدت هیجان شیهه می کشند! شما هم از ترس  والدین مقید به اصالتتان باید دندان روی جگر بگذارید و رو نکنید که این  حاتم بخشی آنها یک دهم آن چه که برای کارتان می بایست می پرداختند نمی شود.

خانواده های« اصیل»، حتی اگر مقید به حق و حساب و درستکاری هم باشند باز هم برای سرمایه گذاری و شراکت مالی و .... مفت نمی ارزند. چرا؟! برای این که اینرسی شان اون قدر بالاست که در وضعیت اقتصادی بی ثبات این کشور همه فرصت ها را از دست می دهند. تا اینها بیایند و شجره نامه طرف معامله را در بیاورند و بسنجد که آیا جزو اصیل هاست یا خیر، فرصت های اقتصادی پریده اند.

برای این کار یک نفر زبر و زرنگ و آشنا با فرهنگ مردم و کوچه بازار می خواد که بره با محلی ها چای بخوره و گپ بزنه و ته و توی مورد سرمایه گذاری را در بیاره.«اصیل مصیل» ها اصلا چنین قابلیتی ندارند. اصلا به درد شراکت مالی یا گرفتن  مشاوره اقتصادی نمی خورند.


ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان-قسمت سوم

یکی از جملاتی که سخنگوهای اصالت خانوادگی  روزانه بارها تکرار می کنند آن هست که «من فلانی را آدم حساب نمی کنم». این سخنگو ها  نظر خود را معیار آدم بودن افراد می دانند. حقوق شهروندی و حقوق بشر و .... از منظر سخنگویان اصالت خانوادگی کشک هست.

وقتی می بینند شخصی بیرون از دایره و حصار تنگ اصالت مورد نظر آن تحسین فرزندانشان را برانگیخته، بلافاصله تاکید می کنند که اون فرد را آدم حساب نمی کنند. در دوران نوجوانی دوستی ها و.... خیلی محکم و عمیق هست. وقتی از مادر می شنوی که شخصی که تحسین ات را آن گونه برانگیخته  توسط مادرت آدم هم حساب نمی شود بدجوری به هم می ریزی. بد جورررری!

 اندکی که فرزند بزرگ تر می شود و شخصیت مستقل می یابد و احیانا برخی نظرات مادرش را در مورد اصالت خانوادگی نامعتبر می داند حتما از سوی مادر به او یادآوری می شود که خود او را هم مادر جزو آدم ها حساب نمی کند. خلاصه مهر مادری  سخنگویان اصالت خانوادگی چیز غریبی است. تعصب نتیجه عموی پدر پدربزرگش را دارد و شب و روز به فامیل او بودن تفاخر می کند و اگر کسی اندک انتقادی از او بکند رگ گردنش بیرون می زند که او فامیل اصیل من هست،  اما هفته ای چند بار به فرزندش می گوید که تو را آدم حساب نمی کنم و انتظار هم دارد که فرزند  هیچ به دل نگیرد چرا که آدم نیست که احساس داشته باشد.

بذارید یک کمی از این شیرین کاری سخنگویان اصالت بگویم تا بخندیم. خیلی خیلی اصیل ها اعتقادی هم به رعایت حریم خصوصی و در زدن به هنگام ورود به اتاق ندارند. ایرانی و خارجی هم ندارد.  خارجی اصیل هم همین طور هست.  یک فیلم قدیمی آمریکایی بود که در آن الیزابت تیلور نقش  عروس یک خانواده اصیل جنوب آمریکا (در این مورد باید بخوانید برده دار) را بازی می کرد. مادرشوهر او اعتقادی به در زدن نداشت و همین طوری می پرید وسط اتاق خواب عروس  و پسرش. ماجراهای پیش آمده احتمالی را هم خودتان تصور کنید. این البته یک درجه از اصالت هست که  نصیب هر کسی نمی شود. پدربزرگ چنین فردی باید از همه پدر بزرگ های اصیلان دیگر هم ثروتمندتر باشد!


ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان-قسمت چهارم

سخنگویان اصالت خاندان نصف بیشتر سئوالات اخلاق پزشکی را هم  برای خودشان حل کرده اند. معتقدند اگر فرزند بیماری ای شدیدتر و جدی تر از سرماخوردگی داشته باشد، راه حل اتانازی است. 

همچنین بیشتر سئوالات روانشناسی را هم حل کرده اند و در نتیجه نیاز به مراجعه به روانشناس نمی بینند. هر اختلاف خانوادگی که پیش بیاید  از دو حالت بیرون نیست: ۱) طرف جزو اونهایی هست که به اندازه کافی ثروتمند هست که با چسباندن خود به او  لاف اصالت زد. در این صورت کوتاه می آییم و تحمل می کنیم. ۲) طرف از منظر اصالت خانوادگی  ارزش ندارد. در این صورت طردش می کنیم..



ضربه های مدعیان اصالت به فرزندانشان- قسمت پنجم


این مورد که می گم بیشتر مربوط به مادران نارسیست هست. در بین  سخنگویان خودخوانده اصالت خانوادگی قطعا خودشیفته زیاد هست.


گاهی برای فرزندان بزرگسال مشکلاتی پیش می آید که عرف جامعه ایجاب می کند مادر کنار بچه باشد . متعارف ترین آن زایمان یا بارداری سخت هست که به تجویز دکتر ، زائو باید مدت زیادی استراحت کند. عرف جامعه ما می گوید در این دوران سخت مادر زائو باید در کنار زائو باشد. 


مادران خودشیفته حال و حوصله زائوداری به مدت طولانی ندارند.

معمولا در جامعه ما کمتر کسی این جرئت را دارد که بگوید من نمی خواهم فلان کار را انجام دهم. معمولا شروع می کنند به بهانه آوردن و می خواهند تقصیر را به گردن دیگری بیاندازند.

البته این اختصاص به افراد خودشیفته یا اصیل ندارد. اکثر مردم ایران این جوری اند.  خاصیت خیلی بدی هم هست!


مادران خودشیفته به جای حمایت از فرزند بزرگسال خود به هنگام احتیاج، بهانه ای برای قهر کردن با او پیدا می کنند. می خواهند جلوی بقیه چنین جلوه دهند که هر چند مادر ایده آلی هستند که همواره حامی فرزند هست اما فرزندشان اون قدر بد هست که مستحق قهر هست.

خلاصه  نه تنها کمک نمی کنند بلکه با راه انداختن قهر و راه انداختن موج علیه فرزند خود بین فامیل و آشنایان حسابی به بچه شان حرص هم می دهند.


این ویژگی همه مادران خودشیفته هست. اما در خانواده اصیل، یک پدیده دیگر هم هست که غوز بالای غوز می شود: کارگران خانگی. کارگران خانگی آتش بیار معرکه می شوند و با تایید مرتب مادر خودشیفته او را بیشتر علیه فرزند خود تحریک می کنند. فرصت خوبی برای آنهاست که در دل خانم جا باز کنند. خانم هم کارگران دو-به-هم-زن را در این موقعیت مورد عنایات ویژه خود قرار می دهد. مادر خودشیفته هم به تایید روحی خدمه احتیاج دارد (چون ممکنه خواهر ویا شوهر خودش قهر با فرزند را- اون در شرایطی که بین مرگ و زندگی دست و پا می زند-تایید نکند) هم می خواهد این نمایش را بین آشنایان به اجرا بگذارد که "ببینید خانمی که نسبت به خدمتکارش این قدر مهربانه چه قدر نسبت به دختر خودش مهربانه! اما حیف دخترش بیشعوره و قدر این مادر مهربان را نمی فهمه!" این  نمایش هم که در جامعه ما خریدار داره.


خلاصه این که مادران خودشیفته در مواقع سختی و احتیاج نه تنها کمکی به فرزند نمی کنند نه تنها خودشان روی اعصابند بلکه یک لشگر از آشنایان هم علیه دختر بینوا که درسختی و تنگناست راه می اندازند.




اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

از هواداری جامعه بی طبقه تا سخنگویی اصالت خانوادگی

+0 به یه ن

آیا به بانویی ۷۰ ساله که در حدود ۲۰ سال گذشته، تفاخر در مورد اصالت خانوادگی اش مهمترین دغدغه زندگی اش بوده می توان گفت که به این همه اصالت تو نه یک نون بربری می دهند نه ویزای دارغوزآباد؟

آیا می شه گفت این اصالت خشک و خالی ات (بدون هیچ نوع میراث از نوع ملک و جواهرات و ....)  دردی از تو دوا نمی کند؟!  آیا می توان به این بانو گفت که این اصالت به دردی نمی خورد جز این که یک حصار دور خودت با آن می کشی که اکثر افراد صادق و زحمتکش و مهربان در خارج آن قرار می گیرند. چه طور می شه به او گفت که  این که این حصار مانع از این می شود که به-روز باشی وبا زمان پیش روی.

آیا می توان به این بانو گفت  امروزه همه مهارت ها و آگاهی ها  را که به زعم سرکارعالی، در انحصار عده قلیلی از اصیل هاست،  هر کسی   با یک سرچ کوچولو در گوگل – و حداکثر ثبت نام در یک کلاس آموزشی چند جلسه ای- می تواند بیاموزد و در آنها از سرکارعالی و دوستان اصیلتان هم آگاه تر و ماهر تر شود؟! 

«چو دانی و پرسی سئوالت خطاست!»

 قطعا این بانو چنان در افتخار به اصالت خانوادگی اش غرق است و چنان همه کس را با این متر کذایی اصالت  می سنجد که قبول نخواهد کرد. 

این که همین بانو ۴۰ سال پیش خود ایده آل گرایی بود که به جامعه بی طبقه می اندیشید و ارزش هایی مثل اصالت از این دست را تحقیر می کرد، او را امروزه شنواتر و انتقاد پذیر نمی کند.

به راستی چه شده که این بخش از جامعه که امروز مهمترین دغدغه زندگی اش «اصالت» هست، عرض این ۴۰ سال این قدر واپسگراتر شده است؟!

هر اتفاقی (چه خوب چه بد) که در دنیا و در ایران و حتی برای فرزندان خودشان می افتد اهمیتی نمی دهند. انگار نه انگار! تمام فکر و ذکرشان این هست که همه افراد را با معیار اصالت بسنجند تا ببینند به داخل حصار ذهنی خود راه دهند و جزو اصیلان حلوا حلوا کنند یا بزنند توی سرش!  ششدانگ حواسشان چنان مشغول این موضوع هست که هیچ چیز دیگر را نه می بینند و نه می فهمند.


به قول انیمیشن زنگ انشا: «جناب مسئول! شاید باور نکنی اما تقصیر این عقب رفتن و واپسگرا شدن هم گردن توست. اگر راه رشد  اجتماعی و آزادی های مدنی را در سطح جامعه  نمی بستی امروز به جای این که این افراد در یک سری مهمانی با جمع محدود دنبال تفاخر برای اصالت باشند در نهاد های مدنی  ویا فرهنگی گوناگون کارها ی ارزشمند انجام می دادند. جناب مسئول! اگر این نسل را از آینده ناامید نمی کردی در گذشته دنبال افتخارات و اصالت نمی گشتند. جناب مسئول! اگر در اختلاس رکورد نمی زدی، گناه محتکران صد سال پیش را کوچک نمی دیدند و امروز نوادگانش را اصیل نمی خواندند....» 


اگر توفیق اجباری آن را دارید که فرزند یکی از این «اصیل ها» باشید شما یادتان باشد که به این اصالت نه یک نون بربری می دهند و نه ویزای دارغوز آباد! یادتان باشد که برای کامروایی در زندگی نیاز با ارتباط برابر با کسانی دارید که بیرون از حصار اصالت خانوادگی والدین تان قرار می گیرند. یادتان باشد آن چه در خانه به عنوان ارزش اصالت می آموزید در سطح جامعه نه تنها به هیچ دردی نمی خورد بلکه زنجیر پای شما در جهت رشد خواهد شد.

🍀@minjigh


پی نوشت: حدود ۲۵ سال پیش وقتی رمان بامداد خمار را می خواندم برایم عجیب می آمد که محبوبه وقتی با مرگ و غرق شدن فرزند خود مواجه می شود باز هم از این که صدای گریه مادرشوهر غیر اصیلش ایراد بگیرد دست بر نمی دارد. به نظرم طبیعی ترین  رفلکس انسانی  او ،  در آن موقعیت وحشتناک در آغوش کشیدن همدردش یعنی مادربزرگ بچه و مادرشوهرش باید بوده باشد تا اندکی از آن درد عظیم  و آن شوک بی نهایت را بکاهد.  نه آن که در اون شرایط هم دنبال ایراد گرفتن از صدای ناله یک نفر نااصیل باشد. اما بعد از این ۲۵ سال  رفتار متبخترانه او حتی در آن موقعیت هم برایم غریب نیست. در این ۲۵ سال به عینه دیده ام که همان کسانی که آرمانگرایانه هیچ خط کشی  بین انسان ها را بر نمی تافتند  امروزه حتی  از  عمه محبوبه بامداد خمار هم بیشتر دنبال خط کشی  اصیل -غیراصیل راه افتاده اند. تازه! محبوبه که خوبه! او فقط مادرشوهر «غیراصیلش» را اسفل السافلین می پنداشت. این افرادی که من می بینم آن قدر در خط کشی اصیل و غیر اصیل جلو رفته اند که مردن بچه ای را هم که پدر غیراصیل دارد بی اهمیت می دانند ولو این که مادر این بچه شخص خودشان باشد. احتمالا اگر محبوبه به سال ۱۴۰۱ می رسید مردن بچه خود از پدری نااصیل را هم مایه تاسف نمی دانست.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لاف شوهرداری به سبک دوستان غربی

+0 به یه ن

بیشتر دوستان خارجی من همکارانم و خانواده های آنها هستند. نیک آگاهم که فیزیکدان ها و خانواده های آنها هیچ جای دنیا تیپیکال جامعه نیستند با این حال بد نیست درباره ارزش شوهرداری در میان این خرده فرهنگ بنویسم. همسران همکاران مرد که خود فیزیکدان نیستند اصرار دارند که نشان دهند که اون قدر به دغدغه همسرشان برای تحقیق و پژوهش اهمیت می دهند که خود هم سعی می کنند یک مقدار در آن باره مطالعه کنند. سعی می کنند برنامه زندگی را طوری بچینند که به کار پژوهشی او لطمه ای وارد نشود.

منظورم دوستان غربی هستند. در فرهنگ مدرن ایران که  اهمیت قایل شدن به نظرات شوهر جایی ندارد. در فرهنگ مادربزرگانمان هم شناخت و درکی از حال و هوای یک پژوهشگر نیست. نه شناخت و درکی هست و نه لزومی حس می شود که درکی صورت بگیرد! 

اما در فرهنگ های اروپایی خانواده محور مثل فرهنگ ایتالیایی یا فرهنگ اسپانیایی و از همه بالاتر فرهنگ یهودی غربی بسیار به این نکته توجه دارند. خانواده های دانشمند پرور یهودی این امر را در حد یک هنر بالا برده اند. در این مورد کتاب ها نوشته اند. 
خوشبختانه، بعد از ازدواج خیلی زود درک کردم که اگر بخواهم با همسرم زندگی زناشویی خوبی داشته باشم و در زندگی حرفه ای خودمان به عنوان زوج پژوهشگر موفق باشیم باید همه توصیه های شوهرداری وطنی را باید دور بریزم و از زنان غربی در این زمینه بیاموزم. 
خیلی زود و به موقع درک کردم زنان ایرانی در این باره چیزی ندارند که به من بیاموزند. طبیعی هم بود که نداشته باشند. چند صد سال انقطاع در زمینه پژوهش در حوزه تمدنی ما رخ داده است. اگر خواهر رازی یا دوست-دختران ابن سینا بودند شاید چیزی برای آموختن به من داشتند اما زنان معاصر دور برم چیزی برای آموختن به من در این زمینه نداشتند!
اونهایی که خودشان را مدرن می دانستند که شوهر را موجودی یرای سرکوفت زدن می پنداشتند نه شخصی که باید هوایش را داشت که بتواند در سطح عالی پژوهش کند.  همنسلان مادربزرگم مزورانه می گفتند "قدر شوهرت را بدان " اما زیرزیرکی در گوشم می خواندند که "این شوهر بیشعور تو چرا به جای این که به جای نان باشد به فکر آب هست. تحت فشارش بذار، برود در بازار معامله کند پول درآورد، برایت طلا و جواهرات بخرد! نه آن که "تحقیقات" کند. "
کلمه "تحقیقات" را با لحن تحقیر آمیز بیان می نمودند.
با این کلیه سن من ، خیلی کم بود به درستی درک کردم، نصایح به اصطلاح دلسوزانه و حکیمانه خانم بزرگ های فامیل نسخه شکست من خواهد بود. فهمیدم که اگر من بخواهم مانعی بین همسرم و شور زندگی اش (یعنی پژوهش در امر فیزیک) شوم در هر حال شکست می خورم. یا قبول می کند و افسرده می شود. یا قبول نمی کند و رابطه مان به هم می خورد. این را هم فهمیدم که پرستیژی که کارپژوهشی درست ودرمان در دنیا می 
آورد از پرستیژ طلایی که  خانم بزرگ ها درنظر داشتند بیشتر هست. خلاصه عقل کردم و به حرف هایشان گوش نکردم. به جایش تا می توانستم از خانم های یهودی دانشمند پرور آموختم.


یک نوع دیگه هم لاف و پز در بین غربی هایی که با فردی از فرهنگی "بسیار" متفاوت ازدواج می کنند مشهود هست. خیلی اصرار دارند نشان دهند که اون قدر فکر باز دارند و اون قدر "مالتی کالچرال" هستند که رسوم فرهنگ همسر خود را می آموزند و به آنها عمل می کنند.
راستش یک مقدار لاف و پز قضیه بیشتر از واقعیت به نظرم می آید. چون همان خانم ایتالیایی که با چینی ازدواج می کند و ادعا می کند تمام آداب و رسوم غذایی چینیان را آموخته، تحمل نمی کند که  دو شهر اون ورتر در خودایتالیا خانواده ها لازانیا را اندکی متفاوت از مادرش تهیه کنند!
به هر حال این ژست و لاف مولتی کالچرالیزم مد روز هست. اونهایی که دنبال لاف مد روز هستند این را هم یاد بگیرند. همان طور که از غرب آموخته اند که قربان صدقه سگ های خیابان بروند این را هم یاد بگیرند بد نیست. "افه" دارد!

اما اون  سعی و تلاش خانواده های دانشمندپرور غربی که در نوشته قبلی ام آوردم پز و ژست و لاف نیست. واقعا در این تلاش صادقند.
به واقع داخل فرهنگشان هست.


در سالهای اخیر ازدواج های زیادی بین ایرانی و غیرایرانی رخ می دهد. ازدواج بین ایرانی ها وغربی ها روال خود را می یابد. چه اعتراف کنیم چه بخواهیم انکار کنیم اون فرهنگ اون قدر هژمونی دارد که به طور طبیعی همه چیز سر جایش می نشیند. این ژست مالتی کالچرالیزم از جانب غربیان هم کمک می کند. البته به نظرم اون هژمونی اصل کار هست و این ژست حداکثر نما و رویه.

اما در مورد ازدواج با همسایه ها -که اون هم زیاد شده -یک مقدار باید فکر شود تا تفاوت های ریز فرهنگی مسئله ساز نشود. از خطه ما بیشتر با ترکیه ای ها وصلت می کنند. شباهت فرهنگی خیلی زیاد هست. اتفاقا در صورت شباهت بسیار ، تفاوت های کوچک به چشم می آیند. مثلا اگر با یک ژاپنی ازدواج کنید و او در مجلسی پشتش را به بزرگترها کند کاملا روشن هست که به دلیل تفاوت فرهنگی است. اما وقتی یک ترکیه ای که از خیلی جهات شبیه ماست این کار را می کند خیلی عجیب به نظر می آید.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل