گوجه فرنگی

+0 به یه ن

گوجه فرنگی را از باغچه ای که هرگز کود یا سم شیمیایی به خود ندیده هم که می چینی و می بُری توش سفیدی پیدا می کنی.  اون چیزهایی که در اینترنت علیه سفیدی داخل گوجه فرنگی می نویسند شایعه است. 

سیب کاملا ارگانیک را هم که از درخت می چینید می گذارید توی انباری، بعد از چند روز روی پوستش چرب می شه. طبیعی هست. این که میوه فروش واکس می زنند باز از شایعه های بی اساسه.
تجربه شخصی ام بود!
در مورد مرغ و گوشت هم شایعات از این قبیل بی اساس زیاد هست.  من هروقت از این پیام ها دریافت می کنم به برادر شوهرم که دامپزشک هست می فرستم می گه بیخود می گن!
بیخودی در این گرانی مواد غذایی را بیرون نریزید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مدارس تیزهوشان و اختلاف طبقاتی

+0 به یه ن

یک پیش داوری  هم معلم های تیزهوشان  در مورد دانش آموزان این مدارس دارند آن است که این دانش  آموزان همگی بسیار مرفه هستند و لای پرقو بزرگ شده اند و در خانه والدین همه چیز را برایشان در حد ایده آل فراهم می کنند. از موضوعاتی که بسیار به دانش آموزان این مدارس گفته می شود این ادعاست که اگر بقیه هم امکانات افسانه ای آنها را داشتند خیلی خیلی از اینها جلو بودند.

نمی دانم معلم های این مدارس بر چه اساسی به این نتایج می رسند! اتفاقا در هردوره  ازتیزهوشان  تعداد قابل توجهی از دانش آموزان هستند که زیر خط فقر بزرگ شده اند. من روانشناس یا کارشناس علوم تربیتی نیستم و تصوری ندارم که این قبیل اظهارات معلمان بر روحیه این دسته از دانش آموزان سمپادی چه تاثیری دارد. اگر در این مدارس معلم بودم قبل از چنین اظهار نظری حتما با یک مشاور روانشناسی مشورت می کردم ببینم آیا این قبیل حرف ها روی روح و روان آن دسته از دانش آموزان تاثیر منفی می تواند بگذارد یا نه. اگر هم مشاور سراغ نداشتم احتیاط می کردم و نمی گفتم!
مدتی است که در محلات گوناگون کلانشهرها سمپاد شعبه زده است تا  رفت و آمد آسان باشد. این پیش داوری که در مدارس بالاشهر دانش آموزان همه ثروتمند هستند بازهم درست نیست. بچه های سرایدار و ..... بالا شهری ها هم در همین محلات مدرسه می روند.
به علاوه این پیش داوری که بچه های خانواده های مرفه و یا تحصیلکرده   در یک آرمانشهر بزرگ شده اند درست نیست. یک خورده از این ظاهر آراسته وجذاب عمیق تر بروید می بینید که  بچه های خیلی  از همین استادان دانشگاه و دکتر ها و......محرومیت خیلی شدیدتر از متوسط بچه های زیر خط فقر دارند. این را از دوستانم که مشاور روانشناسی و ..... هستند  (بدون ذکر نام )شنیده ام.  مشاور مدرسه از روی رازداری اینها را نمی آد به بقیه معلم ها بگه. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

بلایی به نام مدارس تیزهوشان

+0 به یه ن

اگر در تبریز زندگی می کنید و دانش آموز دبستانی  در دور وبر دارید حتما این مصاحبه دکتر هلاکویی را بشنوید.

من از محیط دبستان های شهر های دیگر خبر ندارم اما جوی که  مسئولان برخی دبستان ها در تبریز برای آمادگی برای ورود به مدارس تیزهوشان راه انداخته اند  بسیار ناسالم هست. فشار ناسالمی روی کودکان می گذارد که نتیجه آن دلزدگی از علم و دانش هست. این روش تربیت دانشمند نیست! والسلام!
دکتر هلاکویی از منظر روانشناسی و سلامت روح و روان می گوید اگر دست من بود در مدارس تیزهوشان را می بستم.
من از نظر تشویق دانش آموزان برای علم آموزی و دمیدن روحیه پژوهشی می گویم اگر دست من بود در مدارس تیزهوشان را می بستم! چون همان قدر که این مدارس ولع برای داشتن مدارک تحصیلی دهان پر کن را افزایش می دهد حال و حوصله تفکر عمیق تر و کنجکاوی عالمانه را کور می کنند. بازار لاف در این مدارس برای تقلب و یافتن مسیر میانبر از راه تقلب داغ هست.  اگر کسی در این مدارس جدی و عمیق بخواهد درس بخواند به صفت  هایی نظیر بیحال متصف می شود.
باور کنید در مدارس عادی همکلاسی ها با شاگرد زرنگ و تیزهوش واقعی مهربانتر هستند. احساس نمی کنند جایشان را تنگ کرده! حس نمی کنند با وجود یک تیزهوش واقعی در میانشان - لاف تیزهوشی دوپینگی آنها زیر سئوال می رود.
یک تیزهوش واقعی در مدارس عادی رشد همه جانبه پیدا می کند.  شبکه ای از دوستان دارد که از آنها آداب معاشرت می آموزد. فکر نکنید آداب معاشرت را حتما باید در خانه آموخت. والدین آداب معاشرت نسل خودشان رامی آموزند و آداب معاشرت نسل جدید را بلد نیستند. آداب معاشرت  خود با زمان تغییر می کند. 
وقتی یک تیزهوش واقعی در مدارس معمولی سرش را می اندازد و درسش را می خواند از جمع همکلاسی ها طرد نمی شود. حتی محبوب تر هم می شود. 

 در مدارس به اصطلاح تیزهوشان  (در یک شهر یکی دو میلیونی) در هر دوره  ۱۰-۱۲ نفری تیزهوش واقعی هست. بقیه اما هوش معمولی متوسط و معمولی دارند. در حضور اون ده دوازده نفر حس بدی پیدا می کنند و سعی می کنند اون قدر روی مخشان راه بروند که نتوانند درس بخوانند.
یک عده هم  در واقع کشش هوشی کافی برای دروس ندارند. با دوپینگ انواع و اقسام کلاس های کمکی وارد تیزهوشان می شوند.  در نتیجه قاطی می کنند. 

آری! اگر دست من و یا دکتر هلاکویی بود (هر کدام به دلیلی متفاوت) در مدارس تیزهوشان را می بستیم. 
اما نه دست من هست نه او! این مدارس هستند و عده بسیاری هم برای ورود به آن سر و دست می شکنند.

پس چند نکته عرض می کنم که آسیب های ناشی از این مدارس را به کمینه برساند:

۱) هرگز هویت خود را با سمپادی بودن یا تیزهوش بودن تعریف نکنید! وگرنه به جهات بسیار زیاد آسیب می بینید. به علاوه جامعه  چندان دل خوشی از سمپادی ها-به خاطر برخی ادا و اطوار نچسب- ندارد. حتی در استخدام  ها سمپادی بودن اغلب پوئن منفی تلقی می گردد.

۲) دنبال اون بساط لاف << من اصلا درس نمی خوانم چون تیزهوش هستم>> نروید! این علومی که در مدارس تدریس می شود حاصل کوشش چند هزارساله هزاران  دانشمند هزاران  مرتبه تیزهوش تر از شماست. حاصل تلاش امثال اقلیدس  نیوتن و گالیله و .... هست.   با درس نخواندن نمی توانید از آنها جلو بزنید. در جمع محدود سه چهار نفری شما در آن مدرسه شاید این قبیل لاف ها خریدار داشته باشد. اما خارج از آن به ریش و گیس شما می خندند اگر ادعا کنید چون  مدرسه تیزهوشان می روید درس نخوانده علم را بلد خواهید شد.
 
۳) شبکه ای از دوستان همسن و سال خود بیابید که اهل درس خواندن و به اصطلاح بچه مثبت باشند اما سمپادی نباشند. خواهید دید که در کنار آنها از همه جهت بیشتر می آموزید.

۴) دانش آموزان سمپادی به طور نانوشته یک سری ضوابط شبه-اخلاقی یا آدابی وضع می کنند که نشان دهند با بقیه متفاوت هستند. مثلا همکلاسی های ما در سمپاد وقتی به سینما می رفتند اگر فیلم تراژدی بود قهقهه می زدند و اگر کمدی بود اخم می کردند و به خنده دیگران چشم غره می رفتند. (می خواستند ثابت کنند متفاوت هستند!) طبعا چنین افرادی بیخود و بی جهت بقیه  دیگران علیه خود تحریک می کنند. نصف انرژی شان هم باید صرف مبارزه با بقیه باشد. قطعا آداب اجتماعی را نمی آموزند.
با درسخوان های غیر سمپادی سینما بروید می بینید مثل بقیه مردم به کمدی می خندند و از تراژدی متاثر می شوند. بعد همان تجربه سینما رفتن یک تجربه اجتماعی برایشان می شوند که می آموزند پس فردا در عروسی چه کار کنند و در محلس عزا چه کار و..... یاد می گیرند چه طور با بقیه ارتباط بگیرند تا در مصاحبه استخدامی موفق شوند. اگر پزشک شدند همراه بیمار را بهتر درک می کنند و کمتر به همراه بیمار به چشم دشمن (!!) نگاه می کنند! و ......

اگر دانش آموز سمپادی هستید با این ضوابط من در آوردی مضر دور خودتان قلعه نسازید تا بتوانید آداب اجتماعی را بیاموزید. 

۵)  یکی از ادا و اطوار های  نفرت انگیز و مضر دانش آموزان سمپادی (که متاسفانه بعد از ورود به دانشگاه هم قطع نمی شود) این هست: وقتی معلم یا استاد نکته ای می گوید که اینها در چند ثانیه اول نمی فهمند به غرور تیزهوشانه شان بر می خورد! بقیه کلاس را شروع می کنند با زبان بدن و صورت به معلم یا استاد نشان دادن که درسش را دوست ندارند. خود را به خواب می زنند. لب و لوچه آویزان می کنند و......  آن قدر خود را با این ادا و اطوار مشغول می کنند که بقیه درس را هم دنبال نمی کنند. 
  قبلا هم گفتم این علوم که در کلاس ها تدریس می شود حاصل عمر  هزاران دانشمند نابغه هست. قرار نیست حاصل چند هزار دانشمند را دانش آموز تیزهوش بلافاصله بفهمد. اگر نکته ای را نفهمید یا باید از معلم سئوال کند. یا یادداشت کند که سرفرصت در باره اش مطالعه کند-- و اگر باز نفهمید از معلم بپرسد.
به جرئت می توانم بگویم برخی از دانش آموزان سمپادی تنها از یک چهارم کلاس استفاده می کنند و سه چهارم بعدی را با همین ادا و اطوار می گذرانند. طبیعتا دانش آموزی که درسخوان هست اما ادعای تیزهوشی ندارد و همه کلاس با دقت نسبتا بالا درس گوش می کند به مراتب از او جلو می افتد. 
 ببینید! سر کلاس خود من اگر کسی دیر بیاید احساس توهین نمی کنم. با خود می گویم لابد گرفتاری داشته. اگر حواس کسی سر جایش نباشد من ناراحت نمی شوم. با خود می گویم یا عاشق شده یا مشکل خانوادگی یا مالی دارد.  او را درک می کنم! ولی وقتی سمپادی ها از این ادا و اطوار در می آورند به من به عنوان معلم بر می خورد. من  برای آماده کردن دو ساعت کلاس ساعت ها وقت می ذارم! به علاوه حاصل سال ها پژوهش مدون نوابغ واقعی مثل واینبرگ و .... را دارم بازگو می کنم. بعد این یارو با چشم و ابرو و لب و لوچه آویزان کردن می خواهد نشان بدهد که دون شأن اوست که گوش کند!!!!!!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مبارزه با فساد در مقیاس های کوچک

+0 به یه ن

هر چند در رده های بالا، فساد مالی در ایران بیداد می کند اما خوشبختانه هنوز رده های پایین اجتماع خیلی آلوده به فساد نشده است و هنوز خیلی کارهای اداری روزمره و ....را می توان بدون آلودگی و به روال قانونی و عرفی انجام داد.  قبلا تجربه خود را با اداره دارایی در مورد مالیات بر ارث نوشتم. خوشبختانه هنوز اوضاع در این رده های پایین و برای شهروندان عادی مثل من و شما و آن کارمندان اداره دارایی به منجلاب فساد کشیده نشده است. 

من و شما زورمان نمی رسد جلوی فساد مالی در رده های بالا را بگیریم اما  تک تک مان می توانیم جلوی سرایت فساد به رده های پایین بایستیم. آن هم به راحتی!
به نظر من فرمول ساده ای هست: وقتی کار اداری پیش می آید سعی کنیم  ابتدا روال قانونی و عرفی را یاد بگیریم و از آن راه وارد شویم. 
به نظر می رسد حرفم بدیهی است اما این روزها در جامعه ما کسانی هستند که مدام در گوش ما می خوانند که روال قانونی راه به جایی نمی برد باید راه زیر آبی را یاد گرفت. با این سخنان می خواهند خود را با تجربه تر و پخته تر از آن چه که واقعا هستند جلوه دهند.
واقعیت این هست که نمی دانند در مورد چه حرف می زنند. حتی اگر حرفشان درست باشد و گزیری از زیر آبی رفتن نباشد باز عقل حکم می کند تا ابتدا از راه قانونی بروی جلو تا اندکی با محیط آشنا شوی و بدانی مظنه هر کسی چند است! اگر با نا آشنایی به  یکی پیشنهادی بدهی که با مظنه اش نمی خواند که بیشتر توی دردسر می افتی! همین که این را نمی فهمند نشان می دهد که واقعا کم تجربه هستند!

مثال می زنم. گرفتن ترفیع های اداری برای کارمندان مستلزم پر کردن فرم های گوناگون هست. خیلی ها حوصله پر کردن این فرم ها را ندارند و گمان می کنند کسی آنها را نخواهد دید و فقط باید راه زیر آبی را پیدا کنند. اشتباه می کنند!   به جای آن همه توطئه و.... که معمولا هم به ضررشان تمام می شود اگر اون چهار تا فرم را پر می کردند خیلی زودتر به هدفشان می رسیدند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ستیزه با دین چرا؟

+0 به یه ن

در چهار دهه اخیر سو استفاده ای که زیر پوشش ریاکارانه از دین شده باعث شده عده ای نسبت با دین ضدیت پیدا کنند.
من قصدم اینجا دفاع از دین نیست. دین مدافعان بسیار قدرتمند تر از من دارد و به دفاع من نیازی ندارد.
اما مطمئن هستم دین ستیزی در جامعه ایران به ضرر گذار به سمت یک جامعه آزاد و مدنی است.
دین ستیزی بهانه دست برخی می دهد که عوام را علیه جنبش های مدنی بشورانند. در گوش آنها می خوانند: « ای جماعت! این عده دین شما را نشانه گرفته اند!»
مقابله با دین در عمل باعث تقویت تندروان دینی می شود. باعث می شود دینداران اهل مدارا به سمت تندروی گرایش پیدا کنند.
درسته که عده ای از  دین برای خودشان دکان باز کرده اند اما ما که در ایران زندگی می کنیم روزانه افراد دینداری هم می بینیم که خالصانه به دلیل دینداری شان مهربانی، گذشت، صله ارحام، نیکوکاری، پرستاری بی منت و....می کنند.
چه دلیل دارد با دین ستیزی این درصد بزرگ از جامعه را - که این همه افراد مثبت جزوشان هستند-از خود برانیم؟



نوشته مرتبط: crisis zone

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

راز گذار کم دردسر اسپانیا از دیکتاتوری به دموکراسی

+0 به یه ن

از اسپانیایی ها می پرسم چه طور تونستید بعد از دیکتاتوری طولانی فرانکو بدون مقاومت قابل توجه دموکراسی بیاورید بی آن که اعوان و انصار فرانکو خیلی مقاومت کنند. می گن چون تضمین دادیم که در پی انتقام جویی نیستیم. وقتی اونها فهمیدند قرار نیست به صلابه کشیده شوند مقاومتی نکردند. 

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خنک آن دلار بازی که بباخت آن چه بودش. بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر.

+0 به یه ن

من دلار نمی خرم چون می دانم قیمت واقعی دلار این نیست وارزان خواهد شد! من دلار نمی خرم چون نمی خواهم ضرر کنم و دلال های مفت خور و کله گنده ها ی مفت خورتر به بهای جیب من و از بین رفتن آرامش در زندگی من  ثروتمند شوند.

نایاب شدن ارز هم هم یه سیاه بازی دیگه است!
کم کم وارد بازار می کنند که مردم فکر کنند کیمیاست بیشتر براش سر و دست بشکنند!
خریداران هرچی بیشتر در صف های طولانی بدبختی بکشند بیشتر مایل خواهند بود که با هر قیمتی بخرند!

بدبخت بچه ای که پدر یا مادرش در صف دلار ایستاده !
پدر یا مادر خسته از صف طولانی حرصش را سر بچه خالی می کنه بعد هم منت می ذاره که من برای آینده تو دارم این همه زحمت می کشم.
حتی اگر در این آشفته یکی با معامله دلار یک شبه ثروت به هم بزنه باز زندگی خودش را به تباهی کشانده!

این را از روی تجربه سال ٧٣ و ٧٤ می گم!
کله گنده ها  سیاه بازی مشابهی را راه انداختند که جیب خود را پر کنند!
 آن زمان ما سال اول دانشگاه بودیم و خودمان پولی نداشتیم که دلار و سکه معامله کنیم!
اما بزرگترها بدجوری افتادند توی خط دلار وسکه!
کشور عرض چند ماه تبدیل شد به یک قماربازخانه بزرگ با همه کثافت کاری های یک قماربازخانه!
آرامش از خانه ها رخت بربست!
مادر حوصله نداشت کودک بیمارش را دکتر ببرد!  می ترسید در زمانی  که  او برای درمان بچه اش می گذراند بقیه سود کنند بخورند و ببرند و سر او بی کلاه بماند!

آن قمارباز خانه  ضربه ای به اخلاقیات و روح و روان مردم زد که هنوز اثرش را می بینم! 
کودکان آن دوره از کودکان دوره جنگ هم بیشتر علایم استرس با خود به یادگار دارند و هنوز زجر می کشند!

اکثرشان هم به لحاظ مالی ضربه دیدند و ضرر کردند!
به لحاظ روحی و اخلاقی که همه ضربه دیدند!
به خصوص آنهایی که در آن سن کودک و نوجوان بودند و نیاز به توجه ویژه در کانون گرم خانواده داشتند.

"خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر"
بله! ولی به شرط این که اون قمارباز بچه نداشته باشه. اگر بچه داشته باشه باید دندان این هوس ها و طمع ها را بکشه بندازه دور!

پی نوشت:

وقتی دو نفر قمار بازی می کنند سودی که حاصل نمی شه. مجموع سرمایه ثابت هست. یکی می بره دیگری می بازه.
حالا اگر یکی شان در قمارهم صادق نباشه و تقلب کنه و از اطلاعاتی بهره مند باشه که دیگری از این خبر نداره او حتما می بره طرف مقابل حتما می بازه.

حالا این بساط دلار هم در واقع یک قمار بزرگ هست یک طرف مردم معمولی مثل و من شما هستند که از اطلاعات پشت پرده خبر ندارند. یک طرف دیگه هم اقلیتی هستند که ژن خوب دارند و از همه رانت ها -مهمتر از همه رانت های اطلاعاتی-  بهره کامل دارند. معلومه که در این قمار کی می بره کی می بازه.

رانت اطلاعاتی خیلی چیز خوشمزه ای است.ظاهرا هم طرف نه دزدی می کنه نه اختلاسی. با وجدان راحت که دست و دامانم پاکه و یقه ام سفید با استفاده از رانت اطلاعاتی خودش سود کلان می کنه و ملتی را به خاک سیاه می نشاند. این رانت اطلاعاتی خوراک قمار آشفته بازار دلار هست. کاملا هم سوداگران آن از خود ممنون هستند که -علی الظاهر - نه ارثیه یتیمی بالا کشیده اند نه پدری را از کار بیکار کرده اند نه...... هرچند در واقع با راه انداختن این قمار با این ابعاد همه این کارها را در سطح وسیع انجام داده اند

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مبارزه با فساد توسط من و شما

+0 به یه ن

به نظر من در شرایط کنونی کشور بهترین راه مبارزه با فساد توسط  آدم هایی مثل من و  شما این هست که در هر زمینه ای که فعالیت می کنیم افراد پاکدست اما واقع بین و خوش فکر را بیابیم و با هم تیم بسازیم و با هم همکاری کنیم. 

در افتادن دن کیشوت وار با فساد نتیجه ای جز بال و پر شکسته وزخمی و در نهایت سرخوردکی و تلخکامی ندارد. تلخکامی ما هم به تدریج به کل جامعه سرایت می کند و پویایی را می گیرد.
اما چنان که قبلا هم گفتم هر چند افراد فاسد و کج دست این روزها در جامعه ما کم نیستند اما به هیچ وجه این طور نیست که همه امور به دست آنها باشد. بیخودی برخی از  آنها چنین جلوه می دهند که اگر جزو  بند و بساط آنها نباشیم باید سرمان را بذاریم بمیریم. این طور نیست! هنوز آدم های پاکدست در همین جامعه ما در صنف های مختلف بسیارند. این عده  معمولا  سرشان را انداخته اند و دارند کارشان را می کنند. ادعا ندارند تنها آدم کاردرست و پاکدست باقی مانده در ایران هستند! اونهایی که از این ادعاها دارند چنان که قبلا گفتم از جمله افتضاح ترین ها هستند.
می شه با کمی توحه و دقت آدم های پاکدست اما واقع بین و خوشفکر را پیدا کرد و همکاری نمود. با همکاری با این افراد هم می توانیم پیشرفت کنیم و هم بال  و پرمان سالم می ماند. به علاوه این پیشرفت ما تودهنی بزرگی است به کسانی که می خواهند چنان جلوه دهند که اگر جزو باند آنها نباشیم کلاهمان پس معرکه خواهد بود. این طوری هژمونی آنها می شکند و دیگه نمی توانند هر طوری دلشان می خواهد بتازانند.
مثال می زنم. فرض کنید شما نویسنده و یا مترجم هستید. می دانیم که بسیاری از انتشاراتی ها در ایران حق نویسنده و مترجمان را می خورند. برخی از آنها بسیار پرمدعا هستند. داعیه روشنفکری شان گوش فلک را کر می کند. دایم پشت سر «بازاری های شکم گنده» از یک سو و «حکومتی های ریشو» از طرف دیگر بد می گویند و خود را تنها فرد درست و روشنفکر باقی مانده در ایران می خوانند.
وقتی این انتشاراتی  سر نویسنده یا مترجم جوان ما کلاه می گذارد او ممکن است فکر کند دیگه به آخر خط رسیده! تنها انتشاراتی که رانت خوار نبود هم توزرد از آب در آمد. به خصوص وقتی کشف می کند که نصف حق خوری ها را که انتشاراتی به گردن «اینا» انداخته بود در واقع خودش انجام داده بود. چنان نویسنده جوان را از «اینها» ترسانده بود که برای مدت ها نرفته بود پی گیری کند ببیند خود نویسنده در حق خوری و سانسورچی گری دست «اینا» را از پشت بسته. وقتی که کشف می کند می بیند «اونا» و «اینا» از یک قماش هستند فقط یکی ریش دارد دیگری ندارد! بعد سرخورده می شود. به این راحتی سرخورده نشوید! در همین کشور ۸۰ میلیونی خودمان در هر ژانری انتشاراتی هایی پیدا می شود که نه از «اونا» هستند نه از «اینا». بلکه از خودمان هستند و حق نویسنده را  بالا نمی کشند. می شه گشت و پیدایشان کرد. وقتی پیدا کردیم  قدر هم را می دانیم و همکاری هایمان را ادامه می دهیم. در فراز و نشیب ها کنار هم می مانیم.

باید به دو باور برسیم: 
۱) اولا وقتی خواست ما یک چیز قانونی و به لحاظ اخلاقی قابل قبول هست لابد روال و رویه ای هست که بدون نیاز به زیر آبی رفتن و دست به دامان مافیا ها شدن به آن دست یافت.
۲) افراد درستکار در همین زمان و مکان هم هستند که در این راه کمک مان کنند.
وقتی به این دو باور رسیدیم راه حل مناسب و افراد مناسب را هم می یابیم. در غیر این صورت مستعد آن خواهیم بود که سرمان کلاه برود یا خود به دامان فساد بغلطیم و جزو عوامل فساد شویم.

نوشته مرتبط: تقلب علمی

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

همه در این دوره زمانه قالتاق شده اند الا من!

+0 به یه ن

یک عده در کشور ما هستند که صبح تا شب حرف می زنند و چکیده حرفشان این هست:"در این مملکت و در این زمانه همه دزد و کلاهبردار و قالتاق و متقلب هستند به جز من. نه تنها از من هیچ کار نادرستی سر نمی زند بلکه خود من سمبل و معبار سنجش درستی و صداقت و پاکدستی هستم!"
تجربه من می گوید از این افراد باید حذر کرد!
از این آدم ها به چندین جهت به آدم ضرر می رسد.روشن ترین ضرر آن سیاه نمایی و ایجاد بدبینی عمومی است. اما ضررهای دیگر هم دارد. از جمله آن که راحت حق آدم را می خورند بی آن که دست آدم جایی بند باشد. چنان از خودشان در ذهن نوچه هایشان قدیس ساخته اند که جو عمومی اجازه نمی دهد کسی بلند شود و بگوید این یارو حق مرا خورد.

تکنیک شان هم معمولا این هست: در مواردی که فرهنگ عامه ایجاب می کنه که یک تعریف الکی بکننداینها می آیند راستش را می گویند تا مردم بگویند عجب راستگوست!! در موقع قرارداد و.... الکی مسایل ساده را می پیچانند و قرارداد سفت و سخت می بندند تا نشان دهند مو لای درز کارشان نمی رود (حال آن که این محکم کاری نه به لحاظ عرفی و نه به لحاظ حقوقی هیچ جایی نداشته باشد!)
افراد کم تجربه و کم اطلاع هم خیال می کنند این فرد خیلی کارش درسته مرید او می شوند و تاسف می خورند چرا بقیه مثل او نیستند.
کسی از این قبیل افراد نارو می بیند به این تصور نادرست می رسد که دیگه دنیا به آخر رسید! دست کم ایران به آخر رسید! در کل ایران یکی این درستکار بود که این هم این قدر توزرد از آب در آمد!
این طور نیست! اتفاقا آدم ها درستکار زیادی در همه مشاغل- در همین ایران خودمان و در همین سال 1397- وجود دارند که اون همه هم ادعا ندارند که درستکارترین فرد زنده در این مملکت هستند. در واقع درستکاری چنان برایشان طببعی و بدیهی می نماید که نمی آیند در موردش سخن سرایی کنند و مخ ما را بخورند.


حالا که صحبت به اینجا رسید این را هم اضافه کنم. هرچند ماهیتا یک کمی متفاوت است. دیدید یک عده مرتب می گویند برای من تحصیلات و مقام و پول مهم نیست من با پاکبان محله و..... هم سلام علیک دارم! کسی نیست بگه اگر برایت مهم نیست اصلا چرا می آیی و این حرف را می زنی؟! کسی که برایش مهم نیست با یک نفر حرف و علایق مشترک داشته باشد حرف می زند حرف و علایق مشترک نداشته باشد نمی زند. صرف نظر از شغل و موقعیت اجتماعی او.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

پارتی در ایران

+0 به یه ن

پارتی داشتن اون قدرها که برخی خیال می کنند چیز تحفه ای هم نیست! اتفاقا خیلی وقت ها هم به ضرر تمام می شه. هر چه هم پارتی مهم تر باشه بدتر!
این به خصوص در بیمارستان ها بیشتر مشهود هست. برخی فکر می کنند اگر در بیمارستانی بستری بشوند که رئیس بیمارستان یا دکتر کلیدی بیمارستان از بستگان شان باشه دیگه شده اند اسفندیار روئین تن و هیچ بیماری ای در آنها کارگر نمی شه!
در شهر ما و در میان خانواده هایی که دیگه شور آینده نگری را در می آورند از نوزادی بچه را تحت فشار می ذارند که بچه حتما دکتر بشه. بیشتر هم به خاطر این که وقتی پیر و بیمار شده اند فرزندشان در بیمارستان آدم مهمی باشه و اینها را بیشتر تحویل بگیرند!!!!

اما چیزی که من بارها شنیده ام این بوده که در بیمارستانی که یارو پارتی کلفتی داشته در اثر یک بیماری جزئی طرف مرده یا عفونت گرفته و......
این را بارها شنیده بودم تا این که رفته رفته دستگیرم شد چرا این جوری هست.
وقتی بیماری را که پارتی کلفت داره پذیرش می کنند کارکنان بیمارستان الکی جلویش دولا راست می شوند و مجیز می گویند. اما در عمل همه حسد ها و عقده هایشان را علیه اون پارتی کلفت در غیاب او بر سر بیمار بدیخت خالی می کنند.
اگر دکتر معالج با پارتی یارو ده سال پیش بگومگویی داشته باشه عمل این بدبخت را به تعویق می اندازه و بدبخت را چند روز بیشتر در سی سی یو نگه می داره. هر روز اضافه هم دست کم یک میلیون تومن خرج بر می داره و هم باعث پیشروی بیماری می شه.
بعدش دکتر عملش را می کنه و می ره دنبال کارش. کار نگه داری ۲۴ ساعته با پرستارها و بهیارهاست. اونها هم معمولا بیمار پارتی را آخرین اولویت خود قرار می دهند و کمتر از بقیه به او می رسند. مراقبت های بعد از عمل از خود عمل هم برای بهبودی مهمتره.

خلاصه کلام این که من معمولا ترجیح می دهم اگر هم امکان دست و پا کردن پارتی برایم باشه این کار را نکنم. نه به خاطر این که خیلی آدم خوبی هستم. بلکه به خاطر این که از دورویی و حسد و کینه مردم ایران می ترسم. می ترسم کینه هایشان را از یکی دیگه سر من خالی کنند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل