اختلاف بیانداز و ....

+0 به یه ن

اندکی بعد از حادثه جانگداز تصادف قطار،  مطلبی در اینترنت دست به دست گشت که در آن یک عده  از حادثه ابراز خوشنودی می کردند و به تورک ها توهین می نمودند. مطلب ساختگی بود. به طور خاص عکس دختر جوانی را از اینترنت برداشته بودند و آن حرف های شرم آور را به او منسوب کرده بودند. اندکی بعد  دختر جوان یک فایل تصویری منتشر کرد که آن به داغداران تسلیت می گفت و تاکید هم می کرد که روحش هم از آن پیام خبر نداشته. یک عده بدخواه آن را جعل کرده اند.
اتفاق مشابهی بعد از زلزله قاراداغ افتاد.

خیلی باید هشیار باشیم. با کمال تاسف تراژدی ها پایان نیافته اند. با این وضعیت ایمنی در کشور ما در آینده نه چندان دور شاهد تراژدی دیگری خواهیم بود. یک عده از خدا بی خبر هم شاید از این پیام های جعلی بسازند و منتشر کنند.
جدی گرفتن این نوع پیام هاو مشغول شدن به آنها چندین ضرر دارد.

1) اولا به احتمال زیاد جعلی هستند. اکثریت مطلق هموطنان فارس، از این که اتفاقی تا این حد ناگوار برای ما تورک ها بیافتد خوشحال نمی شوند. یکی در صدهزار شاید بیمار روانی باشند و خوشحال بشوند اما آنها را نمی توان را به همه فارس ها تعمیم داد. این که می گویم شامل کسانی که جوک قومی می گویند هم می شود. ممکنه از اون جوک های بی مزه و لوس در مهمانی ها بگویند یا لهجه ای را مسخره کنند. اما حتی اونها هم نمی آیند در پس یک حادثه دردناک چون زلزله یا تصادف قطار شادی و هلهله کنند. اون قدر ها هم بدجنس نیستند.  حتی در بین همون هایی که جوک قومی می گویند کم نیستند کسانی که از این حوادث تلخ به شدت آزرده می شوند و به مسئولان تذکر می دهند که باید به قربانیان حادثه کمک برسانند. (البته این عمل از زشتی جوک های قومی گفتن یا تحقیر زبان و لهجه یک نفر نمی کاهد.)
بها دادن به آن پیامهای جعلی و جدی گرفتن آنها باعث ایجاد بدبینی و کینه می شود. بدبینی و کینه هم چیز خوبی نیست.
2) اگر هم جعلی نباشند باز هم در شرایط بعد حادثه نباید به آنها بها داد. در شرایط بعد از بحران باید دست به دست هم دهیم و به هر طریق می شناسیم به  کمک قربانیان بشتابیم. باید به مسئولان فشار بیاوریم تا به داد قربانیان برسند و جلوی تکرار این قبیل حوادث را بگیرند.
مسئولان بی کفایت از خداشون هست ما درگیر بگومگوی قومی بشویم و پرسش از آنها را وا نهیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شرط اول و آخر عشق و علاقه ناشی از شناخت

+0 به یه ن

در انتخاب های اساسی زندگی مثل انتخاب رشته یا انتخاب همسر شرط اول و آخر را یک چیز بذارید: عشق و علاقه ناشی از شناخت. اگر اون رشته یا اون فرد را نشناسید عشق و علاقه ای هم نیست. شما توهم خودتان را نسبت به آن دوست دارید نه خود آن را.
مثلا خیال می کنید به رشته فیزیک علاقه دارید اما تصوری که از رشته فیزیک داشتید فیلم های علمی تخیلی بوده یا غیب گویی های یک حکیم عارف و درویش مسلک با ریش های سپید که با واقعیت آن چه یک فیزیکدان به آن مشغول هست فاصله دارد. وقتی وارد دانشکده می شوید و با واقعیت روبه رو می شوید عشق تان به نفرت بدل می شود. همین گونه است مقوله عشق و علاقه به یک فرد.
در انتخاب طرف یا رشته را خوب بشناسید. بعد که دیدید واقعا به آن علاقه دارید بقیه اش حله. سختی های راه هم نوش!
کم نبودند افرادی که برخلاف علاقه و به مصلحت اندیشی خانواده رشته یا فردی را به همسری انتخاب کردند. هر موردی که می بینم شکست کامل هست.
مثلا یارو به اصرار خانواده بر خلاف استعداد و علاقه و توانمندی هایش رفته پزشک متخصص فلان چیز شده. ظاهرا دیگه شاخ غول را شکسته و چشم همه حسودان به بابا و مامانش را ترکانده؟! آیا خوشبخت هست؟! آیا موفق هست؟! نه! بابا! نتیجه اش این شده که از دنیا طلبکار هست. به خصوص از همکلاسی هایش که دنبال علاقه رفته اند و اکنون از زندگی احساس رضایت دارند طلبکار هست.
در مقابل ندیدم در دور و بر م کسی از روی عشق و علاقه ناشی از شناخت انتخاب همسر یا رشته تحصیلی و شغل کرده باشد و بعد که به چهل سالگی رسیده رضایت از زندگی نداشته باشد.

افرادی می شناسم که کامپیوتر خوانده اند اما می گویند ای کاش از رشته های طراحی هنری می خواندم که هم به علاقه ام نزدیک تر بود و هم در شغل فعلی ام امکان پیشرفت بیشتری می داشتم.
افرادی می شناسم که دکتری مهندسی خوانده اند و در بهترین دانشگاه های کشور استاد تمام هستند ولی می آیند امتحان دکتری فیزیک می دهند و البته به دلیل سن شان رد می شوند. طبعا حسرت می خورند که ای کاش به موقعش درست  و از روی علاقه انتخاب می کردند.
پزشکان بسیاری می شناسم که رفته اند سراغ موسیقی و...... و گفته اند ای کاش از اول همین را انتخاب کرده بودم.
افرادی می شناسم که به عشق شان به اصرار والدین پشت کرده اند و به تشخیص خانواده با شاهزاده سوار بر اسب که پولش از پارو بالا می رود عروسی کرده اند. شاهزاده چنان خسیس از آب در آمده که خرج زندگی  را  انداخته گردن خانمش. با این خرجی را خانم می دهد باز هم او را در مضیقه می گذارد.
در مقابل اونهایی که با پسرمورد علاقه شان از خانواده متوسط که در بیست و چند سالگی دستش خالی بوده اما اهل زندگی و کار   بوده  ازدواج کرده اند از لحاظ مالی به رفاه رسیده اند. زندگی شان را با هم ساخته اند. اون قدر ها از نظر مالی سختی نکشیده اند.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شیشه می برد!

+0 به یه ن

توصیه ایمنی: در خانه و حل کاار هر قفسه یا ویترینی که در شیشه ای دارد بازبینی کنید که شیشه درها شل نباشد. به ذهن مان شاید نرسد که در همین محیط امن خانه چه خطراتی در کمین ما و عزیزانمان هست. همین طور وسایل اتاق بچه ها را به دقت زیاد بازبینی کنید. لبه وایت برد اسباب بازی بچه ها هم می تواند خطرناک و حادثه ساز باشد.

بیشتر این اتفاقات هم در محل کار اتفاق افتاده است نه در خانه. در خانه معمولا حواسمان به این چیزها هست اما در محل کار به تسامح رفتار می کنیم با این نگرش (صد البته غیرواقعی) که اینجا مسئول تاسیسات و ..... حواسش هست و در نتیجه نیازی به مته به خشخاش گذاشتن ما نیست! این تصور شاید در آمریکا و آلمان درست باشد اما در کشورهایی نظیر ایران و ترکیه و افغانستان تصوری کاملا غیر واقعی است. قسمت بزرگی از زندگی ما در محل کار می گذرد. اگر به سلامت خود علاقه مندیم به مسایل ایمنی در محل کار هم به اندازه خانه حساس باشیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

شهوت وسایل و بناهای نو

+0 به یه ن

در تهران بزرگراه پشت بزرگراه با بودجه های چند صد میلیون دلاری و گاه میلیارد دلاری می سازند اما چاله وچوله های آسفالت ها را نمی گیرندو پیاده روها را اصولی نمی سازند. خروجی و ورودی همان بزرگراه ها را اصولی طراحی نمی کنند. همین چیزهای ریز هست که باعث دردسر می شود. راننده برای این که توی چاله نیافتد فرمان را این ور و آن ور می گیرد و تصادف می شود. خروجی و ورودی های غیر اصولی نُد ایجاد می کنند و ترافیک سنگین می شود. به عنوان راه حل یک پروژه چند صد میلیونی دیگه راه می اندازند که تا ساخته شود بخشی از شهر را فلج می کند ماشین های جاده سازی بر آلودگی می افزایند و دست آخر هم یک بزرگراه با طراحی غیر اصولی دیگر اضافه می شود که گره چندانی نمی گشاید. غافل از این که راه حل در اصلاح همان قبلی ها بود که هزینه بسی کمتر داشت!
 بودجه این ساخت و سازها را از کجا تامین می کنند؟ شهرداری به شهروندان تهرانی "تراکم" می فروشد تا خرج این چیزها را در بیاورد. در واقع شخصی که تراکم می خرد حق همسایه هایش را از فضا و آفتاب غصب می کند و باجش را به شهرداری می دهد!

در آزمایشگاه های مختلف کشور دستگاه گران قیمت می خرند اما وقتی به استخدام پرسنل و تکنیسین می رسد خست به خرج می دهند. درنتیجه کسی نیست که از دستگاه مراقبت کند دستگاه از کالیبر می افتد و بلااستفاده می شود. گمان می کنند که باید دستگاه جدیدی بخرند.

تا پنج سال از ساخت ملکی می گذرد بر آن انگ کلنگی می زنند و تخریبش می کنند و از نو بنایی بی کیفیت می سازند. مرحله تخریب و ساخت دوباره بر آلودگی محیط زیست می افزاید و برای همسایه ها مشکلات می آفریند. غافل از این که باید محکم و اصولی ساخت و خوب نگه داری نمود. در اروپا ساختمان ها ی صد ساله مسکونی نو حساب می شوند.

در شهرستان های کوچک هتل پر از زلم زیمبو می سازند اما به لوله کشی و.... آن نمی رسند بعد هم شاکی هستند که چرا سرمایه گذاری نمی شود تا هتلی پرزرق و برق تر بسازند. غافل از این که زرق و برق هتل بعد از شش ماه از چشم می افتد آن چه مهم هست نگهداری و مدیریت هتل هست که عملی است که باید به طور مداوم باشد.

در همه دانشکده های ایران لیزر پوینتر می گیرند اما معمولا باتری هایش را چک نمی کنند بعد هم می گویند امکانات نداریم!

ا
ینها مشتی نمونه خروار بودند!


به جای شهوت خرید وسایل جدید وساختن ساختمان نو و دعوا بر سر بودجه های هنگفت برای عملی ساختن این رویا ها یاد بگیریم که از وسایل موجود درست استفاده کنیم. شهوت خرید وسایل جدید محیط زیست را بیش از پیش تخریب می کند. این شهوت  کیفیت زندگی را بهبود نمی بخشد فقط به چشم همچشمی شهرها و.....می افزاید و درنتیجه به امنیت منطقه هم ضربه می زند.


اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گرچه زنده رود آب حیات است ولی ....

+0 به یه ن

نماینده ای را انتخاب نکنیم که جملاتش را" پس چرا به اصفهان می رسید به شهر ما نمی رسید" آغاز کند. این نماینده جنجال به پا می کند جراید هم حرف هایش را تیتر می کنند. بعدش هم منت سر عوام الناس در حوزه انتخابیه اش می گذارد که می بینید چه قدر به حاطر حق و حقوق تان زحمت می کشم. چون ادبیاتش شبیه ادبیات عوام الناس هست بین آنها محبوب می شود. اما نماینده خوب این نیست. نماینده درست و حسابی  به دور از عوامفریبی  می رود نماینده های سایر شهرها از جمله یزد و اصفهان و کرمان صحبت دوستانه می کند متقاعدشان می نماید که سرمایه گذاری که قرار است در حوزه انتخابیه وی انجام گیرد منافع در سطح ملی دارد. در نتیجه آنها با طرح مخالفت نمی کنند

سعی کنیم این گونه نمایندگان را شناسایی کنیم و به مجلس بفرستیم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

ارقام و اعداد را فقط از منابع موثق جست و جو کنید

+0 به یه ن


اگر مذاکره جدی است با مطالعه حاضر شوید. با ارقام و اعداد دقیق از منابع معتبر.

خیلی وقت ها خبرها زبان به زبان می چرخد و یک کلاغ چهل کلاغ می شود. آن قدر زبان به زبان می چرخد که اکثریت باور می کنند هرچند بی اساس باشد.اگر خواستید به عدد و رقمی استناد کنید حواستان باشد که منبع موثق باشد.

حواستان همیشه باشد: اگر با توپ پر به خاطر شایعات عددی بروید پای میز مذاکره و آن عدد و رقم نادرست را علم کنید طرف مقابل ممکن است برگردد و با استناد رقم واقعی را به شما بگوید. آن موقع چنان کنف و سرخورده می شوید که حرف منطقی خود را هم نمی توانید درست بیان کنید. خدا نکند هیچ کدام از شما در موقعیتی قرار بگیرید که چنان کنف شوید که نتوانید از حق و حقوق خود دفاع کنید. برای همین هم هست که می گویم هر شایعه ای را نپذیرید. بر اساس اخبار منابع ناموثق نروید برای اعتراض. هیچ وقت! ابتدا تحقیق کنید مطمئن شوید و بعد با استناد بروید سراغ مذاکره یا احیانا اعتراض.

یادتان باشد که گاهی افرادی از احساسات افراد -به خصوص جوان که معمولا پر شور هستند- می خواهند سو استفاده کنند.اطلاعات غلط می دهند و می فرستند او را جلو! اگر هم جوان در مذاکره کنف شد همان ها خواهند گفت "جوان بود نفهمید!" دیگه نخواهند گفت من خودم تحریکش کردم و اطلاعات غلط دادم و فرستادمش جلو!! خلاصه حواستان باشد اول هر خبر و عدد و رقمی را با منابع موثق چک کنید بعد از آن در مذاکرات بهره جویید. توجه کنید" همه می گن" منبع موثق قابل استناد محسوب نمی شود!! متاسفانه مصاحبه ها و سخنرانی ها ی مسئولین هم لزوما منبع موثق حساب نمی شود. برخی اوقات همین طوری یک عدد می پرانند بدون آن که عدد معنی دار باشد. بیشتر مصرف تبلیغاتی دارد.بامنبع واقعا موثق اطلاعات خود را چک کنید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

لیچار علیه زنان و علیه ترکان در جلسات مذاکره ابزاری هدفمند است!

+0 به یه ن

در جلسات و مذاکرات یک عده در صدد خواهد بود که مذاکره کننده را عصبانی کنند تا قهر کند و برود و از مطالباتش دست بکشد. وقتی این مذاکره کننده زن هست حربه ای که در دستشان هست معلوم است: توهین به جنس لطیف. این حرف ها را می زنند که شما را عصبانی کنند. تا آخر در پای میز مذاکره بنشینید و مطالبتتان را پیش برید. دست آخر که به نتیجه رسیدید یک "تیکه" بارشان می کنید که بیشتر از همه ی لیچار هایشان آنها را می سوزاند. اما اولش ناشنیده بگیرید تا بتوانید بدون آلوده شدن به حاشیه ها در مذاکره برای مطالباتتان موفق شوید. اگر مذاکره کننده آذربایجانی است حربه باز هم معلوم است که چیست. هر جوک و لیچار مزخرفی که گفتند نشنیده بگیرید تا در مذاکره حرف خود را به کرسی بنشانید. بعد که به مطالبات خود رسیدید اگر هنوز دلتان خنک نشده یک اس-ام-اس بفرستید و بنویسید. "حالا....الا مدعیا انصاف می کن خر تویی یا من." اما اگر از همان اول مذاکره و مطالبه را فراموش کنید و با مدعی دهن به دهن شوید اوست که پیروز میدان خواهد بود.پیش بینی من این است که اگر در مذاکره به مطالبات خود رسیدید اصلا فراموش خواهید کرد چه لیچارهایی بار کردند. اما اگر دهن به دهنشان بذارید به مطالبات خود نمی رسید و همه ی عمر هم لیچارها را فراموش نمی کنید. یاد آوری می کنید و حرص می خورید!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

گله گزاری همان و صف آرایی همان

+0 به یه ن

گله گزاری و مقایسه خود با دیگران در طرح مطالبات اصلا تاکتیک مناسبی نیست. فرض کنید  می خواهیم در شهر کوچک فرضی "آلمالی"  در آذربایجان شرقی یا غربی   سرمایه گذاری دولتی شود. نباید مطالباتمان را عباراتی نظیر "چه طور برای تهران و اصفهان و یزد و کرمان این همه خرج می کنند آن وقت زمانی که به "آلمالی"  می رسد می گویند نداریم." گفتن این جمله همان و صف آرایی مردم تهران و اصفهان و یزد و کرمان در مقابل مطالبات جایی مثل "آلمالی"  همان! این صف آرایی وسیع لازم نیست! کافی است جمعیت مجتمع اکباتان تهران در مقابل مردم"آلمالی" صف آرایی کنند تا هر گونه شانس رسیدن به مطالبات از بین برود!
(منظورم از مثال آوردن اکباتان یک محله ی کوچک طبقه ی متوسطی تهران بود. تنها مثال بود و بس. می توانید به جای آن دیگر محله های متوسط تهران مثل تهرانپارس یا... را بنشانید. منظور مقایسه ی جمعیت بود. جمعیت مجتمع اکباتان با جمعیت کل "آلمالی"  قابل مقایسه است! بینشان هم آدم های متنفذ بسیار بیشتر است.) چه کاریه این جمله ی تحریک آمیز را بزنیم که بیخودی جلویمان صف آرایی کنند؟! اصلا ما چه کاری به تهران و اصفهان و یزد وکرمان داریم؟! بگویید مردم "آلمالی"  این قدر نیاز به حمایت مالی دارند و توضیح دهید چرا می ارزد که این حمایت صورت بگیرد تا جامعه از آسیب های اجتماعی گوناگون مانند حاشیه نشینی در امان بماند. ببینید! راهش این نیست که گفته شود چرا به بقیه می رسید! راهش این است که بگویید اگر "آلمالی"  آباد شود می تواند این همه در سال گردشگر جذب کند. آن وقت مردم کرمان و مردم مجتمع اکباتان تهران یک صدا می گویند" چه خوب! پس دولت زودتر حمایت کند که سال بعد برای تعطیلات برویم آنجا به ما خوش بگذرد. " اصفهانی های مقیم آمریکا هم می گویند:" چه خوب! "آلمالی"  آباد می شود ما هم عکس هایش را به این آمریکایی ها و آن چینی های مقیم آمریکا نشان می دهیم و می گوییم این است مملکت ما." همه شان حمایت می کنند. وقتی می شه حمایت آنها را جذب کرد چرا ادبیاتی به کار گیریم که جلوی ما صف آرایی کنند؟!!



اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

مطالبه محوری و آسیب های آن

+0 به یه ن

فضای مجازی و شبکه های اجتماعی برای ما این امکان را فراهم آوردند که مطالباتمان را بتوانیم در سطح وسیع تر بیان کنیم. در سال های اخیر از این ابزار بسیار استفاده شده. گاهی به صورت مثبت گاهی به صورت منفی.
مثال استفاده مثبت در کمک رسانی و مطالبه کمک برای زلزله زدگان بود. هرچند آن گونه می خواستیم کمک رسانی کامل نشد اما اگر آن خواست و پی گیری مردمی نبود همین قدر هم کمک رسانی انجام نمی گرفت.
نمونه منفی به نظر من همین کمپین های فیس بوکی هست که راه می افته که فلانی را به بهمان مقام برسانید. عنصر تملق و چاپلوسی در آن بسیار زیاد هست. به نظر من دون شان ماست که چنین اقدام هایی بکنیم. به جای دمیدن در فرهنگ "کیش شخصیت" و تملق و چاپلوسی و مریدی و مرادی، از این ابزار بهره گیریم تا وضعیت مان بهتر بشه. خواست های خودمان را به جای غرولند های بی ثمر به طور مدون بیان کنیم. باشد که مورد توجه قرار بگیرد.

البته مانند هر پدیده ای آسیب های خود را خواهد داشت. آسیب این راهکار هم به ابتذال کشیده شدن از طریق افراد جویای نام هست.
یک عده خوششان می آید این گونه خود را مطرح کنند. تا با دو سه نفر دعوایشان می شود آن را رسانه ای می کنندو طلب کمک همگانی می کنند. چه بسا معضل کوچکشان اگر رسانه ای نمی شد با ریش سفیدی راحت تر حل می شد.
نتیجه آن میشود که مردم خسته می شوند و بی تفاوت می گردند.به خصوص اگر ببینند در مواردی همه حقیقت به آنها گفته نشده حس می کنند که به احساسات آنها خیانت شده و دیگه پی گیر مطالبات نمی شوند.
برای این آسیب باید فکری کرد. شاید باید دایم متذکر شویم که زود نباید قضاوت کرد و هر دعوا دوسویه دارد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

به عزیزان جویای کار

+0 به یه ن

متاسفانه وضع اقتصاد کشور نابسامان هست وعده زیادی از جوانان برومند کشور نمی توانند شغل دلخواه خود را بلافاصله وقتی اقدام کردندبیابند.  من از زمانی که به یاد دارم وضع اقتصادی کشور ما نابسامان بود. هر نسل هم همین مشکل را وقتی به سن کارمی رسیدند داشتند. اما اونهایی که امیدشان را از دست ندادند و  با منطق و عقلانیت به دنبال شغل گشتند موفق شدند کار مناسب بیابند و رفته رفته وضع مالی شان خوب شد. البته ساده نبود. خیلی زحمت کشیدند. اما بالاخره موفق شدند.
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/ آری شود و لیک به خون جگر شود
چند توصیه دارم به دوستان جویای کار تا این دوران پر تنش بگذرد (این نیز بگذرد!)

1) خود را به خاطر این وضعیت سرزنش نکنید. تقصیر شما یا والدینتان یا استادانتان نیست که شما اکنون شغل ندارید. تقصیر آنان هست که سیاستگذاری های کشوررا بد انجام داده اند. به امید خدا سعی خواهیم کرد رفته رفته سیاستمدارانی را بر سر کار آوریم که عقلانیت بیشتری به خرج می دهند. در هر حال شما خود را سرزنش نکنید. نزدیکان و عزیزانتان را هم سرزنش نکنید.
2) امید خود را از دست ندهید. عاقبت جوینده یابنده بود.
3) شما فعلا شغل ندارید اما بیکار نباید باشید. شغل جستن خود یک کار تمام وقت هست. نباید هیچ فرصتی را از دست بدهید. مهارت های لازم رفتاری و حرفه ای را که احتمال یافتن شغل را بالا می برد فرا بگیرید.
4) در تهیه رزومه خود دقت کنید. در اینترنت راهنمایی های زیادی برای تهیه رزومه خوب هست. سر قرار مصاحبه ها به موقع و منظم حاضر شوید و....
5) در پیدا کردن شغل روابط عمومی خیلی مهم هست. از آن غافل نشوید. در همین عیدی که پیش می آید در عید دیدنی ها شرکت کنید. به مادر خود هم بسپارید که توصیه شما را به اقوام و آشنا بکند. شاید بین دوست و آشنا و.... کسی پیدا شد که کار برایتان پیدا کرد.لیستی از کسانی که احتمال دارد چنین کمکی بتواند به شما بکنند تهیه کنید و به اتفاق مامان بروید به عید دیدنی شان و سر صحبت را باز کنید.
6) انتظارات خود را پایین بیاورید. فعلا اگر شغلی با قرارداد نه چندان عالی و نه چندان مربوط به رشته تخصصی تان هم یافتید باز خوب هست. فعلا آنجا مشغول شوید. لازم نیست تا ابد آنجا بمانید. اگر شرایط بهتر نشد می توانید بیایید بیرون. اما در آن محل کار مهارت های گوناگون می آموزید با افراد بیشتری  آشنا می شوید که می توانند به شما در یافتن شغلی بهتر یاری رسانند.
7) امکان خوداشتغالی را در نظر بگیرید. نیروی ابتکار خود را به کار گیرید. در همین عید دیدنی ها شاید با همسالان خود همفکری کردید و با هم بیزنسی راه انداختید.  خیلی ها همین طوری شروع کرده اند و به لحاظ اقتصادی هم خیلی موفق شده اند.
8) به خودتان فشار عصبی نیاورید. مراقب سلامت خود باشید. از تغذیه و ورزش و خواب کافی غافل نشوید.
سعی کنید روحیه خوب داشته باشید و همیشه لبخند بزنید. این شانس پیدا کردن شغل را در شما بالا می برد. کارفرمایان مایل نخواهند بود که یکی را استخدام کنند که افسردگی دارد.
9) حال که جزو نان آوران خانه نیستید با غم و اندوه و افسردگی بار بیشتری بر دوش نان آوران خانه نگذارید. کارهایی مثل خرید و  .... را برعهده بگیرید تا باری از دوش آنان برداشته شود. تعمیرات گوناگون خانه را هم بتوانید انجام دهید خوب می شود. لبخند را در خانه فراموش نکنید.
10) در وبلاگ مینجیق برای درد دل یا همفکری همیشه به روی شما باز هست.

موفق باشید! سال خوبی داشته باشید.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل