در ایران خیلی ها سعی می کنند از این که "فمینیست" خوانده شوند تبری بجویند. انگار که "فمینیست" یک فحش باشد. شاید به این علت که "فمینیزم" در ایران بدفهمیده شده است. جزو نادر چهره ها در ایران که با شجاعت خود را فمینیست خوانده و پای آن هم ایستاده خانم ترانه علیدوستی است. در فیلم هایش هم اغلب به اصول فمینیزم وفا دار است. به نظرم اگر نقشو دیالوگ ها با اصولش نسازند قبول نمی کند که فیلم را بازی کند. در نقش شهرزاد، کاملا مثل یک فمینیست عمل می کند. اگر می خواهید ببنید در عمل و در زندگی فمینیست چه طوری است سریال شهرزاد را ببینید.
در ایران انواع و اقسام کارهای ناهنجار را به غلط به فمینیزم نسبت داده اند و می دهند. مثلا زنهای خودشیفته و خودخواه را که با برادر و شوهر نمی سازند و به آنها زور می گویند فمینیست می خوانند. باز هم می گم. می خواهید چهره فمینیزم را ببینید شهرزاد را تماشا کنید. نقش شهرزاد در این قصه را. نه نقش "شیرین" را. نه نقش اکرم را.
شهرزاد و دوستش سعیده (خیاط شیرازی) و خواهر کوچک او و تا حدی هم ثریا، شاهزاده خانم قجری که رفت پاریس، چهره های فمینیستی این سریال هستند.
یک سری متن ها از طرف سلطنت طلب ها این روزها دارد منتشر می شود که با دستمایه قرار دادن حرف های کارشناس یزدی به زعم خودشان خیلی به زنها حال می دهند که "تاج" بر سر زن می گذارند. اینها را لطف کنید به اسم فمینیزم ننویسید! فمینیزم ریشه در برابری انسان ها دارد و پادشاهی ریشه در طبقات . این دو از یک جنس نیستند! نمی توانند باشند. در سریال شهرزاد هم فمینیست جذاب و پریچهره ما- که رئیس مافیا و ادیب ایده آل گرا همزمان براش می میرند- طرفدار مصدق هست نه شاه.
چندی پیش در مورد فمینیزم مطلبی نوشته بودم که در زیر باز نشر می دهم
17 اسفند سال 1388
جایگاه ویژه جنبش زنان و سو تفاهم هایی در باره فمینیزم
جنبش زنان در میان جنبش های اجتماعی دیگر موقعیت ویژه ای دارد. یکی از علت های ویژه بودن، ارتباط تنگاتنگ آن با دیگر جنبش هاست. دو نوع فعال اجتماعی داریم:(1) فعال اجتماعی دمدمی مزاج؛ (2) فعال اجتماعی جدی. فعال دمدمی مزاج، در ده ها جنبش خود را صاحب نظر و فعال می داند. طبعا در هر زمینه میزان فعالیت او کم بُرد و سطحی خواهد بود.در مقابل فعالان اجتماعی جدی اغلب تنها به حوزه فعالیت خویش می اندیشند و بقیه فعالیت ها را نادیده می شمارند. اما در این میان فعالان جدی جنبش زنان رویکردی متفاوت دارند. در بین فعالین زنان، علاقه مندان و فعالین حوزه های اجتماعی مختلف مانند طرفداران حقوق اقوام، طرفداران حقوق کودک، طرفداران محیط زیست و... را نیز می یابیم. علت واضح است. زنانی که در هر یک از این شاخه ها فعالیت ها داشته اند به دلیل زن بودن به جنبش زنان نیز علاقه مند بوده اند. از این جهت جنبش زنان موقعیت ویژه ای در بین جنبش های اجتماعی دارد و می تواند اتحاد و ائتلافی بین جنبش های اجتماعی به وجود آورد و آنها را تبدیل به نیرویی موثر و در عین حال نهادمند در سطح جامعه کند.
دریغ است این پتانسیل عظیم جنبش زنان نادیده گرفته شود.
متاسفانه هنوز یکی از مشکلات جنبش زنان، بی مهری و بدبینی مردان و زنان سنتی -وحتی غیر سنتی- نسبت به ایشان است. این بی مهری ریشه در سوء تفاهم هایی دارد که در زیر به برخی از آنها می پردازم:
1)" فمینیست ها ضدمرد هستند." این تصور نادرست است. فمینیزم ضدیتی با نیمی از مردم دنیا -که مردهاباشند- ندارند. این زنان عقده ای هستند که ادعاهای ضد مرد دارند. در واقع من هیچ زن "ضدمردی" را به عمرم ندیده ام! آنان که ادعاهای ضد مرد دارند، در واقع از یک احساس خود کم بینی نسبت به مردها رنج می برند. فمینیزم با آن احساس خود کم بینی مخالف است نه با جنس مذکر!
2)" فمینیست ها نمی خواهند دست به سیاه و سفید بزنند." این تصورهم درست نیست."مفت خوردن و خوابیدن به هیچوجه ایده آل فمینیست ها نیست. فمینیست ها می دانند که برای زندگی باید تلاش کرد. مسئولیت پذیری از ارزش های فمینیزم است. در محیط خانواده فمینیست ها معتقدند که زن و مرد باید به سهم خود تلاش کند, در تصمیم گیری ها نقش داشته باشد و از سود حاصل از تلاش به فراخور زحمتی که کشیده اند و نیازهایی که دارند بهره ببرند.
این ها دو مورد از سوء تفاهم های رایج درباره فمینیزم بود. در این جا مجالی برای رفع همه سو تفاهم های رایج نیست اما تک تک این سوء تفاهم ها با اندکی مطالعه رفع شدنی هستند.
بحث فمینیزم
1) سوء استفاده از شعار برابری جویی به وسیله برخی زنان برای زیاده خواهی؛
2) رابطه مذهب و فمینیزم؛
3) استفاده از تجارب سایر ملل در مورد مطالعات زنان برای حل مشکلات منطقه ای؛
4) فمینیزم به عنوان ضرورت و زاییده دنیای مدرن و در نتیجه غیر قابل استخراج بودن آن از درون سنت.
5) رویکرد جهانی فمینیست ها و نفی واهمه از جهانی شدن.
در مورد هر کدام از این مطالب می توان ساعت ها بحث یا مطالعه کرد. ما فقط یک مقدار بحث ابتدایی کردیم تا افق های دیدمان باز تر شود و در ورطه دگم اندیشی نیافتیم.
در ضمن این یادداشت من با عنوان "بانوی چراغ به دست و دکتر علی شریعتی" دیدگاه مرا در مورد کسانی که می خواهند پدیده های مدرن مانند فمینیزم را از درون سنت استخراج کنند یا اظهار می دارند که همه این مفاهیم در سنت های ما از قبل وجود داشته، در قالب یک مثال تشریح می کند.
بانوی چراغ به دست و دکتر علی شریعتی
به طور مسلم پرستاری با فلورانس نایتینگل شروع نشده! هزاران سال پیش از نسیبه و نایتینگل، حتی پیش از آن که بشر نوشتن را بیاموزد، مادران از فرزندان بیمار خود پرستاری کرده اند و زخم های همسران و پدران و برادرانشان را پس از بازگشت از جنگ و شکار تیمار کرده اندو...
به طور قطع آنان که فلورانس نایتینگل را بنیانگذار پرستاری نوین می دانند، این واقعیت را انکار نمی کنند! فلورانس نایتینگل چندین کتاب و جزوه در پرستاری نوشته است که تا مدت ها در مدارس و دانشکده های پرستاری تدریس می شده و یا مورد استناد قرار می گرفته. فلورانس نایتینگل تجربیات خود در امر پرستاری را مدون کرده و به طور علمی به نسل بعد پرستاران منتقل نموده است. دانشکده پرستاری بنیان نهاده و نسلی از پرستاران را آموزش داده. نایتینگل که در ریاضیات متبحر بوده روش های آماری نوینی برای بررسی های آماری پزشکی بنیان نهاده. به خاطر این گونه نوآوری ها ست که او را بنیانگذار پرستاری نوین می دانند.
تا جایی که من اطلاع دارم نسیبه چنین دستاوردهای علمی ای نداشته. بنا بر این نمی توان او را به جای فلورانس نایتینگل بنیانگذار پرستاری نوین دانست. البته این از ارزش کار نسیبه نمی کاهد! فداکاری او و احساس مسئولیتش کم نظیر و ستودنی است.
نمی دانم چه قدر در زمینه تاریخچه پرستاری و یا نقش زنان در طب در ایران مطالعه شده است. بگذارید کمی گمانه زنی کنیم. (به قول خارجی ها some educated guess)
می دانیم که در زمان ساسانیان در زمینه علم حقوق، برخی زنان در ایران صاحبنظر بوده اند(مرجع: ص 33، زن در ایران باستان، از هدایت الله علوی). بعید نیست زنان در آن دوره در علم پزشکی و پرستاری نیز صاحبنظر بوده باشند و از دیدگاه علمی -و نه صرفا احساسی و از منظر ایثار گری و فداکاری- به مسئله پرداخته باشند. می دانیم ابوریحان به سفارش ریحانه، شاهزاده خانم خوارزمی که دل نیز در گرو او نهاده بود، کتاب التفهیم را نوشت. (التفهیم برعکس اکثر کتب علمی آن زمان به جای عربی به زیان فارسی است.) با این اوصاف، بعید می دانم ابن سینا و پزشکان بزرگ معاصر او دستیار زن نداشته باشند. می دانیم این خواهر رازی بود که کتاب الحاوی را پس از مرگ او منتشر کرد. نمی دانم نقش او دقیقا تا چه اندازه بوده است. می توان در این موارد مطالعه کرد. البته چنین مطالعه ای یک کار تحقیقی اساسی بین رشته ای می طلبد که خارج از تخصص من ( و همچنین خارج از تخصص دکتر علی شریعتی) است.
تاریخ نگاری علمی و همچنین نگارش بیوگرافی علمی خود علمی پیچیده است که متخصص خود را می طلبد.
ورای این حاشیه ها نکته اصلی که من می خواهم بگویم آن است که دقت علمی را در اظهارات نباید فدای پیش داوری های ایدئولوژیک کرد. در فضای ملتهب و انقلابی همیشه این خطر هست که دقت علمی در اظهارات فدای شور آرمان خواهی شود. وقتی اندیشمندانِ قومی، متدلوژی علمی را در راه تعهد به یک ایدئولوژی فراعلمی قربانی می کنند، اندکی بعد خود ویا آثارشان قربانی تعبیرات عوام زده از دستپخت خویشتن می گردند.
پی نوشت: ابعاد شخصیتی و فکری فلورانس نایتینگل در دستاوردهای علمی او در زمینه پرستاری خلاصه نمی شود. توصیه می کنم زندگی نامه او را مطالعه کنید.
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل