پنجشنبه 14 شهریور 1398
+0 به یه ن
فیس بوک تویتر گوگل
هر چه زمان بیشتر می گذره بیشتر متقاعد می شوم که در مشکلات خانوادگی "هر که عاقبت کار همان درود که کشت!" (البته منظورم بیماری یا تصادف و ... نیست که آدم کنترلی رویش نداره. منظورم اتفاق های تدریجی هست که در خانواده می افته. طلاق های عاطفی و ....)
با مظلوم نمایی یا قربانی جلوه دادن خود، مرثیه سرایی های پر سوز و گداز در مورد مظلومیت و حقانیت خود و ... می شه جمعی را که رابطه سطحی با آدم دارند متقاعد کرد که "من فرشته ام دور وبری هایم بدند"!
اما با این کارها نمی شه رابطه عمیقی در اندرون خانواده به وجود آورد که سالها دوام داشته باشه. برای رابطه عمیق در خانواده داشتن باید فیلم بازی کردن را کنار گذاشت. باید زورگویی را کنار گذاشت. زورگویی مردها دست کم صادقانه و روراست هست. زور می گویند وهمه هم می دونند که دارند زور می گویند! ولی در جامعه ما زورگویی زنانه (که حتی می تونه غلیظ تر باشه) لباس فداکاری و مظلومیت و.... هم به تن داره و به همین علت هم بیشتر می تونه آسیب بزنه.
می شه با فیلم بازی کردن زورگویی را که به شوهر و فرزندان می کنی فداکاری جلوه بدهی اما در درون خانواده این روش خیلی جواب نمی ده!
دست آخر گندش بالا می آد!
چیزی که من دیدم اینه که اونهایی مردم خیلی به به چه چه شان می کنند عموما زندگی خانوادگی داغونی دارند. علتش اینه که فکرشان را داده اند که همان تصویر را برای مردم ایجاد کنند!
در نسل مادربزرگ های ما یک عده از خانم ها بودند که زنهای دیگر حسادتشان را می کردند که چی داره شوهرش این قدر عاشقشه و همه دنیا را به پاش می ریزه!
یک گروه دیگه از زنها هم بودند که همه برای مظلومیت شان اشک می ریختند.
بعد ازاین که این دو گروه بیوه شدند و نوبت به تقسیم ارثیه رسید کم کم ملت فهمیدند که گروه اول چه داشتند که شوهرشان عاشق شان بود: ١) به حقوق خود آشنا بودند (٢) بیش از حق خود نمی خواستند (٣) هنگام بروز مشکلات واقع بین بودند. (٤) اگر بیش از حق شان لطفی به آنها می شد درک می کردند و این درک کردن را یواشکی نشان می دادند.
و اما گروه دوم که باور بر این بود که شوهرشان عمری به آنها زور گفته! خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه! اولا اصلا به حق خود آشنا نبودندو همیشه پیشفرض شان این بود داره حق شان خورده می شه. هزار تا حرف ضد و نقیض می زدند و همیشه با گلایه معامله به هم می زدند........
خلاصه حسابی رو مخ بودند!
حالا نمی گم همیشه همیشه این طوره. ولی اکثر موارد همین طوره.
وقتی دیش های ماهواره در دهه هفتاد یواش یواش پایشان را به خانه های ایرانی ها باز می کرد مسئولان فرهنگی کشور مرتب می گفتند برای "جوانان" بد آموزی داره. من خیلی تاثیر روی جوانان ندیدم اما برای مادران میانسال که معتاد سریال های ماهواره ای هستند بدآموزی شدیدی داره! تاثیر خیلی منفی در انجام وظایف مادری شان داره. به خصوص در ایفای وظایفشان در قبال دختران نوجوانشان. از کی می خواهند الگوی مادری بردارند؟! از خرم سلطانی که دخترش را طرد می کرد؟! دیگه در مقابل او هر کاری بکنند توهم به آنها دست می ده که "بهترین مادر دنیا" هستند!
باز اگر شبکه هایى را نگاه کنند که برنامه های دکتر هلاکویی را پخش می کنه خوبه. چند چیز مفید در مورد روانشناسی کودک و نوجوان می آموزند!
اما کانال های ترکیه از این جهت فاجعه هستند. خودم در سریال ها وفیلم هایشان چندین بار شنیده ام که "قیزین دومیین اؤزون دویر!" با این توصیه ها می خواهند نیازهای دختران نوجوان را به عنوان یک مادر برآورده کنند؟! معلومه که این همه افسردگی در بین نوجوان ها زیاد می شه.
در سریال های ترکیه تا جایی که من دیدم وقتی فردی (فرزندی یا حتی شوهری) علایم افسردگی نشان می ده قهرمان زن داستان که خیلی مثبت وقوی تصویر می شه می آد هارت و پورت می کنه و برایش خط و نشان می کشه و مشکل حل می شه!! زنها هم اینها را می بینند و الگو بر می دارند!
با این که معمولا در سریال های ترکیه مردسالاری ترویج می شه اما این حلوا حلوا کردن مردها شامل حال مردان افسرده نمی شه. در سریالی که مرد داستان دچار افسردگی هست به زن حق داده می شه که همه جور توهین به او بکنه و به او کاملا بی محلی کنه. اما مردانی که دست بزن دارند یا اهل خیانتند حلوا حلوا می شوند!
🍀@minjigh
اشتراک و ارسال مطلب به:
فیس بوک تویتر گوگل