فرزند کشی: میراث شوم جوامع پیشامدرن و تنیده در اسطوره های به جا مانده از گذشتگان مردسالار کم فهم تر از ما

+0 به یه ن

جالبه! در سرزمین ما تا صحبت از این می شه که جوانان باید ایده هاى نو و خلاقانه داشته باشند و با فکر بکرشان طرحى نو در اندازند، آنتن های مردان میانسال تیز می شه و بلافاصله احساس می کنند نظم دنیا داره عوض می شه و باید هر چه زودتر جلوی این کار را بگیرند. اگر این جوانان با فکربکرشان به جایی رسند آیا جایی برای آنها باقی می ماند؟ این نگرانی اذیت شان می کند.

رستم وار سهرابی در افق می بینند که هر چه سریع تر به حیله ای باید سر به نیست اش کنند و بعد در سوگش نعره زنند!

حیله رستمانه  که برای سر به نیست کردن  سهراب های آذربایجان به کار می آید همانا سوق دادن آنها به سمت شعارهای قومیتگرایانه است. جوانی که فکرش دعوا با اقوام همسایه یا سینه چاک کردن  برای اردوغان است زمانی نمی یابد که به این فکر کند که چگونه طرحی بریزد و اجرا کند که هم به نجات دریاچه بیانجامد و هم کارآفرینی نماید.


اگر 
به رستم ها بسپاریم به حیله هایی گلوی سهراب ها را قبل از آن که ایده ای پیاده کنند می برند.

تهمینه ها باید وارد میدان شوند و اوضاع را به دست بگیرند  و فضایی فراهم آورند که فرزندان این سرزمین رشد کنند.


(در ضمن فرزند کشی توسط "قهرمانان" (!!!!) تنها در شاهنامه نیست. مجموعه دده قورقود هم از این داستان های فرزند کشی   دارد! تاریخ واقعی هم کم شاهان فرزندکش در خود ندارد: سلطان سلیمان، شاه عباس، ایوان مخوف و....) 
🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

سخنی با والدین

+0 به یه ن

من به جد معتقدم که اگر آدم خانواده ای داشته باشه که او را عاشقانه و بدون پیش شرط دوست داشته باشند به این راحتی ها دست به خود کشی نمی زنه.
اگر فرزندی دارید در این که عشق و محبت تان را به او ابراز کنید دریغ ننمایید. کمتر هم به کارهایش گیر بدهید. 


دقت کنید در هر شهر واستان که والدین بیشتر به همه کار بچه هاشون گیر می دهند خودکشی جوان ها ونوجوان ها بیشتره. در استان گیلان والدین کمتر گیر می دهند و خوشبختانه خودکشی در اون استان کمتره.

🍀@minjigh


لازم نیست  آدم متخصص ارتوپدی باشه که بفهمه اگر بیشعوری چکش برداره و با چکش فرزند خردسالش را بزنه استخوان های اون بچه خرد می شه. 
یک نوک سوزن فهم و درک برای فهمیدن این موضوع کافیه!


گیر دادن های مداوم به نوجوانان و جوانان از طرف پدر و مادر همان کاری را با روح و روان نوجوان یا جوان می کنه که ضربات اون چکش بر استخوان های آن کودک.

اگر فکر می کنید خیلی جمله با کلاس و  سطح بالایی گفته اید که یادآوری کرده اید چون مینجیق روانشناسی نخوانده حق اظهارنظر نداره بردارید هر کتاب  معتبر روانشناسی در مورد نوجوان را می خواهید بخوانید می بینید اون کتاب هم همین را می گه!


تا اینجای ماجرا من فقط یادآوری بدیهیات کرده ام که گفته ام با چکش گیر دادن اگر بر روح و روان نوجوان خود بکوبید او را به لحاظ روحی بیمار خواهید ساخت! فقط یاد آوری بدیهیات می کنم وقتی می گویم اگر نوجوان یا جوان خود را غرق در محبت سازید کمتر به خودکشی فکر می کند. 

اما الان اتفاقا می خواهم یک حرف غیربدیهی و جدید به گفته های قبلی در مورد مضرات گیر دادن بیافزایم. این که والدین می خواهند با گیر دادن های مداوم فرزندشان را وادار کنند دقیقا مطابق میل آنها رفتار کنند جلوی ابتکار عمل و به دنبال آن موفقیت های آتی فرزندشان را هم می گیرد. اگر آن نوجوان از یک حدی باهوش تر و با شعورتر باشد از والدینش (هرچه قدر هم تحصیلکرده و فهیم) بهتر می تواند تشخیص دهد چه برای حال و آینده اش مناسب تر است. چرا؟!  چون هم خودش را بهتر می شناسد و هم این دنیای سریعا در حال گذار را. تجربه های نسل گذشته در این دنیای سریعا در حال تغییر آن قدرها کاربرد ندارد. به علاوه اون نوجوان در هر زمینه که بخواهد با دیدن انواع و اقسام مستند ها می تواند به تجاربی بسیار مدون تر و تحلیل شده تر از تجارب والدین دست یابد. در این باره بیشتر خواهم نوشت.


🍀@minjigh

یک پدر مالک دخترش نیست! یک دختر می تونه عقاید و نگرش هایی کاملا متفاوت از پدر داشته باشه.




🍀@minjigh

اگر همزبان ما باشید شاید از خانم های مسن تر چنین جمله ای را -با لحنی تلخ و گزنده- شنیده اید: 

"ائله بِمصرف ننه نین اوشاقی هاممی دان بود چیخار"

ترجمه اش می شه : (با کمال تعجب و بر خلاف انتظار) فرزند مادر بی مصرف از همه موفق تر از آب در می آد.


و اما منظور این بانوان از "مادر بی مصرف" چیست؟! منظور مادری است که کمتر به فرزندش گیر بده. کمتر برای آینده اش نقشه بکشه و خودش را به در ودیوار بزنه که حتما این نقشه ها اجرایی بشوند و فرزندش دقیقا همانی بشه که او بخواد.
کمتر بخواد لحظه به لحظه فرزند را کنترل کنه.
 دایم نگران او نباشد و اگر فرزند  دیر به خانه رسید یا سر راه بیست بار زنگ نزد تمام پلیس راه های کشور را به وضعیت هشدار نرساند!🙂 

جالب هست که تجربه زندگی این بانوان تایید می کنه که مادرانی که کمتر گیر می دهند در مجموع فرزندان موفق تری پرورش می دهند اما حاضر نیستند بپذیرند پس لابد گیر دادن روش خوبی برای تربیت فرزند نیست!
اصرار دارند که راهکار درست گیر دادن هست و از فلک ناراضی هستند که چرا نتیجه مطلوب را نمی گیرند و به جای آنها مادران "بی مصرف" فرزندان موفق به بار می آورند.

وقتی گیر دادن والدین کم شود فرزندی که از حدی باشعور تر هست خود مسئولیت زندگی اش را بر دوش حس می کند. خود برای آینده اش نقشه می کشد و اجرایی می نماید. با توجه به این که روحیات و علایق خود و همچنین دنیای جدیدی را که قرار است در آن پا نهد بهتر می شناسد انتخاب های بهتری می کند. چون انتخاب خودش بوده بیشتر تلاش می کند  که بر مشکلات چیره شود.
به این ترتیب هست که فرزندان والدینی که کمتر گیر می دهند موفق تر ند.


این مشاهده و ملاحظه شخصی من بود. روانشناسان می گویند که فرزندان مادران و پدرانی که کمتر گیر می دهند از لحاظ روانی هم بسیار سالم ترند.

متاسفانه در فرهنگ ما گیردادن ارزش تلقی می شود. اگر مادری گیر ندهد دوستانش به او تشر می زنند که تو چه مادری هستی گیر نمی دهی.

🍀@minjigh

مخرب تر از مادرانی که دایم و به طور ممتد گیر می دهند، مادرانی هستند که به طور عادی نرمال رفتار می کنند اما در مقاطعی گیر سه پیچ می دهند. این رفتار دو گانه بیشتر فرزندان را سر در گم می کند.

اما قضیه این مقاطع گیردهی چیست؟!

اینها خانم هایی هستند که ذاتا اهل گیر دادن نیستند اما گاهی با جمعی از دوستان حشر و نشر می کنند که نه تنها اهل گیردادن هستند این کار را ارزش می شمارند و همه جا از گیردادن های خود به صورت حماسه ای باشکوه یاد می کنند! در معاشرت با این بانوان، این خانم ها فکر می کند وظیفه مادری ایجاب می کند که در گیر دادن به فرزند از سایر دوستانش عقب نماند. در نتیجه به طور مقطعی گیر سه پیچ می دهد.


ای کاش این خانم ها که خود زیاد اهل گیر دادن نیستند آن قدر اعتماد به نفس داشته باشند که تحت تاثیر دوستان خود قرار نگیرند. بدانند راه خودشان بسیار بهتر از آنان هست. البته لازم هم نیست که به دوستان یادآور شوند که روش خودشان بهتر است. آن دوستان با آن تیپ شخصیتی معمولا انتقادناپذیرند و با این چنین تذکر دشمن آدم می شوند!


در ضمن این مسئله گیر دادن مختص فرهنگ ما نیست. در سریال های کمدی آمریکایی دقت کنید اغلب این شخصیت هست. با صدایی گوشخراش! مثل مادر مدیر مدرسه در سریال سیمپسون! 

فرقشان با ما در این هست که از دهه شصت میلادی به این سو این شخصیت متمایل به منفی تصویر می شود. نه خیلی منفی و شیطانی بلکه متوسط رو به منفی. همانی که واقعا هست. اما در فرهنگ ما این رفتار به صورت الگوی فداکاری و لیاقت معرفی می گردد.

🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

دختر آبی

+0 به یه ن

ماجرا و فرجام غم انگیز دختر آبی را همگی می دانید. من اینجا  آن ماجرای تلخ را باز گو نمی کنم. به خانواده و دوستانش تسلیت می گویم و امیدوارم  بتوانند این درد بزرگ را با صبر پشت سر بگذارند.

دیگران در این باره بسی نوشته اند. اما در نوشته ها به سه نکته کمتر تاکید شده که به نظرم باید مورد توجه قرار گیرد:

۱) یکی آن که طرفداران محافظه کار وضع موجود در چنین شرایطی فوری از در توجیه کردن بر می آیند. در این مورد هم لابد  خواهند گفت دختر آبی  به گفته خواهرش سابقه دوقطبی و افسردگی داشته و این فاجعه ربطی به قوانین موجود ندارد. 
این یک نکته ثابت شده است که در اقدام به خودکشی تنها یک عامل موثر نیست. عوامل متعدد هست. هم عوامل ژنتیکی و هم عوامل محیطی. ولی این واقعیت گناه آن عامل نهایی که فرد را به آن سو سوق می دهد نمی شوید. در مورد دختر آبی هم روشن است که عامل نهایی همین قضیه فوتبال و حواشی آن بوده است.
در طول تاریخ خیلی از بزرگان هنر و سیاست از بیماری دوقطبی رنج برده اند. در جوامعی که شکوفایی فرهنگی داشته اند عوامل محیطی چنان بوده که جنبه سازنده این بیماری را که همه شور است و شوق و ذوق و سرزندگی رو می آورد. آزادی های فردی و اجتماعی و شکوفایی اقتصادی جامعه باعث رشد جنبه مولد و سازنده این حالت روانی می شود. 
اما در جوامعی بسته با قوانین بیخود و دست و پا گیر و ناعادلانه وتبعیض آمیز با یک اقتصاد ویران  فرد دوقطبی به آن سوی ویرانگر سوق داده می شود!

۲)  چهره های اصلاح طلب که مسئولیت هایی هم دارند سعی می کنند به این نکته همدردانه بپردازند. اما من نمی بینم حرکت شان از آن چه سلبریتی ها در این موارد می کنند فرا تر رود. این که به موضوع می پردازند بد نیست. اما یاد آوری می کنم دختر آبی تنها شهروند این سرزمین نیست که در سال های اخیر جان خود را با خود سوزی ستانده. تا جایی که یاد دارم هر یکی دو سال یک بار مواردی از کارگران میانسال (اغلب پدران  خانواده) در حرکتی اعتراضی به خاطر از دست دادن کار یا عدم پرداخت حقوق معوقه  و نظایر آن خود سوزی کرده اند. متاسفانه این موارد اذهان عمومی را به خود جلب نمی کند. همین مسئولان هم که اکنون برای دختر آبی پیام تسلیت صادر می کنند از کنار آن با بی تفاوتی می گذرند. پدیده تاسف برانگیز خودسوزی زنان در غرب ایران را  هم که همه می دانیم. با این تخریب وضعیت محیط زیست و نابودی تدریجی کشاورزی در روستاها  فشار اقتصادی اجتماعی و جنسیتی بیشتری بر زنان روستا وارد خواهد شد . اگر فکری برای اشتغال زنان روستا در غیاب همسرانشان و بهبود محیط زیست نشود این پدیده شوم گسترش می یابد. 
با فرستادن پیام تسلیت یا حتی رفع تبعیض جنسیتی در ورود استادیوم ها معضل خودسوزی در کشور رفع نخواهد شد.

۳) مدت هاست برخی زنان ایرانی در راه کسب حق ورود به استادیوم ها می کوشند. من شخصا این موضوع را اون قدر مهم نمی دانم که از نظرم ارزش مبارزه داشته باشد. به نظرم ورزش خود بانوان یا فعالیت های هنری بانوان خیلی مهم ترند و بسیار بیشتر ارزش مبارزه برای کسب برابری دارند. اما نظر من فقط برای خودم مهم هست و بس!‌ برای دختر آبی لابد مهم بوده که تا به اینجا جلو رفته. من نوعی که به این موضوع اهمیت نمی دهم نباید به خودم حق دهم که آرمان کسانی را که حاضرند به خاطر آن آرمان هزینه هایی چنین سنگین دهند کوچک بشمارم. خود همراهی نمی کنم چون آرمان من نیست. هر چند یارشان نمی شوم اما دیگر ملامت گری هم نمی کنم.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

کلاهی دلکش است اما به دردسر نمی ارزد

+0 به یه ن

خوشبختانه دیگه در شهرهای بزرگ ما طلاق برای زن ننگ محسوب نمی شه و خانمی که طلاق گرفته به اندازه سی چهل سال پیش مورد آزار جامعه قرار نمی گیره. در شهرهای بزرگ ایران الان دیگه طلاق کمابیش مسئله ای حل شده است. خانمی که متارکه کرده می تونه در جمع دوستان همجنس اش که او را به لحاظ روحی حمایت می کنند دردها و تلخی ها را آرام آرام فراموش کنه. اگر خودش اخلاق خیلی ناجور نداشته باشه یافتن چنین جمعی از دوستان در شهرهای بزرگ کار سختی نیست.  


این وقتی هست که اون خانم مهریه اش را می بخشه تا حقوقی بدیهی مثل حضانت فرزند و... را به دست بیاره. اگر وسوسه بشه که مهریه اش را وصول کنه ومرد هم راضی نباشه (که اغلب نیست) بدبختی ها شروع می شه.


 ظاهرا برخی از وکلا-که حق الوکاله را همون اول قبل از دادگاه طلب می کنند- در گوش زنانی که در آستانه متارکه هستند می خوانند که به آسانی مهریه ات را می ستانیم و به این ترتیب انتقامت رااز همسر سابقت می گیری! باز خواهید گفت این جناب "وکیل" متخصص هست مینجیق برای چی حرف غیر تخصصی زد. بعله! این قبیل جنابان وکیل بسیار متخصص هستند در امر سو استفاده از خشم بانوان ومتخصص کیسه دوختن برای خود!

 طلب مهریه به این سادگی نیست. مستلزم اعصاب خردی بسیار و طرح شخصی ترین مسایل زندگی در دادگاه هست.خواهند گفت زن باید ثابت کند که تمکین می کند و از این حرف ها. انواع و اقسام توهین ها و پیشنهادهای بیشرمانه هم به زنی که دارد در دادگاه طلب مهریه می کند می شود. کمتر کسی می تواند این همه توهین را پشت سر بگذارد و از لحاظ روحی به هم نریزد!

 اگر کودکی این وسط باشد او هم با دیدن ذوب شدن مادر در هم می ریزد! ضربات جبران ناپذیر به آن کودک وارد خواهد شد. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

تعهدی براى همه عمر؟!

+0 به یه ن

برخى ها می گویند "مگه یارو قبل از ازدواج نمی دونست همسر آینده اش چه تیپی هست؟ پس دیگه دنده اش نرم، پای امضایی که سر عقد کرده وایسته و ...."  

ظاهرا حرف منطقی هست اما در عمل این طرز فکر فرمول شکست زندگی زناشویی است. زندگی زناشویی مثل گلدونی هست که باید هر روز به آن آب داد والا خشک می شه. در واقع خیلی پیچیده تر از نگهداری از گلدونه. چون در مورد گلدون باید یک روتینی را تکرار کنی. اما اگر در زندگی زناشویی، هر روتینى تکراری و دل آزار می شه. هر چند یک بار باید تنوعی به کار بست تا تکراری و خسته کننده نشه. 

 انتظار بیهوده ای است که چون شخصی پای قرارداد عقد ازدواجی را ٢٠سال پیش امضا کرده، کماکان همون عروس یا دامادی پر شور و شوق باقى بمونه. نسبت دادن صفت "مقدس" به پیوند زناشویی هم دردی دوا نمی کنه. قبلا گفتم باز هم تکرار می کنم که از این مقدس بازی ها هیچ چی نمی فهمم! چیزی که میفهمم با زمان سلایق عوض می شه میزان ترشح هورمون ها هم کم می شه واون معجزه ای که بعد از هر دعوا در اوایل ازدواج اتفاق می افتاد کم اثرترمی شه!  

اینها واقعیت هستند. در دنیای تجاری امروز هم بر اساس همین واقعیت شرکت دارویی و متخصصان زیبایی و ... دندان تیز کرده اند که بنجلات شان را به ما بفروشندو به خورد ما دهند یا با چاقوی جراحی به جانمان بیافتند.عملا عموم شان هم جیب خود را پر می کنند و زندگی زوج ها را بیشتر دچار تنش می سازند.

 اگر به زندگی زناشویی مان علاقه مندیم و فکر می کنیم ارزش نگه داشتن داره بهتره به لجبازی با واقعیت های طبیعی و یا پر کردن جیب شرکت ها و متخصصان زیبایی و ... در حالات همسرمان دقیق بشویم ببینیم از کدام عادت ما دلگیره اونو ترک کنیم. چی جلبش می کنه اونو فراهم کنیم. (و به یاد آوریم که این یک فمینیست دو آتشه یعنی مینجیق است که چنین می گوید.😁😉 ) 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آن گونه که جماعت ذکور به زندگی خانوادگی خود گند می زنند!

+0 به یه ن

شاید بگویید چرا این قدر در مورد گرایش خانمها به عرفان های آبدوغ خیاری می نویسم و داغون شدن وضع برخی از خانواده ها را تقصیر زن خانواده که "معنوی" شده می اندازم. مگر مرد بی تقصیر است؟! من کمتر دیده ام پدرها بروند سراغ عرفان های آبدوغ خیاری.


 دانشجوها-اعم بر دختر وپسر- زیاد سراغ این مهملات می روند و به احساس خود عارف بینی می رسند. من در این باره و نقش مخرب معنوی شدن درزمان دانشجویی زیاد نوشته ام. اما فعلا بحثم سر خانواده است. من نشنیده ام یک مرد خانواده برود سراغ عرفان های آبدوغ خیاری. 
مردهای خانواده های داغون معمولا به نوع دیگر گند می زنند به زندگی شان. می روند سراغ زنبارگی و مواد مخدر و الکل و قمار و این چیزها. خانم می ره سراغ معنویت، آقا می ره سراغ این چیزها. همدیگر را تشدید می کنند عیاشی مرد باعث می شه زن دنبال مسکنی در معنویت آبدوغ خیاری بگرده. هپروتی بودن زن مرد را بیشتر به سمت خوشگذرانی خارج از خانواده سوق می ده. با هم دیگر گند می زنند توی زندگی.  

علت این که روی معنویت ونقش خانمها تاکید کردم این بود که احتمال این که تذکرم در این باره باعث تاملی شود بیشتر دانستم. در مردها که مطمئنم که این حرف ها اثری ندارد!

  سه نکته برای جلوگیری از هم پاشیدن خانواده به نظرم می رسد که می گویم. خواهید گفت مگر تو متخصصی که نظر می دهی؟! جوابم این هست که متخصص نیستم اما شما با عقل و مشاهدات خود بسنجید ببینید خوب می گم یا بد می گم.  
این را هم اضافه می کنم که من این سه مورد را از خانواده هایی الهام گرفته ام که مرد خانواده در آنها مهندسی صاحب شرکت موفق بوده است. الان وضع اقتصاد کشور نابسامان هست. در نتیجه وضع اغلب شرکت های مهندسی هم راکد هست. اما در مقاطعی که سرمایه گذاری روی پروژ ه های مهندسی خوب می شد مهندسان کشور در آمد خیلی خوبی می توانستند داشته باشند. با این حال، "استریوتایپ تا شلوار آقا دو تا شد..." در موردشان زیاد صدق نمی کند. 
آقایان مهندس اغلب در زمان کثرت و فراوانی هم به خانواده وفادار ماندند و عموما رسوایی قابل توجهی بار نیاوردند. برای همین نمونه خوبی برای تامل و آموختن هستند.

 حالا سه موردی که به ذهنم رسید می نویسم: 

 ١- معمولا صاحبان شرکت ها با چک های کلان طلب هایشان را وصول می کنند. برعکس برخی مشاغل یک صندوق ندارند که هر روز پر شود. به جای آن چند ماه یک بار یک وصول کلان دارند. اگر آدم صندوقی داشته باشد که هر روز پر شود و همه روز دخلش بیشتراز خرجش شود وسوسه می شود که امروز برویم و...... اضافه دخل بر خرج روزانه آن قدر نیست که با آن ملک بخرند اما به قدر کافی هست که با حوریان زمینی بگذرانند.... اما دست مهندس به یک باره پول زیادی می آید. آن قدر زیاد که حیفش می آید اون طوری تلف کند. فکرش به جای این که با این پول اضافه به کدام سیم آخر بزنم این می شود که این پول را چه جوری سرمایه گذاری کنم..... همین دغدغه اقتصادی آن قدر مشغله فکری بزرگی است که وقتی برای اون جور کارها نمی ماند.

 نتیجه: اگر دخلی بیش از خرج داریم فوری برای سرمایه گذاری یا یک تفریح خانوادگی برنامه ریزی کنیم.

 ٢-مهندس ها حرف زیادی نمی زنند. حتی اگر شیطنتی هم کرده باشند نمی آیند در جمع در باره اش لافی بزنند. در نتیجه کمتر رسوایی ها رو می شود. از آن مهمتر این که همکاران دیگر کمتر تشویق به کثافتکاری می شوند. جمع هایی الان در کشور ما هستند که چنان در مورد فتوحات عیاشی در آن لاف می زنند که فرد پایبند خانواده کم کم چنین حس می کند مبادا من ایرادی دارم که مثل بقیه دنبال "فتوحات" نیستم؟!

 نتیجه: از جمع هایی که از قبیل لاف ها می زنند حذر کنیم. در این جمع ها، آدم یواش یواش آلوده می شه.

 ٣-مهندسان قدیم اغلب در کارهای فنی هنری مثل نجاری نقاشی یا..... دستی داشتند. در جمع های دوستانه خودهم اغلب صحبت همین هنرها بود. مشغله شان این جور کارها بود نه....  

نتیجه: مشغولیت های سالم همسرمان را نظیر کارهای هنری یا ورزشی را تشویق کنیم. این مشغله ها ضامن سلامت اخلاقی و دوام خانواده ماست. با کسانی معاشرت کنیم که صحبت شان حول این قبیل هنرها و مشغله ها می چرخد. 🍀@minjigh 

از قدیم مردهای زیادی به خانواده خیانت می کردند. گویا در آمریکا ٤٠ درصد مردها به خانواده خیانت می کنند. فکر نکنم در ایران آمار تا این اندازه بالا باشد. در برخی صنف ها-احتمالا همین قدر بالاست. اما برخى دیگر از صنف ها-مثل مهندس ها یا صنف شریف معلم ها-احتمالا آبروی مردهای ایرانی را می خرند. در صد خیانت در آنها بسی پایین تر از ٤٠ درصد باید باشد.
 مشکل اینجاست دسته ای از مردهای ایرانی که خیانت می کنند دیگه شورش در می آورند!! به قدری شورش را در می آورند که دیگه مسئله شخصی یا حتی خانوادگی خودشان باقی نمی ماند که به ما مربوط نباشد. گندی که بالا می آورند دامن محل کار و مدرسه بچه و.... را هم می گیرد. به این علت است که من هم به موضوع در اینجا می پردازم. 

 مشکل حاد جدید اینجاست که در ایران در سال های اخیر،یک عده از مردهای دست پاچلفتی که از عهده حل مسایل خیلی معمولی زندگی بر نمی آیند برای حل مشکل به روانشناس نادان تر از خود مراجعه می کنند. در شهرهای ما روانشناسان حاذق و دانا زیاد هستند. اما متاسفانه مرد دست و پا چلفتی که در همه کار ناتوان است در انتخاب روانشناس هم خبط می کند و خود را گرفتار روانشناس نادان تراز خود می کند. روانشناس نادان هم همان نسخه ای را تجویز می کنند که دکترسریال دایی جان ناپلئون برای پوری فشفشو کرد! حالا خواهید گفت تو مگر روانشناسی که نسخه مشعشع روانشناس حاذق محبوب ما را زیر سئوال می بری!؟ روانشناس نیستم اما عقل که دارم! اون یارو که از عهده حل مشکلات معمولی زندگی بر نمی آمد چگونه قرار است از عهده حل مشکلات بسیاری پیچیده و حاد که خیانت در خانه به وجودمی آورد بر آید؟! به علاوه، جلوی چشم خودم می بینم که بعد اجرای نسخه مشعشع هم "پوری فشفشو" داستان ما همان "پوری فشفشو" سابق باقی می ماند. یکهو تبدیل به جیمز باند نمی شود! 😂🤪 🍀@minjigh

 به علاوه پوری فشفشو دست و پا چلفتی داستان وقتی نسخه مشعشع مشاور نادان را به کار می بندد بلافاصله اون حمایت هایی را که دوروبری ها با یک حس دلسوزانه مادرانه-پدرانه-خواهرانه-برادرانه از او می کردند از دست می دهد! اونهایی که قبلا هواشون داشتند که بتواند مشکلات را حل کند اغلب بعد از اجرای نسخه با خود می گویند پس چه طور موقع اجرای نسخه "پسر کوچولو" نبود الان هم بیاید خودش مشکلاتش را حل کند. نه تنها نسخه مشعشع به دردش نمی خورد مظلوم نمایی های قبلی اش هم کارآیی اش را از دست می دهد. حسابی تک و تنها می شود با کوهی از مشکلات!

 مثال می زنم: من خودم هرگز ضامن وام مردی که به زنش خیانت کرده نخواهم شد!  

کمدین های ایرانی شاکی هستند که با هر قوم یا صنفی شوخی کنند یک عده از آنها شکایت می کنند. می گویند جز معتادها کسی را نداریم که مسخره کنیم پس چه کنیم؟! پیشنهاد من این هست که بیایید مردانی را که به زنانشان خیانت مسخره کنید. سوژه بهتراز این؟! 🍀@ minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

زنده باد مادربزرگ های با ذوق!

+0 به یه ن

همون دوستانی که به من نقد می کنند که علیه عرفان های آبدوغ خیاری متعصبانه می ایستم اغلب خود بسیار شدید منتقد سبک زندگی دسته ای از بانوان هستند که وقت زیادی برای کارهایی نظیر خوانچه فرستادن و ... صرف می کنند. وقتی در این موارد دوستان نقد می کنند من در دل به آنها می خندم که هرچه قدر شما ها باید و نباید تعیین کنید اون خانم ها کار خودشان را می کنندو هر روز سفره ها و خوانچه ها را رنگین تر می سازند و مناسبتهای جدید کشف و ابداع می کنند. 


امروز سفره والنتاین (به سبک سفره هفت سین و یلدا) ابداع می کنند، فردا به مناسبت آزمایش بارداری عروس یا دخترشان سفره رنگین صبحانه با تزئینات ابتکاری به پا می کنند. پس فردا یک مناسبت دیگر می تراشند. به غرولندهای شما هم کاری ندارند.

 برعکس دوستان من نه تنها به این قبیل کارها خرده ای نمی گیرم. تشویق شان هم می کنم. دارندگی و برازندگی! پول دارند به جای این که ارز بخرند ببرند کانادا، دارند با چند جور سفره انداختن و خوانچه ترتیب دادن در همین ایران خودمان برای دور و برى های خودشان دلخوشی فراهم می کنند. یک برکتی هم به اون بقالی که وسایل جشن می فروشه می رسه!

 اگر من بخواهم به دوست خارجی ام از ایران بگم همین ها را می گویم! دیگه چه قدر می توانم به استخوان پوسیده پدران ببالم و از گذشته با شکوه ایران به دیگران بگویم. از همین فرهنگ زنده مادربزرگ های ایرانی میگویم که با عشق سفره یلدایی باشکوه می اندازند که خاطره خوب برای نوه هامی سازد. کانونی می شود که اعضای خانواده دور هم جمع شوند و احیانا کار اقتصادی با هم شروع کنند. این همه رسانه ها و مسئولان از جلوگیری از فرار مغزها گفتند. اما تنها راه حلی که من دیدم مغزها و نخبه ها را نگه می دارد همین سفره های باصفا مادربزرگ هاست. بقیه همه شعاره و کاری از پیش نبرده! همین خوانچه و سفره ترتیب دادن ها کلی ذوق می خواهد که نشاط آور است. باخودرا با خرافات مشغول کردن فرق دارد. 🍀@minjigh  

خلاصه این حقیر هر چه "معنویت" مدعیان عرفان های آبدوغ خیارى را مسخره و مضحک و همچنین مضر و مخرب می دانم، "مادیت" فرهنگ سفره انداختن و خوانچه فرستادن را مى پسندم. عقل و شعورم همین قدر می رسد دیگر! ای آدم های معنوی عزیز! شما به "معنویت" و "قدسیت" خود ببخشایید که البته چون خیلی معنوی هستید نخواهید بخشایید! بخشایش را هم اتفاقا مردم مادی اى می کنند که سرشان به انواع واقسام کارهاى مادى گرم هست وقت آن را ندارند که آه مقدس شان را بفرستند به درگاه کیهانى و نیروهای ماورالطبیعه را علیه "دشمنان" بسیج نمایند. آدم های مادی برای این که وقت شان تلف نشود می بخشایند و رد می شوند!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

رنگ تقدس

+0 به یه ن

ما خودمان عارف و زاهد و قطب و ... کم داشتیم در دهه های اخیر از شرق دور و هند و آمریکای لاتین هم "معنویت" وارد نموده ایم! "


معنویت" خانم ها شده بلای جان خانواده ها!
 صبحانه چی داریم؟ "معنویت" با طعم فنگ شویی!

 ناهار چی داریم؟ "معنویت" با طعم کارما  

شام چی داریم؟ "معنویت" با یک طعم یک مسخره بازی خرافی دیگه... 
 شب چی داریم؟ دیگه خیلی وارد جزئیات نمی شم😉  

 فیلمساز شهیر کشورمان جناب داریوش مهرجویی در فیلم هایش این قبیل زنها را خیلی لطیف و رمانتیک نشان می ده و بر سر زنانی می کوبه که می خواهند با واقعگرایی با مسایل زندگی برخوردکنند. بر عکس آن چه که در برخی از فیلم های مهرجویی نشان داده می شه، نیاز یک مرد ٢٠-٦٠ ساله را نمی شه با فنگ شویی و سنگ درمانی ارضا کرد! اگر می خواهید خانواده ها دوام پیدا کنند از این فنگ شویی منگ شویی بازی ها دست بر دارید نیاز های واقعی همدیگر را بشناسید. از ما گفتن! 

شاید برای مردی به سن و سال داریوش مهرجویی زنانی که دنبال "معنویت" از این نوع آبدوغ خیاری هستند جالب باشه. پیرمرد خیالش راحته که دختر مشغول کارما و سنگ درمانی، سطحی تر از اونه که بخواد او را به چالش فکری بکشه، در نتیجه راحت سر به سرش می ذاره حال می کنه. اما زنان یک خانواده امروزی اگر خودشان را با این مسخره بازی ها مشغول کنند از پس حل مشکلات خانواده بر نخواهند آمد. در نتیجه زندگی از هم می پاشه! 

 هر وقت من نظرم را در مورد این عرفان های آبدوغ خیاری می گویم بسیاری از دوستانم به من ایراد می گیرند که متعصبانه قضاوت می کنم و باید قبول هر کسی عقیده ای دارد. بله! هر کسی عقیده ای دارد و عقیده آن جماعت نه تنها غلط هست مضر و مخرب هم هست! اولا بر اساس فرض هایی (مثل کارما) بنا شده اند که نه بدیهی هستند نه قابل آزمون. به علاوه من می بینم افراد پرخاشگر یاوه گو دنبال این نوع عرفان های آبدوغ خیاری می روند و برعکس آن که ادعا می کنند به آرامش رسیده اند به مراتب پرخاشگر تر می شوند. خود را مرکز عالم و ورای اشتباه می دانند و خرابکاری هایی که در اثر ندانم کاری به بار آورده اند تقصیر "دشمن" می اندازند.

 در این دنیایی که سریع عوض می شود ما چه اندازه وقت داریم که خود را آداپته کنیم؟! خیلی کم! طبیعی است آن که خود را با موهوماتی نظیر کارما سر کار می گذارند واقعیات در حال گذر را درنیابد و برخوردهای نامناسب بکند!

 این روزها اگر مادری فرزند نوجوان داشته باشد باید دایم در حال مطالعه باشد که بتواند دنیای در حال گذر او را درک کند، نه آن که خود را با خرافات دو هزار سال پیش هند و چین سر کار بگذارد. والا یکهو چشمش را باز می کند می بیند زندگی اش به ویرانه ای بدل شده! با گفتن "من مقدس هستم و آهم دشمنان را خواهد گرفت" اتفاقی نمی افتد. کسی نیست بگه سرکار خانم! شما با تمام بدن وکلیت ذهن و فکر خود در همان خانه کوچک خود-که دست کم اعضای آن روزگاری به شما علاقه داشتند- نتوانستید صلح و صفا برقرار کنید! یک دونه آه شما در درگاه ملکوت قرار است چه غوغایی به پا کند؟!!

  یادتون هست چهار پنج سال پیش در فضای مجازی جوک های "دکتر علی شریعتی" مد شده بود. نسلی بر آمدند که کاملا بر آن چه نسل پیش بر آن رنگ تقدس زده بودند پوزخند زدند. نمی دانم چه قدر کانال های طنز تلگرام را می بینید. من زیاد به آنها سر می زنم تا ببینم نسل نو این بار از چه چیزی دارند تقدس زدایی می کنند. 

می بینم از هر چه که پلیس فتا بابت تقدس زدایی از آن به دنبالشان نیافتد تقدس زدایی دارند می کنند. از جمله این که "روز مادر" و "روز پدر" را به سخره گرفته اند. حتی در یک کانال هویتچی آذربایجانی طنز دیدم در "روز جهانی زبان مادری" عکس دمپایی گذاشته بود و نوشته "زبان جهانی مادری" در واقع یعنی این! یک مقدار روی این طنز تامل کنید و به خاطر آورید در چه فضایی نوشته شده است. ببینید چند جور تقدس زدایی یکجا انجام داده است! چه خوشمان بیاید چه نیاید ما الان در چنین دنیایی زندگی می کنیم. هر عصری را بخواهید جدی مطالعه کنید باید سراغ طنزش بروید که از تعارفات و تکلفات معمول بری است!  

در این دوره و زمانه اگر فرزند نوجوانی دارید باید بدانید به آسانی با گفتن آن که "والدین مقدسند و همیشه صلاح فرزند را می خواهند و آن چه فرزند در آینه نمی بیند والدین در خشت خام می بینند" نخواهیدتوانست او را به هر سو می خواهید بکشید. بروید و مطالعه کنید ببینید لازمه پدر و مادری در این دوره وزمانه چیست! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

هر کسی عاقبت همان درود که کشت

+0 به یه ن

هر چه زمان بیشتر می گذره بیشتر متقاعد می شوم که در مشکلات خانوادگی "هر که عاقبت کار همان درود که کشت!" (البته منظورم بیماری یا تصادف و ... نیست که آدم کنترلی رویش نداره. منظورم اتفاق های تدریجی هست که در خانواده می افته. طلاق های عاطفی و ....)  


با مظلوم نمایی یا قربانی جلوه دادن خود، مرثیه سرایی های پر سوز و گداز در مورد مظلومیت و حقانیت خود و ... می شه جمعی را که رابطه سطحی با آدم دارند متقاعد کرد که "من فرشته ام دور وبری هایم بدند"! اما با این کارها نمی شه رابطه عمیقی در اندرون خانواده به وجود آورد که سالها دوام داشته باشه. برای رابطه عمیق در خانواده داشتن باید فیلم بازی کردن را کنار گذاشت. باید زورگویی را کنار گذاشت. زورگویی مردها دست کم صادقانه و روراست هست. زور می گویند وهمه هم می دونند که دارند زور می گویند! ولی در جامعه ما زورگویی زنانه (که حتی می تونه غلیظ تر باشه) لباس فداکاری و مظلومیت و.... هم  به تن داره و به همین علت هم بیشتر می تونه آسیب بزنه.

 می شه با فیلم بازی کردن زورگویی را که به شوهر و فرزندان می کنی فداکاری جلوه بدهی اما در درون خانواده این روش خیلی جواب نمی ده! دست آخر گندش بالا می آد! چیزی که من دیدم اینه که اونهایی مردم خیلی به به چه چه شان می کنند عموما زندگی خانوادگی داغونی دارند. علتش اینه که فکرشان را داده اند که همان تصویر را برای مردم ایجاد کنند! 

 در نسل مادربزرگ های ما یک عده از خانم ها بودند که زنهای دیگر حسادتشان را می کردند که چی داره شوهرش این قدر عاشقشه و همه دنیا را به پاش می ریزه! یک گروه دیگه از زنها هم بودند که همه برای مظلومیت شان اشک می ریختند. بعد ازاین که این دو گروه بیوه شدند و نوبت به تقسیم ارثیه رسید کم کم ملت فهمیدند که گروه اول چه داشتند که شوهرشان عاشق شان بود: ١) به حقوق خود آشنا بودند (٢) بیش از حق خود نمی خواستند (٣) هنگام بروز مشکلات واقع بین بودند. (٤) اگر بیش از حق شان لطفی به آنها می شد درک می کردند و این درک کردن را یواشکی نشان می دادند.  

و اما گروه دوم که باور بر این بود که شوهرشان عمری به آنها زور گفته! خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه! اولا اصلا به حق خود آشنا نبودندو همیشه پیشفرض شان این بود داره حق شان خورده می شه. هزار تا حرف ضد و نقیض می زدند و همیشه با گلایه معامله به هم می زدند........ خلاصه حسابی رو مخ بودند!

 حالا نمی گم همیشه همیشه این طوره. ولی اکثر موارد همین طوره.


  وقتی دیش های ماهواره در دهه هفتاد یواش یواش پایشان را به خانه های ایرانی ها باز می کرد مسئولان فرهنگی کشور مرتب می گفتند برای "جوانان" بد آموزی داره. من خیلی تاثیر روی جوانان ندیدم اما برای مادران میانسال که معتاد سریال های ماهواره ای هستند بدآموزی شدیدی داره! تاثیر خیلی منفی در انجام وظایف مادری شان داره. به خصوص در ایفای وظایفشان در قبال دختران نوجوانشان. از کی می خواهند الگوی مادری بردارند؟! از خرم سلطانی که دخترش را طرد می کرد؟! دیگه در مقابل او هر کاری بکنند توهم به آنها دست می ده که "بهترین مادر دنیا" هستند! باز اگر شبکه هایى را نگاه کنند که برنامه های دکتر هلاکویی را پخش می کنه خوبه. چند چیز مفید در مورد روانشناسی کودک و نوجوان می آموزند!
 اما کانال های ترکیه از این جهت فاجعه هستند. خودم در سریال ها وفیلم هایشان چندین بار شنیده ام که "قیزین دومیین اؤزون دویر!" با این توصیه ها می خواهند نیازهای دختران نوجوان را به عنوان یک مادر برآورده کنند؟! معلومه که این همه افسردگی در بین نوجوان ها زیاد می شه.  

در سریال های ترکیه تا جایی که من دیدم وقتی فردی (فرزندی یا حتی شوهری) علایم افسردگی نشان می ده قهرمان زن داستان که خیلی مثبت وقوی تصویر می شه می آد هارت و پورت می کنه و برایش خط و نشان می کشه و مشکل حل می شه!! زنها هم اینها را می بینند و الگو بر می دارند! با این که معمولا در سریال های ترکیه مردسالاری ترویج می شه اما این حلوا حلوا کردن مردها شامل حال مردان افسرده نمی شه. در سریالی که مرد داستان دچار افسردگی هست به زن حق داده می شه که همه جور توهین به او بکنه و به او کاملا بی محلی کنه. اما مردانی که دست بزن دارند یا اهل خیانتند حلوا حلوا می شوند! 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فرق اپیدمی وبا و افسردگی چیست؟!

+0 به یه ن

وقتى خبر خودکشى نوجوانى را می شنویم من انتظار دارم در جمع مادران چنین جملاتی بشنوم:" رفتم بچه مو بغل کردم یک دل سیر او را بوسیدم!" اما نمی شنوم!


 چیزی که می شنوم فقط از این دست هست:"ای واى! بیچاره مادرش! شماتتش نکنیم! قضاوتش نکنیم!" انگار مهمترین مسئله در ذهن اکثریت این هست که وقتی چنین اتفاقی افتاد حرف و شماتت مردم چی می شه!  

فرض کنید اپیدمی وبا آمده بود و بچه مادری مرده بود! واکنش همین جمع مادرها آیا این بود که "مادرش را شماتت و قضاوت نکنیم؟!"
 نه خیر! ولوله داشتند که بیاموزند چگونه باید آب را بجوشانند یا میوه جات را ضدعفونى کنند تا این بلا سر خانواده خودشان نیاید! می خواستند توصیه هاى بهداشتى را بیاموزند که اگر مادر اون بچه می دانست بچه از بین نمی رفت بی آن که نگران آن باشند که با این آموزش آن زن را شماتت نموده اند و در نتیجه خشم خدایان وبا را برانگیخته اند و خدای وبا به عنوان تنبیه فرزند آنها را به کام خواهد کشید!  

باور کنیم این مسئله افسردگی نوجوان داره تبدیل به یک اندمی می شه. هر دو ماه یک بار اقدام به خودکشی یک دختر نوجوان جدید از روی پل کابلی وضعیت طبیعی نیست! دست کمی از رسیدن اپیدمی وبا ندارد

. نشان می دهد دامنه افسردگی بین نوجوانان خیلی گسترده هست که چند نفری هم به این مرحله می رسند. الان خوشبختانه منابع مطالعاتی زیادی هستند که در مورد این گونه مشکلات روحی اطلاعات لازم را می دهند. اگر سلامت روحی و روانی عزیزانتان برایتان مهم هست بروید آنها را مطالعه کنید. 🍀@minjigh

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل